زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۷۷۰ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۷۷۱
به قلم #کهربا(ز_ک)
همون لحظه مسعود هم که پشت سر ما وارد حیاط شده بود
پرسید بچه چی شده
همه بی اهمیت به اون فقط نگاهمون به دهن مامان بود که
با لکنت داشت برای حوری خانم توضیح میداد
_بچه رو پای خالهش داشت میخوابید بود یهو چشمم بهش افتاد دیدم بیجون شده بغلش که گرفتم دیدم کلا بدنش لمس شده و نفس نمیکشه
نمیدونم حوری خانم چقدر سینه و کف دست و پای بچه رو ماساژ داد و آخرش طوری روی بچه چمبره زد و چهکاری کرد که جیغ و گریهی بچه باعث شد خنده و گریه و جیغ و فریاد شادیمون با هم یکی بشه
انگار که کوه بزرگی رو به تنهایی جابهجا کرده باشه بیحال کنار بچه که دست و پا میزد و صدای گریهش هر لحظه بلندتر میشد نشست
دستی به سروصورتش کشید
بیجون لب زد
هربار قسم میخورم دیگه با مریض کسی کاری نداشته باشم بازم یادم میره
خدا رو شکر که به هوش اومد
با غیض رو کرد به مسعود و ادامه داد
_کی اجازه داد بیای تو خونه؟
نمیبینی حجاب ندارم؟
مسعود برو بابایی گفت و جلو اومد تا بچه رو از بغل محبوبه جدا کنه
محبوب هم دستش رو عقب کشید و با صدای بلند داد زد
_نشنیدی حوری خانم چی گفت؟
برو بیرون
اما مسعود از جاش تکون نخورد
مامان جلو اومد و از بازوی مسعود گرفت تا به بیرون هدایتش کنه
_بیا از حیاط مردم برو بیرون
مگه نمیبینی؟
مامان هین آرومی کشید و ادامه داد
_چرا گریه میکنی خالهجان
خداروشکر به خیر گذشت
میبینی که خدارو شکر بهتره
به مسعود که شونههاش از شدت گریه بالا و پایین میشد خیره شدم
محبوبه نمیتونست بچه رو آروم کنه
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۷۷۱ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۷۷۲
به قلم #کهربا(ز_ک)
حوری خانم که حالا وارد خونهش شده بود از پشت پرده با صدای بلند گفت
بچهرو همین حالا ببرین دکتر ببینین چرا اینجوری شده
ممکنه دوباره همینطور بشه دفعه بعدی شاید دیگه کاری از دستم بر نیاد
الانم اول ببرش خونه روغن زرد رو گرم کن بعد هم کل بدنش رو باهاش چرب کن بعد ببری دکتر
مامان از همونجا با صدای بلند ازش تشکر کرد
_چشم حوری خانم.. خدا خیرت بده... الهی خدا برات جبران کنه بچههاتو برات حفظ کنه
بعدا از خجالتت بر میام
و اینبار با هل داد مسعود بهش فهموند که باید ازونجا بریم جلوتر از همه دست محبوبه رو گرفتم
_بدو بیا زودتر بچه رو ببریمش خونه کاری که حوری خانم گفت رو انجام بدیم
قبلا که شنیده بودم این بندهی خدا از مادربزرگ خدابیامرزش یاد گرفته چطور مریض درمان کنه خندهم میگرفت و میگفتم یه خانم پنجاه سالهی بیسواد چه کاری بلده بکنه تا وقتی دکتر و بیمارستان هست که آدم نباید سراغ این آدما بره
ولی حالا با چشم خودم دیدم که چکار کرد
به خونه که رسیدیم بلافاصله وارد آشپزخونه رفتم و روغنی که گفته بود رو گرم کردم و به محبوب کمک کردم تا لباسهای بچه رو دربیاره
تازه بدنش رو چرب کرده بودیم که با صدای یاالله گفتن مسعود غرولند کنان پاشدم و به اتاق پناه بردم اصلا دلم نمیخواد چشمم به چشمش بیفته
مامان با محبت بهش خوش آمد گفت
_خوش اومدی خاله بیا اینجا بشین یکم حالت جا بیاد
پسر همسایه رو فرستادم دنبال آقا کمال الان میاد
یعنی چه؟ چرا مامان دوباره با این مرتیکه اینقدر گرم گرفته؟
دقایقی بعد محبوبه هم بچه به بغل پیشم اومد
_از دست این مامان... چشمش افتاده به مسعود دیگه بچهی منو فراموش کرده
_فکر کنم پسر مولود خانم رو فرستاده دنبال بابا
اون بیاد بچه رو ببرید دکتر
_چه عجب... همچین تحویل بازار راه انداخته برا خواهرزادهش گفتم دیگه مارو یادش رفت
الانه که بساط عقد و عروسی تورو راه بندازه
_چی برا خودت میگی تو دختر؟
هردو به ما
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
هدایت شده از قرارگاه جهادی شهید مفقودالاثر جبرائیل قربانی🌷
🔻سلام و درود بر یاران عزیز و انقلابیِ جبهه حق؛ عید همگی مبارک؛
عزیزان
از همین الان خودتونو برای پذیرش گزینهٔ #وحدت آماده کنید...
فردا شب بین قالیباف و جلیلی انشاالله یکی معرفی خواهد شد...
حامیـــــــان #دکتر_قالیباف
حامیـــــــان #دکتر_جلیــلی
هر کدام از این دو عزیز انقلابی معرفی شد با تمام وجود حمایت حداکثری انجام بشه تا با رای حداکثری و قوی بر مسند ریاست جمهوری بنشیند. انشاالله
یا علـــــــی مـــــــدد 🙏🌸
@seraj1397
.
27.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینم یکی از به حق ترین حرف هایی که این چند روز زده شد👌
#انتخابات #انتخاب_درست
#انتخابات
🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangar
✏️ رهبر انقلاب؛ در دیدار مردمی عید غدیر:
مشارکت فقط برای شهرهای بزرگ نیست...
یکی از دلایل توصیه من به مشارکت...
در هر انتخاباتی که مشارکت کم بوده...
🌱تکمیل متن در تصویر
#انقلابیون #انتخابات
🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
❌دیابت درمان شد❌
📣خبر فوری برای دیابتیها
🌱 کلینیک رجاء 🌱
در راستی بهبود جامعه کشور و پایان دادن به بیماریهای زمینهای مانند دیابت، روشی جدید و تضمینی ارائه کرده است
🔰جهت مشاوره و پایان دادن به دیابت خود وارد کانال زیر شوید👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/949551593Cf823ee55a9
📣 ظرفیت پذیرش درمانجو محدود میباشد
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۷۷۲ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۷۷۳
به قلم #کهربا(ز_ک)
هر دو به مامان که با دلخوری این حرف رو به محبوب زد نگاه کردیم
داخل اتاق اومد و در رو پشت سرش بست
_این بدبخت با دیدن حال و روز بچه افتاده به غلط کردن و فکر میکنه چون دل منصوره رو شکسته حالا خدا اینجوری داره تنبیهش میکنه
میگه درد و بلایی که افتاده به جون خودم از یه طرف و حال بد این بچه نتیجهی ظلمیه که من و سعید به منصوره کردیم
محبوب طلبکار از جاش بلند شد و قبل از اینکه خودش رو به در اتاق برسونه مامان جلوش رو گرفت
طلبکارتر به طرف مامان چرخید و با اخم و ناراحتی گفت
_ولم کن مامان این مسعود خان چی پیش خودش فکر کرده که پای سعید و بچهی من رو وسط میکشه؟ بخاطر ظلمی که اون به خواهرم کرده
چرا باید بچهی من تاوان پس بده؟
مامان بازوش گرفت و به عقب هدایتش کرد
_برو یه دقیقه بشین ببینم چه خبره اینجا
فقط میخوای بپری به این پسره...
ناسلامتی برادرشوهرته به گوش شوهرت برسه برا خودت بد میشه
بعد هم یکم خط و نشون براش کشید و با نشون دادن من ادامه داد
_یکم از خواهرت یاد بگیر متانت و ادب رو
با اینکه دلش خونه ببین چه آروم نشسته سرجاش
عوض اینکه نگران حال بچهت باشی و بلند شی آماده بشی تا هروقت بابات از راه رسید سوار ماشین بشی دخترت رو ببری به دکتز نشون بدی وایسادی اینجا فقط حرصت رو خالی میکنی؟ واقعا خدا بهت عقل بده
بعد هم با دلخوری از اتاق بیرون رفت
با اومدن بابا مامان و محبوبه حاضر و آماده بچه به بغل سوار ماشین شدند من هم از ترس اینکه مسعود دوباره بخواد سرصحبت رو باهام شروع کنه
تندی حاضر شدم و خودم رو به ماشینی که حالا بابا روشنش کرده بود رسوندم
همه متعجب نگاهم میکردند
_منم باهاتون میام
_تو دیگه چرا مادر؟
مسعود رو که فرستادم رفت
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨