eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.5هزار دنبال‌کننده
774 عکس
406 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹🍃 وزیر بهداشت: درمان رایگان سرطان، از اهداف وزارت بهداشت است 👌 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۵۶۶ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) بابا به دنبالمون اومد همه ی وسایل بار ماشین کرد با عمه جلوی ماشین کنار بابا نشستیم. وقتی نزدیک روستا رسیدیم عطر خوش روستا رو با تمام وجود استشمام می‌کردم. سرمای دلچسبش رو به جون خریدم. انگار خدا جو روستای ما رو با اکسیژن خالص پر کرده که روح زندگی بهم دمیده می‌شد. وقتی به خیابون اصلی و کوچه پس کوچه ها رسیدیم ولی این بار مولکول‌های اکسیژن جاخالی می‌دادند کم کم داشتم نفس کم میاوردم. چون یاد نگاهها و حرفای مردم افتاده بودم و حالم گرفته شد همه ی تلاش‌هایی که تو خونه‌ی عمه و با کمکش کرده بودم تا همه‌ی احساسات تلخ گذشته رو از خودم دور کنم اما حالا همه ی زحماتمون دود شد و رفت به آسمون. بغضی آشنا ته گلوم دوباره در حال لونه کردن بود. به خودم نهیب زدم من باید بتونم اعتماد به نفسی رو که در طول مدتی که پیش عمه بدست آوردم رو حفظ کنم. با خودم زمزمه می‌کردم آغوش خدا، آغوش خدا، من در آغوش خدام‌... دستان خدا، دستان خدا روی زندگیمه تا درستش کنه قراره خدا آغوش و تکیه‌گاه من باشه، قراره با دستای خودش انتقام من رو از همه‌ی اونایی که باعث اینهمه غم و غصه و سیاهیِ بختم شدند بگیره. قطرات اشکی که می‌اومد تا گوشه‌ی چشمم جمع بشن آروم آروم به جای قبلیشون برگشتند. نفسهای عمیق می‌کشیدم و چشمم رو شیطنت‌وار به اطراف می‌گردوندم و افکارم رو مهار می‌کردم که بجز خوبی‌های روستا و خصوصا دیدار شکوفه به چیز دیگه ای نپردازند . چهره‌ی خندون و زیبای شکوفه رو تصور می‌کردم. الان دیگه کم مونده تا پنج یا شش ماهش تموم بشه... کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۵۶۷ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) رسیدیم خونه مامان و محبوبه توی حیاط به استقبالمون اومده بودند. درسته نزدیک بهار بود اما هنوز هوای سرد اسفندماه سوز عجیبی داشت، پس بعد از یه احوالپرسی کوتاه اول عمه رو تعارف کردند که داخل بره و بقیه با عجله وارد خونه شدیم. شکوفه‌ی نازنینم یه گوشه دراز کشیده و با دست و پاهای کوچولوش اسباب بازی رو نگه داشته بود و صداهایی رو از توی گلوش بیرون می‌فرستاد. انگار که تلاش می‌کنه حرف بزنه. وقتی صدام رو شنید اولش یکم باحس غریبانه نگاهم کرد ولی وقتی بغلش کردم و قربون صدقه‌های همیشگیم رو تقدیم نگاه قشنگش کردم هنوز حس غریبی رو نسبت بهم داشت یه ساعتب طول کشید تا همون شکوفه‌ی همیشگی بشه و دیگه باهام غریبی نکنه... تو بغلم اینطرف و اونطرف می‌کشوندمش و شعرهایی که حکایت از دلتنگیم می‌کرد رو براش می‌خوندم. یه لحظه متوجه نگاه پرغصه‌ی اطرافیان به خودم شدم. بی‌توجه به نگاههاشون بدون اینکه چشم از صورت شکوفه بردارم رفتم به سمت اتاقی که الان چند سال بود به اسم اتاق منصوره توی خونه معروف شده بود. یکم دیگه با شکوفه مشغول شدم که باصدای مامان که برای صرف نهار به سر سفره دعوتم می‌کرد به پذیرایی برگشتم. همه دور سفره نشسته بودند بابا سرجای همیشگیش بود و عمه کنارش... وسایل سفره هم نصفه نیمه چیده شده بود بچه رو کنار مامان نشوندم و به آشپزخونه برای کمک به محبوبه رفتم با خوشحالی از حالم و خاطرات خونه‌ی عمه و کلاسهای قلاب بافیم می‌پرسید من هم مشتاقانه جواب تک تک سوالهاش رو می‌دادم. با هشدار بابا که اعلام عدم تحمل گرسنگی می‌کرد به سرعتمون افزودیم و چیدمان سفره رو تکمیل کردیم. به پیشنهاد عمه و استقبال من و مامان و محبوبه که حالا سر ظهره و حسابی آفتاب همه جارو گرمتر کرده بابا با ماشین همه‌مون رو به امامزاده برد 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۵٠ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🍃🌹🍃 🍃🌸محور یابی بیانات رهبری(امروز در دیدار با مردم اذربایجان شرقی) تا این لحظه در میدان انتخابات از سیاه‌نمایی اجتناب شود 🔹رهبر انقلاب: کسانی که در میدان انتخابات وارد می‌شوند از بددهنی و توهین و سیاه‌نمایی اجتناب کنند. 🍃🌹ـــــــــــــــــــ رهبر انقلاب: مردم در انتخابات به دنبال انتخاب اصلح باشند 🍃🌹ـــــــــــــــــــ رهبر انقلاب: همه باید در انتخابات شرکت کنند 🔹انتخابات رکن اصلی نظام جمهوری اسلامی است. راه اصلاح کشور انتخابات است. 🍃🌹ـــــــــــــــــــ اختلافات سیاسی نباید در وحدت ملی تاثیر بگذارد 🔹رهبر انقلاب: اختلافات سلیقه‌ای و سیاسی نباید در وحدت ملی ملت ایران در مقابل دشمنان تاثیر بگذارد 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
هدایت شده از باران حرم
33.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در باقیمانده‌ی ماه شعبان کدام عمل فضیلت بیشتر داره؟ اگر بخواهیم از محسنات این ماه استفاده کنیم برای اینکه ماه رمضان بهتری داشته باشیم چه کنیم؟ استاد پاسخ دغدغه‌های شما رو در این کلیپ دادن. @baran_haram
🍃🌹🍃 🅾 اکثریت قاطع آمریکایی‌ها نگران تورم هستند! 🔹حدود 88% از مردم آمریکا نگران تورم موجود در آمریکا هستند که سهم جمهوری خواهان در این نگرانی از همه بیشتر است. علت نگرانی آمریکایی‌ها درباره تورم بیشتر به قیمت غذا و خواروبار و قیمت مسکن برمی‌گردد و بیش از نیمی از مردم آمریکا نگران قیمت غذا و خواروبار هستند. 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
من در یه خونواده مرفح، بی دین بزرگ شدم، ولی بر خلاف خونواده‌ام گرایشات مذهبی داشتم و در سیزده سالگی به حجاب اونم چادر و نماز رو آوروم. به همین دلیل به شدت با مخالفت پدرم و اذیت و آزارهاش روبرو شدم، پدرم من رو از یک زندگی مرفح محروم کرد. یک شب در مسجد بودم، خواهرم که در کانادا زندگی میکرد بهم زنگ زدو کلی زخم زبان و شماتت نثارم کرد. دلم خیلی شکست، و از خدا جوابی برای حرفهای نیش دار خوارم خواستم. از شدت گریه و زاری بیحال شدم که یک مرتبه... https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
من در یه خونواده مرفح، بی دین بزرگ شدم، ولی بر خلاف خونواده‌ام گرایشات مذهبی داشتم و در سیزده سالگی
داستانی بر اساس واقعیت، توصیه میکنم به جوانان و نوجوانان این داستان زیبا و شگفت انگیز رو بخونید👌 https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
من در یه خونواده مرفح، بی دین بزرگ شدم، ولی بر خلاف خونواده‌ام گرایشات مذهبی داشتم و در سیزده سالگی به حجاب اونم چادر و نماز رو آوروم. به همین دلیل به شدت با مخالفت پدرم و اذیت و آزارهاش روبرو شدم، پدرم من رو از یک زندگی مرفح محروم کرد. یک شب در مسجد بودم، خواهرم که در کانادا زندگی میکرد بهم زنگ زدو کلی زخم زبان و شماتت نثارم کرد. دلم خیلی شکست، و از خدا جوابی برای حرفهای نیش دار خوارم خواستم. از شدت گریه و زاری بیحال شدم که یک مرتبه... https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
معلم زیست💯 تنها معلم مرد مدرسه، هر روز کنار میزم می‌ایستاد و درس میداد. تمام توجهش توی کلاس به من بود اوایل بدم می‌اومد تا اینکه محبت‌هاش زیاد شد و خیال خام به سرم زد حتما میخواد بیاد خواستگاریم‌تو ذهنم باهاش ازدواج هم کردم تا اینکه یک روز از یکی شنیدم....😢 https://eitaa.com/joinchat/2967208113Cc7564cb966