زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۷۲۰ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۷۲۱
به قلم #کهربا(ز_ک)
وقتی میتونستند با تهیهی یه کلیپ چند دقیقهای کاری کنند که خونوادهت ازت دل بکنند چرا نکنند؟
صورتش از شدت عصبانیت رفتهرفته سرختر میشد
حرصی و از بین دندونهای بهم چفت شده
پرسید
_تو تا بحال مشروبم خوردی؟
ماتزده نگاهش کردم
تحلیل همین یه جمله زمان زیادی بردی
همزمان که با همون حرص سر تکون میداد لب زد
_این نگاه یعنی نخوردی
ولی شب عروسیت بهش لب زدی چون اون چرندیات و لحن حرف زدن و ادبیاتی که نیلوفر در موردش حرف میزد اصلا مال تو نبود
... نفسش رو بیرون داد
_لابد گفتی یه شبه دیگه...
هنوز تو شوک بودم
دهنم باز مونده بود
گیج نگاهش میکردم
_شایدم مجبورت کرده بودند آره؟
تا به طرفم چرخید خودش جواب داد
_چون میدونم به میل خودت نمیتونستی لب به اون اون نجاست بزنی
بیشتر از این سکوت جایز نبود
هرچی بیشتر ساکت میموندم بیشتر گیجش میکردم
_داداش اون شب توی عروسی من حالم خیلی بد بود
احساسات دوگانهای داشتم
گاهی از اینکه بالاخره عروسیم با نیما سر گرفته و میتونستم باهاش زیر یه سقف برم
یا از اینکه دیگه تو یا بابا نمیتونستید به هر بهونهای حرف از جدایی و طلاق بزنید و
و از اینکه بهترین تالار پایتخت برای جشن ازدواج من رزرو شده بود و مخارج میلیاردی برام هزینه میشد شاد و سرمست بودم از خوشی و لذت میبردم...
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۷۲۱ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۷۲۲
به قلم #کهربا(ز_ک)
گاهی هم از اینکه توی عروسیم همراهم نبودید و نداشتمتون دلتنگ میشدم و اشکم سرازیر میشد و غم به دلم مینشست
از طرفی یاد این میافتادم که مامان و بابای واقعیم آدمای دیگهای بودند و از طرفی کسانی که یه عمر بعنوان پدرومادر واقعیم میشناختم باعث مرگ اون دو نفر شدند
داداش باید جای من میبودی تا بفهمیدی چی دارم میگم
حالم اون شب دست خودم نبود
از بس نیما و مادرش و فیلمبردار بهم تذکر میدادند که از اون حال در بیام
آخرش عصبی شدم اونقدر زیاد که میخواستم مجلس رو ترک کنم
اما فیروز به نیما گفت یکم بهم آرامبخش بده تا کمی آروم بگیرم
یه ذره فقط یه ذره تو یه لیوان برام ریخت و به خوردم داد
اون موقع نمیدونستم چیه وگرنه عمرا اگه میخوردم
من حتی تا مدتها بعد از عروسیم چیزی در موردش نمیدونستم
تا اینکه یه روز کلیپ عروسیم رو که نگاه میکردم تازه فهمیدم چی شده
حتی خودمم نتونستم تا آخرش رو ببینم
_اون پسرهی بی*ش*ر*ف بیغیرت مثلا شوهرته اجازه داده باباش تا ابن حد به تو آسیب بزنه
تندی وسط حرفش پریدم داداش هیچوقت اهل به زبون آوردن حرفهای این چنینی نیست
معلومه فشار عصبی خیلی زیادی رو داره تحمل میکنه
برای اینکه هم ذهنیت منفیش رو نسبت به نیما تغییر بدم و هم کمی آرامش بهش تزریق کنم گفتم
_نه داداش داری اشتباه میکنی
قطعا نیما چیزی از انگیزههای پدرش نمیدونسته
خود منم همیشه اون رو خیرخواه و دلسوز خودم میدونستم
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۷۲۲ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۷۲۳
به قلم #کهربا(ز_ک)
به تاسف سری تکون داد
_آره دلسوز... خیرخواه... هیچکس نه اونم فیروز
در حالی که بلند میشد چیزی رو گفت که هم خوشحالم کرد و هم ناراحت
_باید برگردم سمنان
خوشحال شدم چون میتونستم برم دیدن مامان و ناراحت چون دیگه فرصت پرستاری از منصوره و جبران بلایی که بواسطه من سرش اومده رو از دست میدادم
اما با حرف بعدیش اخمام توی هم رفت
_باید برگردم اما بخاطر تو فعلا نمیتونم
نمیدونم اون طرف رو باید دریابم یا تورو
احساس کردم داره سرم غر میزنه و منت میذاره
من هم از جا بلند شدم و مقابلش ایستادم
سینه سپر کردم
_دستت درد نکنه تا اینجام خیلی برام زحمت کشیدی
اگه لازمه برگردی سمنان باهم برمیگردیم
اما اگه دوست نداری من باهات بیام
خودم یه بلیط میگیرم و برمیگردم
نگاه عاقل اندر سفیهی بهم کرد
_گاهی فکر میکنم با یه بچهی هفت هشت ده ساله طرفم
تو نمیخوای بزرگ شی دختر؟
دختر رو با حرص ادا کرد
و ادامه داد
_به این دلیل گفتم باید برگردم چون مامان حالش خوب نیست و مدام سراغم رو میگیره
و به این جهت گفتم به خاطر تو نمیتونم چون به دو تا دلیل دادم
اولا اینکه نگران حالتم و هنوز نمیدونم کیا ممکنه دنبالت باشن و ثانیا...
نگاهش رو ازم گرفت
و کلافه نفس سنگینش رو بیرون داد
هرچقدر منتظر شدم ادامه حرفش رو بزنه بیفایده بود
روی زمین دراز کشید و بالش رو زیر سرش گذاشت و ساعد دستش رو روی چشمانش قرار داد
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۷۲۳ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۷۲۴
به قلم #کهربا(ز_ک)
جلوتر رفتم و با کنترل صدام اسمش رو آوردم
_داداش نریمان...
کمی منتظر شدم
کلافه دستش رو از روی چشمانش برداشت
نگاهم کرد و دوباره نشست
_یکم دیگه صبر کن تا تکلیفمون از جهت شرایط تو راحت بشه اونوقت هرجایی بگی میبرمت
بخوام الان ببرمت خونه میترسم بیان اونجا و برای بقیه مزاحمت ایجاد کنند
چرا خودم اصلا به این موضوع فکر نکرده بودم
نریمان راست میگفت
رفتن من به شهر پدریم یعنی به همراه بردن همهی دردسرهای الانم
کلافهتر از قبل لب زد
_نهال یه چیزی میخوام بپرسم نمیدونم الان وقتش هست یا نه
کنجکاو نگاهش کردم
متوجه نگاه پرسشگرم شد چون خیلی معطلم نکرد
_سوالم در مورد نیماست
این پسره آدمی نیست که بشه بهش اعتماد کرد این آدم نه غیرت داره نه شرف و انسانیت
تندی توی حرفش پریدم
_نه داداش اینطوریام که شما میگی نیست
کلافه چشماش رو روی هم قرار داد ونفسش رو با حرص بیرون داد
وقتی چشماش رو باز کرد نم اشک رو میشد توش ببینی
با آرامش گفت
_من چطوری فکر میکنم؟
اینکه زن باردارش رو رها کرده و با برادر عیاش خودش قصد خروج از کشور رو داشته معنیش چی میتونه باشه؟
_اون هنوز هیچی در مورد بارداریم نمیدونست داداش
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
برای انتقام از امیر محمد یادم اومد یه خواهر داره اینها هم خیلی غیرتی هستند میرم باهاش دوست میشم و بعد به همه میگم من باهاش دوست شدم اینطوری آبروی امیر محمد میره بعدم رفیق هام رو میریزم سرش که هی به روش بیارم آبجیت با ماهان دوسته مطمئنم که سکته رو میزنه من صبحی بودم و فاطمه خواهر امیر محمد ظهری بعد از ظهر با یه شاخه گل خیلی قشنگ رفتم دم مدرسه راهنمایی دخترونه زنگ که خورد تعقیبش کردم تا یه جایی تنهایی گیرش بیارم و اتفاقاً میخواست بره لوازم التحریر فروشی از دوستاش خداحافظی کرد. منم وارد مغازه شدم...
https://eitaa.com/joinchat/3695968317C061460af4d
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۷۲۴ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۷۲۵
به قلم #کهربا(ز_ک)
_باشه حرف تو ... آیا این حرفا صورت مساله رو تغییر میده؟
چرا میخواسته بدون تو که همسرشی از کشور خارج بشه ؟
خصوصا وقتی خودش در جریان بوده چه آدمایی ممکن بود به دنبالت باشن.
برای چی اجازه داده اون بابای بیوجودش به دروغ بهت بگه که ما خونوادهی واقعیت نیستیم...
نفس سنگینی کشید و ادامه داد
_ گیریم در مورد کذب بودن حرفای باباش هیچ اطلاعی نداشته
شب عروسیتون چرا مشروب به خوردت داده؟
و هزار چرای دیگه که اگه بخوام تکتکشون رو یادآوری و بپرسم میترسم باز فشارم بزنه بالا
مردد از حرفی که برای حمایت از شوهرم میخواستم بزنم نفسی تازه کردم و لب زدم
_من نیما رو دوست دارم. میدونم وقتی قصد فرار از کشور رو که کرده در فکر بردن من هم بوده
نیما آدمی نیست که بیخیال من بشه
من میدونم برای هرکدوم از سوالات شما حتما جوابی داره
به معنی چهمیدونم شونه بالا داد
_خودت میدونی... نیما آدم قابل اعتمادی نیست
یه بیوجودی مثل پدرشه که از همه کس و همه چی به نفع خودش میگذره
وسط جیغ کشیدم
_بس کن داداش تورو خدا بس کن
نیما مثل باباش نیست اون فقط راه و روش درست زندگی کردن رو تاحالا بلد نبود
واین بار داداش وسط حرفم پرید
_اونوقت الان راه و رسمش زندگی درست رو یاد گرفته؟
جوابی نداشتم اما آدمی هم نبودم که به همین راحتی از عشقم بگذرم
من بدون نیما میمردم
برای اینکه دوباره بحث ادامه پیدا نکنه با سرس افکنده و رویی خجالت زده گفتم
_داداش ازینکه نگرانمی ممنونتم
اما اگه فکر میکنی نمیتونی نیما رو تحمل کنی میتونی بری
من اینجا میمونم تا یه خبری ازش بشه
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۷۲۵ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۷۲۶
به قلم #کهربا(ز_ک)
نگاه چپچپش رو از روم برداشت و به حالت قهر ایستاد و به سمت در هال رفت
از پشت قامتش رو تماشا کردم
تو دلم قربون صدقهی غیرت و معرفتش میرفتم
این پنج روزی که پیشم اومده هروقت در مورد نیما بحثمون میشه و من کوتاه نمیام احساس میکنم قامتش خمیده میشه
دلم نمیخواد حالا که بعد از دوسال قهر و دوریِ من اینجا اومده و پیدام کرده اذیتش کنم اما چارهای برام نمیذاره
چون دوست ندارم در مورد نیما اینقدر بدگویی کنه
تو فکر بودم که گوشیم زنگ خورد
البته بهتره بگم گوشی مادربزرگ...
شمارهای که روش افتاده برام آشناست...
درسته شمارهی طاهره خانمه
تماس رو برقرار کردم
_سلام طاهره خانم خوبین
_سلام دخترم ممنون
منصوره امروز مرخص میشه
با خوشحالی جواب دادم
_عه بسلامتی...
_ممنون ولی هرچقدر بهش اصرار میکنیم ببریمش منزل مادرم تا همونجا ازش پرستاری کنیم رضایت نمیده
میگه به نهال قول دادم چند روز پیشش بمونم
_بله... بله... ما باهم صحبت کردیم ازش خواهش کردم چند روز پیش من بمونه و بعد بیاد پیش شما
_شما خودت نیاز به مراقبت و پرستاری داری دخترم مگه میتونی از منصوره پرستاری کنی؟
تن صداش رو کمی پایین آورد و ادامه داد
_الان وضعیت منصوره طوریه که نسبت به قبل مراقبت بیشتری رو میطلبه
_نمیدونم چی بگم
میترسم هم خودت رو مریض کنی و هم شرایط منصوره بدتر بشه
_به خدا میتونم از پسش بر بیام
نهایتا از خانم حاج علی میخوام که به کمکم بیاد
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۷۲۶ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۷۲۷
به قلم #کهربا(ز_ک)
با حرصی که معلومه خیلی تلاش میکنه در لحن صداش مشهود نباشه گفت
_چرا اینقدر شما دوتا لجبازی میکنید
من نمیفهمم خانوادهی خود منصوره هستند ما هستیم چرا باید بیاد پیش تو که مجبور باشی از غریبههام کمک بگیری
بعد هم بدون خداحافظی گوشی رو قطع کرد
از اینکه ناراحتش کردم حالم گرفته شد ولی بخاطر برگشتن منصوره خانم خوشحالیم رو نمیتونم پنهان کنم
سریع ایستادم تا خونه رو مرتب کنم
نیمساعت بعد با ورود داداش به خونه تازه یاد این بنده خدا افتادم
با حضور منصوره داداش خیلی معذب میشه
چرا اصلا حواسم به این موضوع نبود؟
متوجه نگاهم شد
_چرا اینجوری نگام میکنی؟
لبخندی زوری زدم
_هی هیچی...
وارد اتاق خواب شدم
حالا باید چه خاکی به سرم بریزم؟
لابد منصوره خانم نمیدونه داداشم اینجا مونده وگرنه محال بود پیش من بیاد
حالا باید چکار کنم؟
خیلی کلافه و سردرگم بودم تا اینکه بالاخره داداش به حرف اومد
_چی شده نهال هنوز بابت حرفایی که باهم زدیم ناراحتی؟
_نه... یه گندی زدم که توش موندم
ترسیده ابروهاش در هم گره خورد
_چی کار کردی؟
_نترس کار خاصی نکردم..
من حواسم نبود که شما اینجایی به منصوره خانم اصرار کردم بیارنش اینجا تا چندروزی خودم ازش مراقبت کنم
با لحنی دلسوزانه پرسید
_ مگه این بنده خدا خودش خونواده نداره؟
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۷۲۷ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۷۲۸
به قلم #کهربا(ز_ک)
_ خونواده که داره ولی به خاطر یه اتفاقاتی دوست نداره بهشون زحمت بده... البته حدس میزنم علت خاصی داره که منصوره مدام از این خونواده دوری میکنه کنجکاوی بهم فشار میاره و دلم میخواد زودتر از همه چی سر در بیارم
رو به داداش ادامه دادم
_طیبه خانم و دختراش اصرار داشتند که به خونهی خودشون ببرنش اما چون من بهش اصرار کرده بودم چند روز بیاد همینجا تا ازش مراقبت کنم اونم قبول کرد
نمیدونم چرا اصلا حواسم به حضور شما نبود
_اشکالی نداره
اگه ایشون از حضور من ناراحت میشن من میتونم به خونه برگردم قبل از رفتنش بهم خبر بدی زودی برمیگردم پیشت
متعجب از شنیدن این حرف نگاه شوکزدهم رو ازش گرفتم
با خودم گفتم
_پس موندن داداش در اینجا دلیل دیگهای داره
تا همین ساعت پیش معتقد بود بخاطر آدمای مزاحم باید اینجا بمونم و خودش ازم مراقبت کنه... من که میدونستم و از بین حرفای اقا محمد شنیده بودم که اونا دستگیر شدند
و حالا که نریمان داره میگه میخواد تنهام بذاره و بره
مطمین میشم که پس جریان چیز دیگه ایه و موندن من در اینجا دلیل دیگهای داره
اول خواستم به روش بیارم که متوجه دروغش شدم اما جلوی خودم رو گرفتم
بهتره فعلا چیزی نگم
چون ممکنه به سمنان برنگرده و همینجا بمونه
برای برگشتن منصوره بیتابم از اینکه بخاطر من بستری و مجبور به جراحی شده شدیدا احساس دِین میکنم
ساعتی بعد منصوره به همراه مادرشوهر و خواهر شوهرو دختراش وارد شدند
کمک کردیم منصوره در تختخوابی که از توی انباری به کمک داداش یه گوشهی هال گذاشتیم دراز بکشه
از وقتی منصوره خانم وارد خونه شد داداش داخل نیومده و توی حیاط با شوهر خواهر طاهره خانم همونجا مونده...
وقتی صدام کرد با عجله بیرون رفتم
دستش رو به طرفم دراز کرد
_آبجی کوچیکه من دوروز میرم خونه و برمیگردم تلفنی باهات در تماسم
حاج علی و آقا محمد و همسرانشون قول دادند حواسشون بهتون باشه کاری پیش اومد به خانمهاشون یه زنگ بزنی همه چی حله...
خداحافظی کرد و قبل از رفتن بهم سفارش کرد حتما باهاش در تماس باشم و ازم قول گرفت فعلا به هیچ کس از اعضای خونوادهم در سمنان ارتباط نگیرم...
البته عمه رو مستثنی قرار داد
دلم میخواست بهش بگم چی شدند اون آدمای خطرناکی که به خاطرشون نباید از این خونه و این شهر بیرون میرفتم؟ مگه نگفته بودی باید مراقبم باشی پس چی شد داری برمیگردی سمنان؟
اما ترجیح دادم باز هم سکوت کنم
دوباره تاکیدی گفت
_یادت نره فقط به خودم یا عمه زنگ بزن
_چشم داداش حواسم هست
تا دم در حیاط همراهیش کردم دوباره ایستاد و دستم رو به گرمی فشرد و به آغوشش کشید
_بخدا اگه لازم نبود به سمنان برنمیگشتم
اما مامان خیلی بیتابی میکنه اگه نرم میترسم حالش بد بشه
با هم روبوسی کردیم
برای بار آخر خداحافظی گفت و از در خارج شد
در رو پشت سرس بستم و بی توجه به حضور داماد طیبه خانم توی حیاط به داخل خونه برگشتم
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
سلام برسربازان امام زمان(عج) وحامیان ولایت
🖤چله زیارت عاشورا 🖤
دیشب شنیدم که بعد از شهادت شهید رجایی مردم ۴۰روز زیارت عاشورا خواندن که رئیس جمهور خوب نصیبشون بشه و (سیدعلی خامنهای شد رئیس جمهورشان🥰)
حالا تا انتخابات حدودا"۴۰روز مانده....
از امروز شنبه 1403/3/5روزی یک مرتبه زیارت عاشورا بخوانیم هدیه به شهید نوید صفری به مدت چهل روز
تا انشاءالله ،فردی اصلح و خدمتگذار و مومن
به انقلاب و آرمان های انقلاب انتخاب بشه
کسی که شایستگی داشته باشه بر صنـــدلی
شهید رجایی و شهید ابراهیم رئیسی بشینه 🤲🤲🤲
برای برپایی چله زیارت عاشورا به ما بپیوندید 👇
https://eitaa.com/joinchat/3834576973Cc97fb4eb35
سلام بر اعضا محترم ایتا
عزیزان بنا داریم در روز سه شنبه مراسم ختمی به مناسبت شهادت رئیس جمهور عزیز حضرت آیت الله رئیسی و هیئت همراهشون در پارک برگزار کنیم. و چون در پارک مردم زیادی شرکت میکنند در وسع مالی ما نیست لذا از شما در خواست کمک داریم. دست ما رو بگیرید حتی شده با مبلغ پنج هزار تومان تا بتونیم با برگزاری مراسم شب هفت روح عزیزان از دست رفته رو شاد کنیم🌷🖤
گروه جهادی شهدای دانش آموزی واریز کنید🙏🌷
بزنید رو کارت ذخیره میشه👇👇
6273817010183220
فیش واریزی رو برای این آیدی بفرستید🌹👇👇
@Mahdis1234
لینکقرار گاه گروه جهادی
https://eitaa.com/joinchat/3165061169C62614d580a
در ضمن این اجازه رو به گروه جهادی بدید تا احیانا اگر مبلغی اضافهتر جمع شد صرف کارهای خیر بکنه🌹 -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📕ویزای اربعین رایگان شده و گذرنامه زیارتی رو هم در کمترین زمان ممکن اماده میکنن
✖️هیچوقت یادمون نمیره زیارت اربعین رو واسمون آسون کردی!
✖️هیچوقت یادمون نمیره رکورد زیارت اربعین در دورهی تو شکسته شد!
🌹ممنون از زحماتت نوکر امام حسین (علیه السلام)
#رئیسی
#شهید_جمهور
#رئیسی_عزیز
🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen