زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۲۳ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۲۴
به قلم #کهربا(ز_ک)
بلکه برای پوشوندن زیباییها و نقاط قوت بدنته که اونا رو از آسیب نگاههای هرزه حفظ کنه"
البته چادر مشکی هم ندارم.
فکری به ذهنم خطور کرد
مانتو و شالم رو شستم و روی بخازی خشک کردم.
شلواری که به تازگی خریده بودم کمی برام گشاده و توی تنم ایستایی نافرمی داره
کاش چادر داشتم و با پوشیدن اون دیگه به فکر لباسهای تنم نبودم.
نیما که از دیشب از خونه خارج شده هنوز برنگشته، قلبم به درد اومد، معلوم نیست الان کدوم گوریه و در آغوش کدوم هرزه.
ذهنم رو خیلی فوری از افکار پریشونی که بهش هجوم میاورد رها کردم،
نگاهم روی پوریا ثابت موند
این بچه هم که میدونم فعلا بیدار نمیشه
پس مانتو و شالم رو روی میخی که به منظور خشک کردن لباسها بالای بخاری نصب کرده بودم آویزون کردم
از کار خودم خندهم گرفت
نه به اون همه ادا و اطوار برای با کلاس بودن و نه به این همه شلختگی و بیبرنامگی. تقصیر من چیه که لباسشویی خشککن ندارم
اگه مامانم و خواهرام الان اینجا بودند بهم میگفتند اینا دلیل شلختگی یه خانم نمیشه...
مگه لباسهای تنت رو فقط زمانی که جای خاصی میخوای بری باید بشوری؟
لباسهات همیشه باید شسته شده و تمیز و مرتب باشن که مثل امروز یهویی تصمیم به شستنشون نگرفته باشی که مجبور شی بالای بخاری میخ بکوبی.
البته پایین مانتوم رو سرکار وقتی یبار خیلی سردم بود و خودم رو به بخاری چسبونده بودم سوزوندم.
گوشیم رو برداشتم و به نرگس زنگ زدم
میدونستم همیشه بعد از نماز صبح بیدار میمونه
بعد از دوتا بوق جواب داد
_ سلام خوبی...
_سلام نرگس جان شوهرت خونهست یا رفته سرکار؟امروز تعطیل رسمیه نهال جان. ولی رفته مسجد برای مراسم امروز کمک کنه
_ای وای راست میگیا... ولی من بیچاره تعطیل نیستم
_ای جانم... میخوای پوریا رو امروز با خودت نبر ، بیارش پیش من داروهاشم بیار حواسم بهش هست، تو هم با خیال راحت برو سرکار ، تا زودتر کارتو تحویلی بدی بتونی یکی دوساعت زودتر به خونه برگردی.
روز عیده بریم مجلس اهل بیت یه عیدی مشتی بگیریم برگردیم خونه
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۲۴ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۲۵
به قلم #کهربا(ز_ک)
لحن حرف زدنش باعث شد بغض کنم.
_عیدی... اونم مثل خونوادهم همیشه خودش رو محتاج و متکی به اهل بیت میدونست
برخلاف من که معتقد بودم آدما با تلاش و زحمت و تدبیر خودشونه که میتونن موفقیت بدست بیارن
اما اینبار حرفی که از زبون نرگس شنیدم دیگه برام مسخره نبود حتی باعث شد یهو تپش قلبم شدت بگیره
حس عجیب غریبی سراغم اومد.
نگاهم رو به بالا دادم
_یعنی اهل بیت به منم عیدی میدن؟
منی که یه عمر رحمت خدارو ندیدم زحمت بابامو ندیدم ولی دوسال لقمهی حروم بهادریها رو با لذت به دندون کشیدم و بهبه گفتم؟
من به خدا و حتی به همه ثابت کردم آدم نمک نشناس و قدرنشناسی هستم
یعنی ممکنه دوباره خدا بهم لطف کنه ؟ یا نظر لطف اهل بیت دوباره بهم میفته؟
به خودم نهیب زدم سلامتی بچهت رو مدیون کی هستی پس؟
با صدای نرگس به خودم اومدم
_پس میاریش دیگه؟
_آره... میارمش...
با خودتم کار دارم...
مانتوی نمدارم رو برداشتم،
باشه پس تا شوهرت خونه نیست یه سر میام پیشت کارت دارم
خیلی وقت نداشتم و باید خیلی زود حاضر میشدم تا دیر سرکار نرسم
بعد از سلام و احوالپرسی با نرگس مانتو رو نشونش دادم
_نرگس جان من مانتوی مناسب برای اومدن به مجلس امروز ندارم
مانتوی نویی که تازه خریده بودم مشکیه، شالمم چون رنگش خیلی تیرهست میترسم سخنران مراسم بگه چرا مشکی پوشیدی.
_به حرف اون که نیست عزیز دلم... در کل بهتره در جشن اهل بیت شاد بود و روشن پوشید.
اتفاقا چندبار میخواستم بهت بگم این مانتو رو چرا درستش نمیکنی...
عیب نداره بدش به من برات درستش میکنم
تو هم دیگه برو دیرت نشه، تا وقتی برگردی هم این خشک شده و هم و درستش کردم .
تشکر کرده و دوباره به خونه برگشتم.
لباس پوشیده و حاضر و آماده پوریا و وسایلش رو برداشتم
آشپزخونه رو یه بار دیگه از نظر گذروندم
غذای ظهر هم آمادهست تا اگه نیما برگشت دوباره به جونم غرغر نکنه که چرا نهار نداشتیم.
تنها اخلاقی که با قبلش فرقی نکرده همین شکم پرستیشه.
پوریا رو فورا به نرگس تحویل دادم و خیلی زود به سرکارم رسیدم
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۲۵ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۲۶
به قلم #کهربا(ز_ک)
برای اولین باره که اینقدر دلم میخواد به جشن میلاد امام زمان برم... نمیدونم چرا برای اولین بار یه ذوق خاصی دارم.
ساعت نه مامان طبق معمول همیشه بهم زنگ زد و کمی باهم صحبت کردیم.
بهم گفت که دیشب با بقیه برای جشن نیمه شعبان به مسجد رفته و خیلی برای آرامش زندگیم دعا کرده،
شاید حال خوب امروزم رو مدیون دعای دیشب مامانم.
نمیدونم شاید...
اونقدر امروز سرحالم که فرز و بانشاط کارهام رو به سرعت انجام میدادم... اما متعجب بودند که ساعت دو، تمام کارهای امروزم رو تحویل دادم.
قبل از ساعت دو و نیم به خونه رسیدم.
اول به سراغ نرگس رفتم پشت در خونه صدای خنده و بازی شوهر نرگس با پوریا میومد
معلوم بود گرگم به هوا بازی میکنند
بین جیغ و خندههای پسر قشنگم، صدای نرگس رو میشنیدم که یبار پوریا رو تشویق میکنه و یه بارم شوهرش رو...
در خونهشون رو که زدم نرگس با روی باز در رو برام باز کرد
_سلام ... چه زود اومدی
_سلام... آره کارمو زود تموم کردم
کی باید بریم؟
صبر کن مانتوت رو برات بیارم ببرش بالا تا تو حاضر شی منم حاضر میشم
_پس قربون دستت، پوریارم ببار ببرم حاضرش کنم
_باشه... خوابش گرفته بود عمو مهدیش اومد باهم بازی کردند خوابش پرید
لبخندی از سر شوق زدم
_اتفاقا صداتون تا کوچه هم میومد
_پوریا خاله بیا مامانت اومده...
با دیدن پسر نازنینم خستگی از تنم بیرون رفت
_قربون قد و بالات برم مامان جان بیا بغلم
_بیا عزیزم این از مانتوت، اینم وسایل این وروجک، داروهاشم سروقت بهش دادم
_یه دنیا ممنونتم هم بابت پوریا و هم این مانتو... چکارش کردی؟
اون قسمتی که سوخته بود رو بریدم قد مانتو رو کوتاه کردم
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۲۶ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۲۷
به قلم #کهربا(ز_ک)
_چرا عقل خودم نرسیده بود؟ ممنونم پس برم حاضر شم
_وقت زیاده،نهارتم بخور بعد بیا... نهار پوریارو دادم سیره.
_دستت درد نکنه
_ساعت س و ربع بیا که بریم
نیما هنوز به خونه برنگشته بود...
خورشتی که از صبح روی گاز گذاشتم حسابی جا افتاده و اگه کمی دیدترمیرسیدم میسوخت...
کمی برنج و خورشت برای خودم کشیدم و خوردم
لباسهای پوریارو عوض کردم و سراغ مانتوی خودم رفتم
چقدر تمیز و مرتب دوخته، انگار تازه خریدمش و نو نو شده...
قسمت سوختهی پایینش باعث شده بود کهنه و شلخته به نظر برسه
وقتی پوشیدمش با تعجب به قدش نگاه کردم، حسابی کوتاه شده
برام جالب بود که نرگس با اون پوشش و حجاب، مانتوم رو اینقدر کوتاه کرده فقط به خاطر اینکه مرتب و شیک بشه.
با اینکه قبلا خیلی عاشق مانتوی به این کوتاهی بودم اما برای رفتن به مولودی و جشن ولادت اصلا مناسب نیست
کاش روم میشد یکی از چادر مشکیهای نرگس رو ازش قرض بگیرم...
کیفم رو برداشتم و پوریا رو بغل کردم
نرگس جلوی راه پله منتظرم بود
از همون بالا صداش کردم
_نرگس جان چقدر تو باسلیقهای دستت درد نکنه مانتوم عالی شده
اما خیلی کوتاهه، منم چادر مشکی ندارم که روش بپوشم
دستش رو بالا آورد
_خودم میدونستم مانتوت خیلی کوتاه میشه برای همین این چادرم که کمی برامم کوتاهتره رو برات آوردم
خوشحال پلههارو پایین رفتم
_راست میگیا، شیک و مرتبم نهایت یه چادر روش میپوشم که کمتر به چشم بیام.
پوریارو ازم گرفت و چادر رو به دستم داد
کش چادر رو روی سرم مرتب کردم
_چقدر سبکه این چادرت...
_آره این یکی رو مامانم از مکه برام خریده بود، هدیه میدمش به خودت
_قربون دستت
وقتی به محل جشن رسیدیم و وارد منزل دوست نرگس شدیم
خونهی کوچکی که بیشتر از سی نفر مهمون توش جا نمیشد...
با دیدن ما برامون جا باز کردند و با محبت بهمون تعارف کردند که کنارشون بنشینیم... به تبعیت از نرگس چادرم رو در اوردم و تا کرده داخل کیفم جا دادم
کنار هم نشستیم پوریا توی بغلم خوابش برد و به لطف داروهای خوابآورش اونقدر خوابش سنگین بود که سروصدا هم مخل آرامش و خوابش نشد.
مراسم خیلی خوب و مفرحی بود
خانم سخنران به زیبایی سخنرانی کرد و کلی برای حاجات دل میزبان و میهمانان دعا کرد
اواسط مولودی خوانی حال و احوال شاد اما معنوی خاصی به همه دست داده بود
یهو مداح گفت همه دستهای دعا رو رو به بالا بگیرید میخوایم به مناسبت سالروز ولادت حضرت مهدی یه چشم روشنی به حضرت نرجس خاتون هدیه کنیم،
همه با هم دعای سلامتی امام زمان رو زمزمه کردند
همهی دستها بالا رفته بود و با چشمهای پر اشک و صدای بلند دعا میخوندند
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۲۷ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۲۸
به قلم #کهربا(ز_ک)
نمیدونمبه خاطر جو مراسم بود یا منم داشتم منقلب میشدم که دستهام رو آروم آروم بالاتر میبردم و با صدای رساتر و از اعماق وجود دعای سلامتی امام زمان رو زمزمه میکردم
دعا که تموم شد خانم سخنران با مهربونی گفت
_عزیزان دلم اومدیم جشن میلاد دردونهی مادر سادات...
هر نیت و حاجتی دارید حتما از سویدای دلتون حضرت زهرا و نرجس خاتون رو صدا بزنید
انشاالله امروز یه عیدی خوب ازشون بگیرید.
اون لحظه هزار تا حاجت تو دلم بود
اما اولین چیزی که از خدا خواستم این بود که نیما روابطش باهام خوب بشه و سرکار بره و مثل یه مرد واقعی من و پوریارو عضو مهم زندگیش بدونه،
زندگیم سروسامون پیدا کنه و ازین همه سختی نجات پیدا کنم.
حواسم از بقیهی صحبتهای سخنران پرت شده بود و تو ذهنم دنبال آرزوهام میگشتم. سلامتی برای پوریا و سلامت جسم و روح نیما.
برای خودمم خواستم.
اینکه یه خونه و ماشین در خور و شایسته داشته باشیم.
اینکه نیما دست از خیانت برداره و باهام مهربون بشه.
اعتیاد و مشروب خوردن و دوستای جدید نابابش رو کنار بذاره
از خدا خواستم نیما راه پدرش رو ادامه نده و دنبال شغل و روزی حلال باشه.
نمیدونم چقدر طول کشید تا به خودم بیام سخنرانی به نیمه رسیده بود.
نوبت به مداح که رسید همه با شور و هیجان کف میزدند و مولودی رو گوش میدادند و گاهی یه قسمتهایی از مولودی رو همخوانی میکردند...
تکتک سلولهای وجودم لبریز از شادی وصف ناپذیری شده بود.
بعد از پایان مراسم نرگس بهم اشاره کرد تا هرچه زودتر به کلاس همسرداری حسینیه بریم
دوست نداشتم از اون خونه خارج بشم
حس آرامش و امنیت اونجا از خونهی نرگسم بیشتر بود
یه حس و حال معنوی قشنگی در درونم در حال جوشیدن بود.
بین راه پوریا رو ازم گرفت
_بده من بچهرو... تو چادرت رو نگه دار...
کشش برات گشاده رسیدیم حسینیه بگو گره بزنم تا اندازهت بشه
_ممنون نرگس جان ، تو این جشن خیلی بهم خوش گذشت... ازین به بعد اگه بازم جایی مولودی دعوت داشتی به منم بگو
_حتما عزیزم.
به حسینیه که رسیدیم با اکراه و به قصد خوشحال کردن نرگس وارد شدم
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۲۸ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۲۹
به قلم #کهربا(ز_ک)
حدودا پنجاه خانم با سنهای مختلف حصور داشتند
ابتدای کلاس با چند مولودی کوتاه به مناسبت ولادت امام زمان گذشت نیمساعت هم اختصاص دادند به بیان تجربههای شیرین خانمهایی که قبلا در این کلاس شرکت کرده بودند.
یکی از خانمها گفت خواهر شوهرم دوازده سال پیش ازدواج کرد و چون بچهدار نمیشد همسرش خیلی باهاش سرناسازگاری داشت، حتی چندبار هم اقدام به تجدید فراش کرد اما هربار به دلایلی که ما بیاطلاعیم ازدواجشون منتفی میشد.
خواهرشوهرم طی این سالها تبدیل شده بود به یه فرد عصبی و بیمار و افسرده همسرش هم مرد بداخلاق و بددهنی بود که دست بزن داشت و حتی یه بار مادرشوهرمم کتک زد که پای همسر من و بقیه برادراش میون دعوا کشیده شد...
پارسال که من در این کلاسها شرکت میکردم مطالب رو به خواهرشوهرم انتقال میدادم،
گویا ایشون از همون زمان همهی سیاستهای همسرداری استاد رو به کار میگرفت ولی به من چیزی نگفته بود...
مدتی بود که روابط شوهرش با خونوادهی همسرم بهتر شده بود
تا اینکه یکماه پیش وقتی به خواهرشوهرم گفتم استاد کلاس جدیدی رو دوباره میخوان تشکیل بدن خیلی دعام کرد و گفت از اولین روزی که مباحث کلاس و اموزشهای استادتون رو بهم گفتی همه رو به کار بستم و الان دوماهه به نتیجه رسیدم، گفت همسرم که اصلا راضی نمیشد از پرورشگاه بچه قبول کنیم حالا راضی به انجام این کار شده... ازوقتی سیاستهارو به کار بردم تغییرات بزرگی در رفتار همسرم ایجاد شده
محبت و توجهش بهم جلب شده و جز من کسی رو نمیبینه...
گاهی دستام رو تو دستش میگیره و بوسه میزنه و بابت رفتار دوازده سال گذشته ازم عذرخواهی میکنه
مبهوت از حرفهای خانمی که تجربهی خواهر شوهرش رو تعریف میکرد نگاهی به خانمهایی که تحسینش میکردند انداختم.
چند نفر دیگه هم از تجربیات خودشون گفتند طوری که همهی حضار اشتیاق بیشتری برای تشکیل کلاس و شرکت در جلسات پیدا کردند.
من هم وسوسه شدم و در کلاس اسمم رو نوشتم.
از اینکه کلاس رایگان بود خوشحال شدم و در دل بانیان و خیرانی که شرایط برگزاری کلاس رو فراهم کرده بودند دعا کردم
استاد در نیم ساعت باقیمانده صحبتهای زیبا و شیرینی از زیباییهای روابط اهل بیت با همسرانشون تعریف کرد.
در نهایت گفت امروز متوسل شید به مادر سادات
از ایشون بخواین براتون دعا کنه تا بهترین بنده برای خدا وبهترین همسر برای همسرانتون و بهترین مادر برای فرزندانتون باشید...
حضرت زهرا بهترین الگو و راهنما جهت رسیدن به هدفی که پیش رو دارید هستند
با تاسی به رفتارهای ایشون هیچوقت راه رو گم نمیکنید
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۲۹ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۳۰
به قلم #کهربا(ز_ک)
حرفای قشنگ و لحن پرجاذبهش باعث شده بود همهی خانمهای حاضر در جلسه سرشار از امید و انگیزه قول بدن که تا پایان دورهی آموزش همهی راهکارها و سیاستهایی که یاد میگیرن رو در زندگی زناشویی به کار ببرن.
من هم دست کمی از حضار نداشتم.
در راه بارگشت به خونه موضوع صحبت من و نرگس هم حرفهای استاد بود
به خونه که رسیدیم باز هم بابت درست کردن مانتو و چادری که بهم هدیه داده بود ازش تشکر کردم
قبل از اینکه در خونهمون رو باز کنم در دل خدا رو صدا زدم بعد هم حضرت زهرا رو قسم دادم
_خدایا، به حق حضرت فاطمه که مادر همه ی امامان محسوب میشن کمکم کن زندگی خوب و آروم و پرنشاطی برای خودم و این بچه رقم بزنم...
پوریا که حسابی خسته و کلافه بود نِقنِق کردن رو شروع کرد
_باشه مامان دورت بگرده... الان میریم خونه
وارد خونه که شدم صدای نیما به گوشم خورد که با کسی حرف میزد.
گوشهی خونه دراز کشیده و هنوز متوجه اومدن من نشده بود
مدام قربون صدقه میرفت و معلوم بود داره التماس یکی میکنه که اونو ببخشه...
از لحن کلامش چندشم شد.
لرزش عجیبی به دست و پام و وجودم افتاد...
نمیدونم از حرص و عصبانیت بود یا فشارم افتاد.
تابحال حتی یه بار هم اینطوری قربون صدقهی پسرش نرفته اونوقت معلوم نیست الان برای کی داره خودشو میکشه.
با پاهای لرزون جلوتر رفتم و تازه متوجه ما شد.
اما خودش رو نباخت.
انگشت اشارهش رو به نشونهی سکوت روی بینیش گذاشت و همین حرکتش باعث عصبانیتم شد.
به نفس نفس افتادم،
_خدا لعنتت کنه نیما... باز با کدوم عوضی داری حرف میزنی؟
هنوز حرفم تموم نشده بود که پا شد و با یه لگد به پام باعث شد بچه به بغل روی زمین بیفتم
برای اینکه از پوریا محافظت کنم تا از بغلم نیفته دست دیگرم رو قبل از افتادنم روی زمین قرار دادم اما نتونستم وزنم رو تحمل کنم که دست چپم زیرم موند
صدای شکستش رو به وضوح شنیدم
از درد جیغم بلند شد .
پوریا هم که ترسیده بود با جیغ و گریه محکم از گردنم چسبیده بود و برای همین نمیتونستم از روی دستم بلند بشم.
با ضربهی محکمی که به پام خورد جیغ دوبارهای از عمق وجود کشیدم
_پاشو تن لشتو جمع کن نکبت... اشک جلوی دیدم رو تار کرده بود
درد هرلحظه بیشتر میشد
نفسم به شماره افتاده بود و تنها چیزی که بین حرفهای نیما فهمیدم این بود که بخاطر من مجبور شده تماس رو قطع کنه
انگار هنوز نفهمیده بود که دستم شکسته و تمام وزن خودم و بچه روی دستمه.
نتونستم چشمم رو باز نگه دارم
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۳۰ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۳۱
به قلم #کهربا(ز_ک)
بین نفسزدنها بیجون بهش فهموندم بچهرو از بغلم برداره
وقتی پوریا رو برمیداشت محکمتر از قبل از گردنم چسبید و همین باعث عصبانیت بیشتر نیما شد
چنان بچه رو کشید که نزدیک بود گردنمم بشکنه.
با هزار بدبختی از روی دستم بلند شدم
درد امونم رو بریده بود
و تازه نیما فهمیده بود چه غلطی کرده
و شایدم بخاطر جیغهایی که از درد میکشیدم میترسید صدام پایین بره و یوقت صاحبخونه به سراغمون بیاد
که جلو اومد و با لحنی که دیگه تنفر توش موج نمیزد اما محبتی هم در بر نداشت صدام کرد
_نهال... چی شده؟ چرا اینقدر بیتابی؟
همین مقدار توجهش باعث شد بیپناهتر از قبل اشک بریزم
_دستم... فکر کنم شکسته
_اونقدر بیحال بودم که نمیتونستم چشمام رو باز کنم...
با لحن طلبکار صداش رو بالا برد
_بفرما حالا ناقصم شدی... خب غلطیکنی بیموقع فک میزنی و صدات رو برای من بالا میبری
خوبه اشاره کردم لالمونی بگیری اونوقت جیغ و هوار راه میندازی؟
پاشو ببرمت دکتر ببینم چه گندی زدی
دلم میخواست دیگه چشم باز نکنم و به خواب ابدی برم... خسته بودم از این زندگی...
یاد حال خوبی که از صبح و دقیقا تا همین چند دقیقهی پیش که پشت در خونهمون برسم افتادم...
همهی امید و انگیزهای که در جشن نیمهی شعبان و کلاس آموزش همسرداری به وجودم تزریق شده بود به یکباره از دلم پرکشید و رفت
من بدبخت تر از اونی بودم که امام زمان یا حضرت فاطمه یا مادر امام زمان به دلم نگاه کنه...
حقیرتر از اونی هستم که عنایتی به زندگیم بشه...
نیما پست از از اونیه که با چند تا کلاس رفتن آدم بشه.
اشتباه کردم خودم رو امیدوار کردم که میتونم نیما رو تغییر بدم...
اون محاله تغییر کنه... این زندگی محاله دیگه درست بشه.
اگه بخاطر مخارج و هزینههام نبود یک دقیقه هم اینجا نمیموندم و برمیگشتم سمنان پیش خونوادهم.
خیلی اشتباه کردم که به این زندگی برگشتم.
با هزار بدبختی یه ماشین گرفت و من رو به اورژانس بیمارستان رسوند
_کاش پوریا رو پیش نرگساینا میذاشتی بچه گناه داره با خودت اینور اونور میکشی
_من گناه دارم که دوساعته یا تورو دارم خِرکِش میکنم یا اینو
دلم به حال خودم و بچهم سوخت...
حتی یه غریبه هم اگه حال و روز ما دوتا رو میدید بخاطر وضعیتی که توش دست و پا میزدیم جیگرش کباب میشد ... اونوقت این به اصطلاح مردِ همراهمون اینطوری درموردمون حرف میزد...
انگار نه انگار خودش زده ناقصم کرده...
۱
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۳۱ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۳۲
به قلم #کهربا(ز_ک)
در راه بازگشت به خونه تا تونست غر زد
حتی یکبار هم بروی خودش نیاورد که باعث آسیب و اینهمه درد کشیدنم شده...
هر دقیقه صداش بالاتر میرفت و بابت اتلاف وقت در اون ترافیک لعنتی و خستگی و هزینهی گچ گرفتن دستم یه حرفی بارم میکرد
بقدری بخاطر حرفاش پیش راننده خجالت کشیدم که کم مونده بود آب بشم
_بسه دیگه... چقدر گریه میکنی؟ گوشم کر شد... از اینهمه ونگ زدن خسته نشدی بچه؟
_نیما جان بچهست،خسته شده خوابش میاد، میخواد تو بغل من باشه، منم که
به طرفم برگشت و قبل از اینکه بهم اجازه بده حرفم تموم شه
پوریا رو که حسابی خواب آلود بود و بخاطر بیخوابی و خستگی یا گریه میکرد و یا نِق میزد رو از لابلای دو تا صندلی به عقب هدایت کرد
دست راستم رو جلو بردم حتی صبر نکرد تکون بخورم... خیلی فرز جلو پریدم و بچه رو بین هوا وقتی رهاش کرد گرفتم
اگه دیرتر جنبیده بودم بچه کف ماشین میفتاد
از اینهمه بیرحمی و سنگدلیش نسبت به تنها پسرش دلم به لرزه افتاد.
فیروز لااقل برای بچههاش مهربون بود.
اما نیما برای بچهشم سنگدله.
بخاطر تکون بدی که خوردم کمی درد در دست چپم که گچ گرفته بودم پیچید.
اما چارهای جز تحمل نداشتم.
یاد اولین باری افتادم که بچه سقط کرده بودم اون موقع هم نیما اهل رعایت احوال بیمار نبود اما چون خودش و برادرش موجب مرگ بچهی تو شکمم شده بودند باهام مهربون بود.
اما نه... خوب که دقت میکنم اون زمان کمی مهر و عاطفه سرش میشد.
پس نمیتونم بهش برچسب سنگدلی بزنم
شایدم استاد راست میگفت و بخاطر رفتارهای اقتدارشکنانهی منِ همسره که شوهرم اینقدر بیرحم و نامرد شده...
اشک جمع شده پشت پلک و بغضی که به اندازهی یه توپ تنیس در گلوم خودنمایی میکرد با نهیبی که به خودم زدم پس زده شد
_مقصر خودم بودم... از وقتی وارد زندگی نیما شدم با اونهمه لجبازی و قدرتنماییش گاهی احساس غرور میکردم و به داشتن چنین مردی که همهی اطرافیان ازش حساب میبردند به وجودش میبالیدم و گاهی از اونهمه دستور دادن و امری حرف زدنهای با خودم عصبی و کفری میشدم که برای کم شدن روی زیادش بیشتر اوامرش رو اطاعت نمیکردم.
یادم نمیاد حتی یه بار لفظ چشم رو از من شنیده باشه.
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۳۲ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۳۳
به قلم #کهربا(ز_ک)
یادآوری رفتارهای حسابی رو مخ نیما حالم رو بدتر کرد
اشک دوباره به چشمام نشست و تخم ناامیدی رو به سرتاسر وجودم پاشید
درسته، اشتباه فکر میکردم، نیما با همه مردا فرق داره
البته همهی حرفهای استاد رو مبنی بر اینکه مردا قدرتنمایی کردنو دوست دارن رو قبول دارم اما اینکه با چشم گفتن و اقتدار دادن ما زنها تبدیل میشن به مردی مهربون و پر از احساس، اصلا نمیتونم بپذیرم...
لااقل در مورد نیما اینطوری نیست.
نیما یه نامرد عقدهای و روانیه... زمانی که به پشتوانهی ثروت و حمایت پدرش در حال فرمانروایی کردن بود و با اینکه عدهی زیادی ازش فرمان میبردند با من گاهی با خشونت رفتار میکرد و حرف میزد الان که دیگه کاملا کرک و پرش ریخته و قطعا همهی حس قدرتنمایی کردنهاش رو برای من به نمایش میذاره
ادامهی زندگی با نیما محکوم به بیچارگی و اهانت شنیدن و دیدنه... این زندگی محکوم به بدبختی و حقارت کشیدنه.
محاله نیما تغییر کنه
اون همهی عقدههای این چهارسالی که همهی دارایی خودش و پدرش رو از دست داده و رسوای عالم شدند ، اعدام پدرش و بی اعتبار شدن خودش رو سر من بدبخت خالی میکنه... مگه جز من کسی مونده که بتونه بهش ریاست کنه؟
یاد خانمایی افتادم که از تجربیات یکسالهشون برامون تعریف میکردند...
شوهر اونها نهایت یه آدم بیعرضهی اهل خیانت و معتاد و دائمالخمر و بیکار و بیعار بود که دست بزن هم داشت و اهل فحاشی کردن بود...
شوهر من که علاوه بر همهی اینها ادعایی داره که فلان و بهمان بودمش گوش فلک رو کر کرده...
اون شب با همهی بدیهاش تموم شد و ساعت ۱۰ که نیما از خونه بیرون زد یه زنگ به نرگس زدم
_سلام نرگس جان میتونی یه لحظه بیای پیشم؟
نمیتونم تو بیا...
نمیدونم چرا حتی وقتی نیما هم خونه نیست نرگس از اومدن به خونهم طفره میره.
وارد خونه که شد با دیدن دست گچ گرفتهم جلو اومد
_چی شده؟
_دیشب نیما هولم داد خوردم زمین دستمم شکست
_پاشو پاشو بریم پایین...
پوریا رو خودم بغل میکنم میام
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۳۳ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۳۴
به قلم #کهربا(ز_ک)
_شوهرت سر کاره؟
_آره، تا شبم بر نمیگرده، چون پدرش نوبت دکتر داره و امروز نوبت اونه که پدرش رو ببره.
_چقدر خوبه که چندتا برادر داره.
طفلکی داداش نریمانم تک پسر خونوادهست زحمت همهی ما همیشه روی دوش اون بیچاره بوده
_خدا خیرش بده... شایدم برای همینه که بندهی خدا خیلی در قبالتون احساس مسئولیت میکنه.
چون معمولا دو هفته یه بار به همسرم زنگ میزنه و بعد از احوالپرسی یه احوال کوتاهی هم از شماها میپرسه.
_واقعا؟ پس چرا تابحال بهم نگفته بودی؟
شوهرت چی بهش میگه؟
اون که خبر از خونهتون نداره. چیزی که میبینه و میشنوه رو میگه... چون تابحال خیلی هم شاهد بحث و دعواتون نبوده چیز خاصی نمیگه بجز چندشب پیش که از خونه بیرونت کرد فقط یه بار دیگه متوجه دعواتون شده. که چون فکر میکنه یه دعوای گاه و بیگاهیه دیگه راپورت اونارو نداده...از من میپرسه ولی چون خودت ازم خواستی و ترجیح میدی که خونوادهت چیزی نفهمن حرفی بهش نمیزنم .
نفس راحتی کشیدم
_خداروشکر خیالم راحت شد
اصلا دلم نمیخواد تا وقتی از نیما طلاق میگیرم هیچکس از خونوادم بویی ببره
نرگس که تازه در خونشون رسیده بود برگشت و نگاهم کرد
_منظورم موضوع طلاقم نیست، کلا نمیخوام بفهمن من هنوزم توی زندگیم مشکل دارم
تو که نمیدونی، اونقدر توی اون چهار سال بهشون زحمت دادم که واقعا دیگه روم نمیشه بازم دست خالی برم پیششون
تصمیم داشتم تا مدتی درامدم رو حفظ کنم و به نیما ندم تا پس اندازشون کنم برای وقتی ازش جدا میشم.
لااقل تا زمانی که تو شهر خودمون یه شعل مناسب پیدا میکنم دیگه دستم جلوی بقیه دراز نباشه
با دلخوری و قهر دعوتم کرد به داخل خونهش
_برو تو... مگه دیروز با خودت و خدا عهد نبستی که همه ی تلاشت رو برای سربه راه کردن نیما انجام بدی؟
حالا که وارد خونه شده بودم با اخمی غلیظ نگاهش کردم
_تو در مورد من چی فکر میکنی نرگس؟ من آدم آهنیم؟ رباتم؟ اصلا آدم حسابم میکنی؟
دستمو نشونش دادم
_ببین چه بلایی سرم آورده؟ حالا فحشایی که به خودم و مامان و بابام داده رو فاکتور میگیرم.
رفتم توی خونه میبینم داره با یه دختره یا زنه داره حرف میزنه...
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۳۴ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۳۵
به قلم #کهربا(ز_ک)
بغضم ترکید میون گریه ادامه دادم
تو که نبودی بشنوی چطور قربون صدقه ش میرفت
من زنشم، من دارم خرجشو میدم من عین یه کلفت همهکاراشو میکنم اونوقت همه پولای منو خرج عیاشی و کثافت کاریاش میکنه
یه بارم تابحال با من اونجوری حرف نزده نرگس... میفهمی؟ حتی قبل از زندان رفتنش، همون وقتایی که اوج خوشبختیمونم بود هم هیچوقت اینجوری التماس من نکرده تا یکی از اشتباهاتشو ببخشم.
دارم دیوونه میشم
جلو اومد دستش رو روی شونهم گداشت که پسش زدم
_عزیزم چرا اینجوری میکنی با خودت...
معلومه که تو هم آدمی، مثل شوهرت اونم آدمه... همهی خطاهاش مثل بقیهی آدمای خطاکار دنیاست
بیا بشین اینجا تا برات آب بیارم
پوریا رو کنارم گذاشت.
بچهم دیگه عادت کرده و میفهمه وقتی دارم گریه میکنم کاری به کارم نداشته باشه
دوباره از گردنم چسبیده و فقط نق میزنه.
دلم به حالش سوخت
دست سالمم رو دورش حلقه کردم
_بمیرم مامان جان... ببخش که تورو هم وارد این زندگی کردم
_کفر نگو نرگس جان
تیز نگاهش کردم
_اگه میخوای معلم اخلاق بشی برام اصلا حوصله ندارم... بگو برم خونهی خودم
_لبخند حرص دراری زد
_چه بهشم برمیخوره
آخه همچین به بچه داری میگی من وارد زندگی کردمت که انگار خدایی...
مگه دست تو بوده؟
خودت میگی قبل پوریا قربونش برم،دوتا بچهی دیگم سقط کردی که سر هیچ کدومشون خودت مقصر نبودی...
قطعا اونارو اگه خدا میخواست حفظشون میکرد. حتما خدا نخواسته...
_یعنی میخوای بگی اینکه من میگم نیما و داداشش باعث مرگ بچه اولم شدند یا دکتر گفت سقط بچه دومم از تبعات سقط اولم بوده دروغه؟
_من کی همچین حرفی زدم؟
اونقدر عصبی هستی که کلا حرفامو اشتباه متوجه میشی
_نه... عصبی نیستم بگو پس منظورت چیه؟
_ببین اگه خدا بخواد کسی بمیره قطعا میمیره اگه بخواد زنده بمونه هم میمونه. اگه بخواد بچهای سالم بدنیا بیاد هم این کارو میکنه اگرم نخواد نمیکنه، اگر اراده کنه اصلا بچهای به وجود نیاد هم باز همونی میشه که خدا میخواد...
بود و نبود هرچیزی توی دنیا به خواست خداست ولی خوب اگه خواستش به عدم چیزی باشه هرکدوم با بهونهای از بین میرن
و اون بهونه به دست آدمایی میفته که اهل اشتباه و خطا هستن
مثلا دوتا بچههای اول تو نباید زنده میموندن گناه از بین رفتن اونها رو به قول خودت نیما و برادرش به عهده گرفتن
اما اینکه بگی من باعث موندن سومی شدم غلطه... تو تلاشتو کردی اما اراده و خواست خدا باعث زنده موندن این گل پسر شده
_ول کن نرگس اصلا حوصلهی شنیدن حرفای فلسفیت رو ندارم.
آهی کشید و به طرف آشپزخونه رفت
_ پس صبر کن برم برات صبحونه بیارم
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۳۵ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۳۶
به قلم #کهربا(ز_ک)
_نمیخورم زحمت نکش
متوجه بغض صدام شد برای همین برگشت و کنارم نشست
_نهال... از حرفام ناراحت شدی؟ من که چیز بدی نگفتم...
لحن صداش اونقدر مهربون بود که یهو دلم خواست براش ناز کنم
_خسته شدم نرگس، هروقت امید بیشتری داشتم برای بهبود زندگیم اوضاع خیلی بدتر پیش رفته
دیروز با هزار امید و آرزو و انگیزه اومدم خونه اونوقت نیما رو تو اون وضعیت و حرفای پشت تلفنش دیدم و بعدم که ایناهاش اینم اوضاع خودم
_نهال جان نباید ناامید بشی...
اینا کار شیطونه داره سنگ میندازه جلوی پات که ناامید بشی و ادامه ندی...
_دیروز هم به خدا توکل کردم و هم به حضرت زهرا و امام زمان و حضرت نرجس خاتون توسل کردم
ازشون خواستم کمکم کنند مشکلاتم حل بشه
اما اول بسمالله همین که به خونه رسیدم بدتر هم شد
تا چند روز مجبورم سرکار نرم و این یعنی دور موندن از اهدافم
_هدف تو چی بود؟ اینکه بری سرکار و درامدت رو پسانداز کنی برای آیندهای که توش طلاق و جدایی از نیماست؟
آره؟
اگه توکل و توسل کردی پس این برنانه ریزی کجاش جا داره؟
ببین یا رومی رو یا زنگی زنگ
یا تو به خدا اعتماد داری، یا نداری
اگه داری پس به همین راحتی دست از اهداف و انگیزههات بر ندار
اگه اعتماد نداری هم کمی روی خودت کار کن و پا روی نفست بذار...
این نفس بد ما آدماست که بواسطهی گناه مارو از خدا دور میکنه و اجازه نمیده اعتمادمون به خدا بیشتر شه
نهال تو باید اونقدر قوی باشی و اعتماد و توکلت به خدا قوی باشه که با این اتفاقات بیخودی ناامید نشی
شدت گریهم بیشتر شد
_بیخودی؟
تو که دیشب بجای من درد نکشیدی، توکه دستت نشکسته، تو که محتاج درامد خودت نیستی، تو که بچه کوچک نداری که هم نیاز به درامد خودت داشته باشی و هم به دست سالمت که بتونی باهاش به بچهت رسیدگی کنی
_مگه من مردم؟ کمکت میکنم
_نمیتونی وضعیت منو درک کنی نرگس
چون نمیدونی تو زندگی من چه خبره.
_ولش کن این حرفارو
من که استاد نیستم بتونم جواب همه سوالات و شبهههای تورو بدم
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۳۶ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۳۷
به قلم #کهربا(ز_ک)
صبر کن زنگ میزنم به استاد تلفنی مشکلت رو بهش میگیم ببینیم چه جوابی میده که آروم بشی
_من میخوام مشکلم حل بشه، آرامش یکی دو روزه نمیخوام
خواست چیزی بگه که منصرف شد
رفت گوشی خودش رو آورد
شمارهای گرفت و گوشی رو کنار گوشش گذاشت
_سلام استاد خوبین، نرگسم، مطیعی...
عه شرمنده مزاحمتون شدم... با استاد کار داشتم... بله خیلی ضروریه... ایشون خودشون اجازه دادند هروقت مورد اورژانسی برامون پیش اومد خدمتشون تماس بگیریم.
بله چشم، منتظر تماسشون باشم یا خودم نیمساعت دیگه زنگ بزنم؟
بله ممنون
رو بهم کرد
_ یکی دوبار که مجبور شدم مشاوره تلفنی بگیرم
استاد شماره تماس خودش رو داد که مواقع ضروری بهش زنگ بزنم.
شکر خدا پیش نیومد... ولی این حال بد تو و ناامیدی که الان به دلت افتاده بنظرم مکقعیت اورژانسیه دیگه...
نمیدونم کی بود گوشیش رو جواب داد گفت الان داره به یکی مشاوره میده، نیمساعت دیگه پیامکی بهم خبر میده که وقت استاد آزاده و میتونم تماس بگیرم یا بهم وقت میده.
طی اون نیمساعت به اصرار نرگس کمی از صبحونهای که برای من و پوریا آورده بود رو خوردم
اتفاقات دیشب همهی امید رو ازم گرفته
بنظر خودم که زندگی من با هیچی درست نمیشه اما نرگس اصرار داره عکس این حرف رو بهم ثابت کنه
نیمساعت که گذشت نرگس دوباره تماس گرفت و این بار استاد قبول کرد حرفام رو بشنوه و راهنماییم کنه
نرگس گوشی رو به دستم داد
_سلام استاد، شرمنده مزاحمتون شدم
_سلام بزرگوار خوبین انشاالله؟ بنده در خدمتم
_ممنونم، لطف میکنید، خانم مطیعی براتون توضیح دادند، من بخاطر یه اشتباه در انتخاب همسر دچار مشکلاتی شدم ، حالا روابطم با همسرم خیلی اوضاعش خرابه، با تشویقهای خانم مطیعی تصمیم گرفتم در دوره همسرداری شما شرکت کنم ، دیروز که صحبتهاتون رو شنیدم حسابی امیدوار بودم
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۳۷ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۳۸
به قلم #کهربا(ز_ک)
اما مثل همیشه که نسبت به چیزی امید زیادی دارم به محض ورودم به خونه با اینکه تصمیم قطعی گرفته بودم برای نجات زندگیم همه کار بکنم وقتی وارد خونه شدم با همسرم مواجه شدم که طبق معمول همیشه با یکی از دوست دختراش حرف میزد اشکم پایین ریخت،
چنان با محبت باهاش صحبت میکرد که هیچوقت اینجوری بامن حرف نزده، خانم دکتر همسر من سه چهار سال بخاطر پرونده مالی زندانی بود و از وقتی ازاد شده یبارم دنبال کار نرفته و تامین همه هزینهها بامنه، منم عصبی شدم و بهش حرف زدم اونم با عصبانیت به جون من افتاد ناراحت بود که دوست دخترش متوجه حرفام شده و بحثمون بالا گرفت، اونم بدتر از هر وقت دیگهای چنان من رو کتک زد که حتی دستمم شکست.
هرچی به نرگس میگم زندگی من به بنبست رسیده و نجاتی توش نمیبینم جز رفتن، اما امید بیخودی بهم میده الانم مزاحم شما شده تا بهم امید و انگیزهی الکی بدید
_خب صحبتهای شمارو من شنیدم و تا حدودی متوجه احوالات الانتون شدم...
همیشه در مسیر موفقیت از این سنگریزه ها بسیار خواهید دید خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشم بکنید.
ولی نکته مهم، شناسایی این سنگریزه ها و نحوه برخورد شما با اونهاست.
به شدت معتقدم این سنگ ریزه ها ناچیزه ولی همه چیزه!
یادتون نره همون قدر که شناسایی این سنگریزه ها کار ساده ای هست عدم توجه به اونها هم بسیار ساده و آسونه.
پس حواستون به این موانع و سنگریزه ها باشه.
یکی ازون سنگریزهها همیشه ممکنه عکسالعمل و واکنش شما به رفتار همسرتون باشه...
ببین عزیزم شما خودتونم قبول دارید که در انتخاب همسر خطا کردی
خوب حالا باید با پرداخت تاوان جهت این اشتباه برای جبرانش یه تلاشی بکنید دیگه درسته؟ تلاش شما زحماتی رو براتون به همراه داره برات
از طرفی این تلاشها در طی مسیر برای رسیدن به موفقیت اذیتت میکنه از طرفی پرداخت اون غرامته.
همسرت ویژگیهای بد شاید زیاد داشته باشه اونام میشن سنگریزههای مسیر موفقیتت.
خودتم ویژگیهای بد ممکنه داشته باشی که اونام به سنگریزههای مسیر موفقیتت اضافه شدند.
_من خیلی تلاش کردم برای بهتر زندگی شدن زندگیم،،، اما همسرم نمیخواد
_شما چه تلاشی کردی؟
_من با وجود یه بچه سه و نیم سالهی بیمار که خود همسرم مسبب بیماریشه بجای همسرم میرم سرکار تا برای تامین نیازهای خودم و این بچه کسب درامد کنم اما همسرم هیچ تلاشی که نمیکنه تازه حاصل دسترنج من رو هم صرف عیاشی خودش میکنه
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۳۸ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۳۹
به قلم #کهربا(ز_ک)
_فقط همین؟
_کار دیگهای ازم برنمیاد استاد، از خونوادم دور شدم و رفت و آمدم رو کاملا قطع کردم که آقا راحت باشه تا مثلا دلش رو به دست بیارم
_دیگه چکار کردی عزیزم؟
_من میدونم بعنوان همسر چه وظایفی در قبال همسر دارم به همهی اونهام حواسم هست
_خب اگه حرفاتون تموم شده من هرایضم رو شروع کنم.
_بله بفرمایید
_خب ببینید عزیزم اینایی که شما گفتید بعضیاشون بیشتر باعث سنگ اندازی در در زندگی خودت و مسیر موفقیتت میشه
شما با دست خودت داری زندگیت رو خراب میکنی
خواستم میون حرفش بپرم که اجازه نداد
_عزیز اجازه بده حرفام تموم شه بعد در خدمتتم و حرفات رو میشنوم
_ببخشید بفرمایید
_بله عرص میکردم...
ببین عزیزم شما وظیفهای برای تامین هزینههای زندگی نداری و این نگرانی شما به بیمسئولیتی همسرت بیشتر دامن میزنه... شغلت چیه دخترم؟
_در یه کارگاه تولیدی خیاطی میکنم
_اگه میخوای زندگیت رو از پایه درست کنی فعلا دیگه سرکار نرو...
_پس بچهم چی؟ مریضه نیاز به هزینه درمان داره، خورد و خوراک و پوشاکش چی؟
_تامین اونا وظیفهی شما نیست که عزیزم
_یعنی شما میفرمایید اجازه بدم بچهم گرسنگی بکشه بیماری بکشه که همسرم سر غیرت بیاد و بره سر کار؟
اون بیعرضه تر از این حرفاست.
از اولم کار کردن بلد نبود
و زیر پرچم پدرش آقایی میکرد
حالا شما فرض کنید پدرش مرده و اینم ورشکسته شده
اصلا کار کردن بلد نیست شوهر من نمیفهمه غیرت یعنی چی؟ من خوب میشناسمش... نرفتن من دردی رو دوا نمیکنه
_ببین عزیزم اینطوری تلفنی نمیشه...
چون قبلا وقت مشاوره نگرفتین... الان بنده هم فرصت بیشتر صحبت کردن باهاتون ندارم طبق برنامهریزیم الانم از وقت استراحتم به شما اختصاص دادم
شما اگه میتونی ساعت نه شب بهم زنگ بزن
هرچند میدونم اون ساعت احتمال داره نیما خونه باشه قبول کردم
بعد از خداحافظی تماس رو قطع کردم
_چی شد؟
ناامیدتر از قبل به نرگس نگاه کردم
_نرگس گفت سرکار نرم...
اخه مگه میشه؟ خودت که وضعیت منو میدونی... ولش کن دیگه بهش زنگ نمیزنم مشاوره کردن هم بیفایدهست
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا خدا، یعنی این فیلم واقعیت دارد؟
مصیبتی بالاتر از این در نظام جمهوری اسلامی ایران مگر هست؟
🔻بله نا دیده گرفت فرمایشات مقام معظم رهبری در خصوص فضای مجازی گویای این حقیقت تلخ بوده و هست.
آقایان مسولین هم که در خواب هستید ❥
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🤲❤️
🌹🇮🇷🌹
✾࿐༅🍃🌼🍃🌸🍃༅࿐✾
https://eitaa.com/i_eslamshahrr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ . اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَ الْجانِّ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَ أَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ.🌸💫
سلام بر تو اى صاحب عصر و زمان ؛❤️🌟
سلام بر تو اى جانشین خداى رحمان؛❤️🌟
سلام بر تو اى شریک و همسنگ قرآن؛❤️🌟
سلام بر تو اى داراى دلیل و برهان قاطع؛❤️🌟
سلام بر تو اى امام آدمیان و جنّیان؛❤️🌟
سلام بر تو و بر اجداد پاک و پدران پاکیزه ات که معصوم بودند ؛ و رحمت و برکت هاى الهى نثارتان باد💫💫💫
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🤲❤️
🌹🇮🇷🌹
✾࿐༅🍃🌼🍃🌸🍃༅࿐✾
https://eitaa.com/i_eslamshahrr
همینطور که داشتم گریه میکردم و به پدر و مادرم التماس میکردم یهو بابام با صدای نسبتا بلندی اسم خواهرمو صدا زد
-- سهیلا دخترم
من و مادرم با نگرانی برگشتیم سمت سهیلا که متوجه شدیم سهیلا از شدت ناراحتی رو صندلی بیهوش شده بود .
https://eitaa.com/joinchat/2024079688C01c059a803
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۳۹ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۴۰
به قلم #کهربا(ز_ک)
_حالا چی میشه یه مدت کوتاه به حرف یکی از مشاوران گوش کنی و مو به مو دستوراتشون رو اجرا کنی؟
خودت میگی شوهرت آدم نامرد و بیغیرتیه
خب استاد همیشه تو حرفاش همینو میگن دیگه...
همیشه روی این جمله تاکید دارن و میگن تا وقتی یه آقا مرد نشده باشه مردونگی و جوونمردی هم بلد نیست و براش این لغات بیمعنیه...
میگن محارم جنس مخالف اون آقا مثل مادر و خواهر و همسر و مادربزرگ و خاله و عمه اگه با الفاظ اقتدار بخش به اون آقا احساس قدرت و مردونگی بدن کمکم صفات مردونگی و جوونمردی در اون شخص بروز پیدا میکنه
گنگ نگاهش میکردم
متوجه شد که حرفاش رو نمیفهمم
کمی تو جاش جابجا شد و ادامه داد
_ببین نهال... من دقیقا عین جملات استاد رو یادم نیست اما میتونم اون چیزایی رو که فهمیدم رو با زبان قاصر خودم بهت منتقل کنم ولی حرفای خود استاد یه چیز دیگهست
_حالا فعلا تو بگو تشخیص اینکه آیا مطالب و آموزشهای استاد شما بدردم میخوره یا نه با خودم ...
سوالی نگاهش کردم
_ باشه
کلافه نفس عمیقی کشید
_ببین اولین جنس مونثی که کنار هر پسریه مادر و خواهرشه
هرچقدر اینا با الفاظ و رفتارشون باعث بشن اون پسر یا مرد احساس مردونگی کنه صفات مردونگی در او پررنگتر میشه
یکی از ویژگیهای مردونگی و جوونمروی چیه؟
جز اینه که همیشه به وظایف و مسئولیتهاش رسیدگی کنه؟ به همسر و فرزند و خواهر و مادرش مهر و محبتش رو ابراز کنه؟ بهشون برسه و نذاره آب تو دلشون تکون بخوره؟
_ نه
_خب حالا چی میشه یه خانم تلاش کنه به همسرش یا برادرو پدرش کمک کنه تا جوونمرد بشه؟
از شنیدن حرفای تکراری دوباره حرصم گرفت
_من نمیفهمم چرا همیشه ما خانما باید تلاشمون رو بکنیم تا مردا درست بشن و زندگی رو سامون بدیم ؟
_ای بابا اصلا فکر نکنم حرفام با تو به نتیجه برسه
تا وقتی افکار فمنیستی داشته باشی به هیچ نتیجهای نمیرسیم
_فمنیستی کجا بود؟
من حق و حقوق خودم رو میگم
چرا نباید مردا برای بهتر شدن زندگی تلاش کنند و همیشه از خانما این انتظار میره؟
چشماش از شدت تعجب بیشتر از این باز نمیشد
با عبانیت خطابم کرد
_نهال...
حواست هست چی داری میگی؟
الان شوهر تو با زندگی که برات ساخته شکایتی داره؟
مشکلی داره؟
_قطعا داره
_بله قطعا داره... اما آیا براش مهمه که کاری کنه برای بهتر شدنش؟
یا این تویی که از اینهمه خیانت و بی مهری و نامردی خسته شدی؟
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۴۰ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۴۱
به قلم #کهربا(ز_ک)
_قطعا اونم از این شرایط راضی نیست
_دلم میخواد از حرصِ حرفات سرم رو به دیوار بکوبم
الان من به شوهر تو چکار دارم؟ تو برای من مهمی و دوست دارم هرچی که بلدم رو به تو یاد بدم یا با استاد ارتباطت رو پررنگ کنم تا بتونی از راهنماییاش استفاده کنی
من که از دل شوهرت خبر ندارم برامم مهم نیست تو دلش چی میگذره
اما از دل تو خبر دارم، و تو برام مهمی ... پس تلاشم رو میکنم به تو یه چیزایی یاد بدم
اصلا خیلی از مردا همینن، یا نمیدونن راهکاری برای بهتر شدن شرایط زندگیشون وجود داره یا وقت ندارن یا حوصله ندارن و حتی خیلیاشون به فکر تغییر مسیر زندگیشون نمیفتن
حتی مردای خیلی خوب و متعهد به زندگی
الان من میدونم که تو از وضعیت زندگیت راضی نیستی
اینم میدونم که به شوهرت علاقه داری
یه بچه داری که صددرصد به وجود پدرش نیاز داره
حالا چی میشه بین تو و شوهرت یکیتون تلاشش رو بکنه تا اوضاع خوب بشه
چه همسرت تلاشش رو بکنه چه تو هردو یه یه هدف میرسید
اگه هر دو تلاش کنید و راهکارهای استاد رو استفاده کنید زودتر به مقصد و هدف میرسید
اما ما که نمیتونیم شوهرت رو تشویق کنیم بره دنبال راهکار و راهنماییهای استاد
اما به تو میتونم بگم
تو حرفای منو استاد رو میتونی بشنوی
پس بهتر نیست حالا که شرایط راهنمایی خودت مهیاست شروع کنی؟
_من باید چکار کنم؟
از سوالم فهمید که تسلیم حرفاش شدم لبخند روی لبش نشست
_عزیزم... تو تلاشت رو بکن بخدا منم کمکت میکنم سر یکسال بهترین زندگی رو برای خودت رقم میزنی
بخدا من دلم روشنه، شوهرت میشه همون آدمی که تو دلت میخواد
_من که میدونم نیما تغییر نمیکنه
چون اون الگوی خوبی تو زندگیش نداشته و نداره
اصلا مفهوم مردونگی برای اون با مردای دیگه متفاوته
_مفهوم مردونگی برای همهی مردا یکیه
اینکه زور بازوشون رو به ضعیفتر از خودشون نشون ندن
البته اگه الان بهت برنمی خوره بگی ما زنا از مردا ضعیفتر نیستیم...
قبول کن جنس ما زنها از مردها متفاوته
جنس زن لطیفه و نیاز به مراقبت بیشتر داریم
زن نازه و مرد نیاز
زن باید ناز کنه و مرد نازش رو بکشه
مرد نیاز به این داره که همیشه زن رو زیر بال و پر خودش مراقبت کنه
_حالا اگه من نخوام زیر بال و پر کسی باشم چی؟
حرصی از جاش بلند شد
_نهال خفهم کردی با این حرفات
اصلا به من چه؟ از این طرف معتقد به افکار فمنیستی هستی از این طرف از زندگیت ناراضییی و خودت نمیتونی نجاتش بدی
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
.
🔺وزارت دفاع سوریه:تروریست ها قصد دارند وارد برخی روستاها و مناطق شده و از مردم بخواهند که اجازه دهند دقایقی فیلمبرداری کنند و سپس منطقه را ترک کنند تا در چارچوب جنگ کثیف رسانه ای این کلیپ ها را در صفحات خود منتشر کنند تا تسلط خود را بر آن مناطق نشان دهند. و بر روحیه مردم و ارتش ما تأثیر بگذارد.
#وعده_صادق #سوریه #حلب
🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
مدرسه با خیریه تماس گرفته و دختری ۹ ساله رو معرفی کردده که بینایی چشمش به شدت پایین اومده و در توان خانواده نیست ببرنش دکتر.پدر خانواده قلبش درد میکنه و زده به پاش و نمیتونه پاش رو جمع کنه، شغلش هم جمع کردن زباله ست. مادر خانواده کم شنواست و یه خواهر ۷ ساله هم داره.
مستاجرن و به شدت از نظر مالی تو مضیغه هستن.
دخترشون رو بردیم دکتر، گفتن این دختر اصلا مشکل بینایی نداره و به دلیل فقر و فشار مالی که متوجهش شده دچار بیماری روحی شده و مغز بهش دستور میده تا نبینه. چشمهاش سالمه و باید روانکاوی بشه.
عزیزان دست ما خالی و مثل همیشه برای کمک به این خانواده امید به یاری شما داریم. از ۵ تومن تا هر مبلغی که در توانتون هست.
بزنید رو کارت ذخیره میشه👇👇
5892107046739416گروه جهادی شهدای دانش آموزی زیرنظر پایگاه بسیج شهید عبدلی حوزه بسیج ۲۸۸نجمه اسلامشهر فیش واریزی رو برای این آیدی بفرستید🌹👇👇 @shahid_abdoli لینکقرارگاه گروه جهادی https://eitaa.com/joinchat/3165061169C62614d580a در ضمن این اجازه رو به گروه جهادی بدید تا احیانا اگر مبلغی اضافهتر جمع شد صرف کارهای خیر بکنه🌹
.
🔰 پاسخ به پنج پرسش درباره قانون عفاف و حجاب
۱. آیا جریمه میتواند در موضوعات فرهنگی کارگشا باشد؟
۲. آیا قانون مذکور ایرانیها را درگیر میکند؟
۳. جریمهها در قانون جدید چگونه است؟
۴. قانون عفاف و حجاب چه تأثیری در کسب و کارها دارد؟
۵. با اجرای قانون مذکور، فضای کشور پلیسی نمیشود؟
#حجاب
🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen