غذا نخوردن رویه خوبی نیست ، غذا نخوردن رویه خوبی نیست ، غذا نخوردن رویه خوبی نیست ، غذا نخوردن رویه خوبی نیست ، غذا نخوردن رویه خوبی نیست ، غذا نخوردن رویه خوبی نیست ، غذا نخوردن رویه خوبی نیست ، غذا نخوردن رویه خوبی نیست ، غذا نخوردن رویه خوبی نیست ، دلم میخاد اینقد بگم که بالاخره بدنم این موضوع رو درک کنه و با غذا نخوردن خودشو آزار نده .
بابت اینکه از هنذفریم فاصله گرفتم و دیگه به اون اندازه آهنگ گوش نمیدم ناراحتم میکنه ، البته به اینم ربط داره که هنذفریم خراب شده و حوصله خریدن هنذفری دوباره و خراب شدنش رو ندارم . به هرحال من همه جوره به اون ورژن قبلیم نیاز دارم ، این ورژن اونی نیست که میخام ، این ورژن همونیه که همیشه ازش فرار میکردم .
هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
4_5920034594110836437.mp3
7.51M
ء.
بعد از مدّتها؛
گوشهام یك موسیقی رو با جون شنیدن. نه فقط از روی کلمات و آوا.
چرندیات ؛
ء. بعد از مدّتها؛ گوشهام یك موسیقی رو با جون شنیدن. نه فقط از روی کلمات و آوا.
دست غمای تو داره روزامو میشماره ؛
تو درست میگی آقای خواننده ، توی کل روزای زندگیم دست غم یکی بود که داشت روزامو میشمرد ، هیچوقت دلیل غصه خوردنم خودم نبودم ، غصه زخمایی که بقیه به زندگیم زدن رو خوردم ، غصه بد قولی های بقیه ، غصه نموندن بقیه ، غصه نارفیقی کردن بقیه ، غصه دروغ هایی که شنیدم ، غصه همه وقتایی که احمق فرضم کردن و نخواستم که جلوشون وایسم و جواب بدم ، غصه همه وقتایی که سرکار بودم و میدونستم اما گذاشتم به همون روال بچرخه ، غصه همه آدمایی که بخاطر بخشیده شدن باز هم اشتباهشون رو تکرار کردن ، غصه اون لحظه ای که میدونستن فلان کار ناراحتم میکنه اما انجامش دادن ، غصه بقیه بقیه بقیه بقیه ..
همیشه هم بقیه آدمیزاد ها نبودن ، گاهی حتی غصه پرنده ای که جلوم با ماشین برخورد کرد و مُرد رو خوردم ، غصه لونه خراب شده پرنده ای که روی درخت سرکوچمون بود ، غصه مورچه ای که جلوم نمیتونست بارشو از دیوار ببره بالا ، غصه کهنه شدن کتابم ، غصه خراب شدن اسباب بازی اون پسر کوچولو ، غصه سوختن غذام ، غصه تموم شدن جوهر خودکار بیک آبیم ، غصه گنجشک کوچولویی که تو نمازخونه مدرسه پرت شده بود و مرده بود ، غصه غصه غصه ..
آقای خواننده شما درست میگی ، دست غم کسی روزامو میشماره و منِ بیچاره محکومم به تحمل همشون ، شما درست میگی .
همیشه وقتایی که ازم میپرسیدن چه چیزی از خودت رو دوست نداری ؟ میگفتم ورژنِ منطقیم که پا روی احساسات میزاره و عقلانی تصمیم میگیره . حالا رسیدم به همون ورژن که کم کم داره احساسات درونمو میکشه و عقل توی کل تنم رژه میره و هزار تا حرف نگفتشو که احساساتم باعث شده بود نشنوم رو ، بیان میکنه . به ندرت توی زندگیم اتفاق میوفته اما هربارش تکه تکه های قلبمو کف دستم میبینم و اونموقه اس که دیگه گریه جواب نیست ، میشینم زار میزنم و باقی روزای زندگیم رو بدون هیچ دلیلِ اضافه ای غمگین میمونم که اون غمگین بودنه از دو کیلومتری معلومه و به راحتی قابل تشخیصه ، انگار ک میشم تمثیل حرف : یه غمی ته دلته که سعی داری پنهونش کنی اما نمیتونی . در نهایت امیدوارم این غم جونمو نگیره و به قول این استاد انگیزشی ها ، سربلند بیرون بیام .
یادتونه یه زمانی میگفتیم چرا معده توی همه مسائل زندگی دخالت میکنه ؟ من به مرحله بالاتری صعود کردم و کل تنم دخالت میکنه و تب میکنم . آره آدمیزاد ، تهش همینه ، تهش همینه که تب کنی و گوشه اتاق مچاله بشی و بیصدا گریه کنی و باز ادامه بدی .
چرندیات ؛
بابای عزیز تر از جونِ من ، در واقع عزیز تر از جونِ دورِ من ، یا اصلا باید بگم عزیز تر از جونِ من که یکسال و اندیه سهم خاک شدی ، همه آهنگ سنتی هایی که برام میخوندی تا بخوابم رو یادمه ، همه آهنگ سنتی هایی که موقعه رانندگی میخوندی و من دلم نمیخاست هیچوقت جاده تموم شه و به مقصد برسیم رو یادمه ، همه وقتایی که شعر های تُرکی کتابتو برام معنی میکردی و با ذوق به تک تکشون گوش میدادمو یادمه ، من همه نوت های صداتو یادمه ، دونه به دونه آهنگ سنتی هایی که میخوندی رو یادمه ، من همشو یادمه . کاش فقط این هارو یادم بود ، من شکل قدم برداشتنو یادمه ، لحن حرف زدنتو یادمه ، گرمی دستاتو یادمه ، رنگ چشماتو یادمه ، موهای گندمیت رو یادمه ، حتی بوی تنت رو یادمه ، قدتو یادمه ، هیکلتو یادمه ، جز به جز تنت رو یادمه ، بابا من همه تو رو یادمه ، حتی جوری که اسممو صدا میکردی هم یادمه . خواستم بگم الان که این آهنگ سنتی رو شنیدم ، لحن صدات موقعه خوندشو یادم اومد ، یادمه که سرما خورده بودم و سرم رو پاهات بود ، موهامو نوازش میکردی و برام میخوندی که خوابم ببره . کاش همیشه سرم رو پاهات بود و خواب میموندم ، کاش همیشه دستات موهامو نوازش میکرد و دلم به بودنت گرم بود . یادته روزای آخر بیمارستان گفتی : تو چراغ خونمی ، یوقت نشه تو سختی ها کم بیاری و چراغ خونم خاموش بشه ها ، صبوری کن و توکل کن به خدا ، من تورو به صاحب اسمت سپردم . بابا راستشو بخای چراغ خونت کم آورده ، نمیشه یبار دیگه موهامو نوازش کنی ، سرم رو پاهات باشه و خوابم ببره که وقتی بیدار شدم ببینم هستی و دوباره دلم به بودنت گرم شه و بتونم زندگیمو از نو شروع کنم ؟ چراغ خونت خیلی بیشتر از چیزی که فکر کنی کم آورده .