eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.7هزار دنبال‌کننده
782 عکس
404 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۴۵ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) _دقیقا باید چکار کنم؟ _کار خاصی لازم نیست فقط تنها کاری که لازمه انجام بدی اینه که هروقت دلگیر از کسی بودی، هروقت دلگیر از نشدن کاری که خیلی بهش محتاجی یا اتفاقی افتاده که حالت رو خراب کرده به خدا و امام زمان پناه ببر برای اونها درد دل کن گرفتاریهات رو بگو از امید و آرزوهاتم بگو ازشون کمک بخواه. بخواه که راهی جلوی پات بذارن و کمکت کنن مشکل حل بشه به قدری ناامید از کمک بقیه باش که بتونی به خودت بقبولونی تنها کسی که کمک و همراهت می‌تونه باشه فقط خدا و امام زمانته... _درست می‌گی، ممنونتم نرگس جان... _بعد از هر نمازت زود از سر سجاده بلند نشو بشین با خدا درد دل کن اول شکرگزار داشته‌هات باش و بعد هم کمبودها و مشکلاتت رو باهاش در میون بذار... درسته خدا در جریان لحظه به لحظه‌ی زندگیت هست اما تو باید خودت رو قانع کنی که هیچکس بهتر از خدا نمیتونه مشکلاتت رو حل کنه پس باهاش در میون بذار بعد هم بشپر به خودش خدا هم شنوای خوبیه هم قادر متعال ... طوری برات چاره می‌کنه که انگشت به دهن بمونی حتی اگه شده زمین و آسمون رو به هم بزنه این کارو میکنه تا تو به خواسته‌هات برسی‌.. اگرم به صلاحت نباشه که هیچی، ولی مطمئن باش جایگزین بهتری برای خواسته‌هات در نظر میگیره... _بازم ممنونتم منم دیگه کم کم برم خونه... نهار نذاشتم شاید نیما زود بیاد خونه هنوز حرفم کامل نشده بود که گوشی موبایلم زنگ خورد نیما بود بی معطلی ارتباط رو وصل کردم _سلام نیما _هیچ معلومه کدوم گوری هستی؟ نهار چرا حاضر نیست؟ هول شده جواب دادم _الان میام، الان میام از جا که بلند می‌شدم نرگس ظرف دوتا یکبار مصرف غذای نذری که قولش رو بهم داده بود رو مقابلم گرفت بیا عزیزم اینارو تو با این دستت بگیر برو بالا منم پوریارو تا دم درتون میارم تشکر کوتاهی کردم ، ظرفهارو روی دست سالمم قرار داد وارد خونه که شدم در رو برای پوریا باز گذاشتم نیما با دیدنم جلو اومد ظرفهارو به سختی روی اپن گذاشتم _هیچ معلوم هست کدوم گوری رفتی؟ فعلا که سرکار نمی‌ری ولی غذا رو که یه دستی هم می‌تونی درست کنی چرا غذات حاضر نیست؟ کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۴۶ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) با صدای تقه‌ای که به در خورد کمی ازم فاصله گرفت به طرف در که برگشتم پوریارو دیدم که جلوی در ایستاده... به طرفش رفتم نرگس رو دیدم که از پله‌ها پایین می‌رفت به آرومی زمزمه کرد جوابش رو نده... بذار فکر کنه رئیس خونه‌ست بسپرش به خدا تا اون برات درست کنه از حرفی که شنیدم کم مونده بود شاخام بیرون بزنه خوبه خودش حرفای شوهر بی‌منطق و زورگوم رو شنیده... خودش زده دستم رو ناقص کرده حالام بخاطر اینکه نمیتونم سرکار برم از دستم عصبیه و توقع نهار هم داره از اون کم عصبانیم که حرف نرگس حالم رو بدتر کرد چه توقعی داره مقایل توهین و تحقیر و دستورات بی سرو ته آدمی مثل نیما کوتاه بیام؟ هرچند چاره‌ای ندارم جز سکوت ندارم بسپرم به خدا؟ خدا که طرفدار مرداست مثلا چکار می‌خواد برام بکنه؟ _چکار می‌کنی پس؟ بیا اینارو گرم کن دیگه پوفی کشیدم و به طرف آشپزخونه برگشتم که پوریا هم مثل همیشه از ترس نیما بهم چسبید اول اسباب‌بازیش رو به دستش دادم _بیا مامان با این بازی کن تا بیام به سختی غذارو دوباره گرم کردم و جلوی نیما که کنار سفره نشسته بود قرار دادم نگاه چندش آوری به ظرف کرد _این چیه؟ من کی تابحال چنین غذای مزخرفی خوردم؟ _خب مرغه دیگه چشه مگه؟ _برش دار بابا نخواستم. از پای سفره که بلند شد تازه فهمیدم بخاطر اینکه غذا هم خورده و رنگ و لعاب زیبای اولیه‌ش رو از دست داده بدش اومده _اولش که اینجوری نبود... چون ریختم توی قابلمه و هم زدم شکل و رنگش بهم خورده _نمیخوام ولش کن دارم می‌رم بیرون همونجا یه چیزی کوفت می‌کنم _من دیگه پول ندارما _به جهنم... تو فکر کردی با حقوق تو دارم اموراتمو میگردونم؟ ارزونی خودت دلم میخواست با حرفام آزارش بدم همونطوری که اون آزارم میده اما یاد حرف نرگس افتادم برای همین سکوت کردم در دل خدارو صدا زدم _خدایا به خاطر تو سکوت می‌کنم مقابل مردی که بیرحم و بی‌منطق و زورگوست ببینم چطوری جوابش رو می‌دی نیما لباس مرتبی پوشید و از خونه بیرون رفت هرلحظه منتظر بودم خدا به دلش بندازه تا بیاد و ازم معذرت خواهی کنه اما معذرت خواهی که نکرد خیلی طلبکار هم از خونه خارج شد دلم شکست نشستم به گریه کردن غذایی که تازه گرم کرده بودم رو خوردم و اضافی اون رو داخل یخچال گذاشتم 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۴۷ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) دلم خیلی شکسته بود با این حال تمام وجودم دلتنگ آغوش گرم و دست نوازشگر و لبخند یا حتی یه کلمه‌ی محبت آمیز همسر خیانتکار و بی‌عرضه‌م بود چرا اینقدر بی‌رحمه... شاید یه مرد که در شرایط عادی زندگی کرده بود رو می‌شد تغییر داد حتی اگه معتاد بود حتی اگه خیانتکار بود حتی اگه بی‌عرضه بود حتی اگه بیرحم و سنگدل بود حتی اگه بی‌دین و ایمان بود اما نیما محاله... اون در یه خونواده‌ی استثنایی بزرگ شده بود اساس تربیت نیما مشکل داشت. تا آخر شب نه خبری از نیما شد و نه حتی نرگس بهم زنگ زد با حرفایی که بهم گفته بود هم دوست نداشتم بهش زنگ بزنم... هیچ‌وقت فکرشم نمی‌کردم نرگس چنین آدمی باشه که خیلی راحت بهم بگه با من درد دل نکن... مگه چیزی ازش کم می‌شد؟ من دلم به همون درددل کردنها خوش بود لااقل کمی دلم رو پیشش خالی می‌کردم ولی حالا چی؟ از دوست هم شانس نیاوردم تمام شبم رو با فکر کردن به حرفای نرگس و رفتارهای نیما صبح کردم از نیما حسابی عصبانی و کلافه‌ام نرگس هم بهش اضافه شده صدای باز و بسته شدن در کوچه رو شنیدم گوشی رو بلند کرده و روشنش کردم درست حدس زدم وقت نماز صبح شده نرگس و شوهرش برای نماز به مسجد رفتند خوشبحالشون... اون دوتام مثل خونواده‌ی من اهل نماز اول وقت هستند ولی نرگس و شوهرش همیشه اهل نماز اول وقت در مسجد هستند. یاد حرف دیروزش افتادم _دیگه به من از مشکلاتت نگو... بجاش با خدا و امام زمان درد دل کن صدای اذان به سختی از مسجد که بلند شد آه از نهادم بلند شد چقدر مامان و بابا دوست داشتند شوهر من و نسرین هم مثل داداش و شوهر نیلوفر باشن اگه شوهر نرگس رو ببینن چی می‌گن؟ اون حتی از آقا جواد هم مومن‌تر و مقیدتر به مسائل دینی هست حرف نرگس رو یبار دیگه تو ذهنم مرور کردم _بجای من با خدا و امام زمان درددل کن من فقط می‌شنوم اما کاری ازم بر نمیاد که برات انجام بدم اما وقتی به خدا و امامت پناه ببری شک نکن که برات یکاری می‌کنند... حتی شده زمین و زمان رو به هم‌می‌ریزن تا خواسته‌های تو رو اجابت کنند فقط کافیه به این برسی که تنها پناهت اونا هستند خواب تازه مهمون چشمام شده چنان خوابم گرفت که انگار نه انگار تا همین لحظات پیش مثل جغد شب خواب به چشمم نمیومد کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۴۸ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) اینبار یاد حرفای مامان افتادم که همیشه به شوخی می‌گفت وقتی شبا خواب به چشمتون نمیاد نیت وضو و نماز شب کنید شیطون لعنتی برای اینکه توفیق نماز شب رو ازتون بگیره همون لحظه خواب رو به چشماتون میاره همیشه آخر حرفاش تاکیدی می‌گفت نیت الکی نه‌ها... واقعی... حتی شده بلند شید نمازتونم بخونید گاهی همون نیت کافیه که چشمتون گرم خواب بشه گاهی بعد از یکی دو رکعت نماز ولی شما سعی کنید اینموقعا روی شیطونو کم کنید بجای اینکه اون روی شمارو کم کنه پلک‌هام سنگین شدند ای بابا... انگار نه انگار که اصلا خوابم نمیومد... یاد تصمیم چند لحظه‌ی پیشم افتادم نماز صبح... دعا... امام زمان... خدا... درد دل... نرگس گفت با من درد دل نکن به سختی چشمم رو باز کردم کمی تو جام موندم و بالاخره تصمیم به بلند شدن از جام گرفتم اول به سرویس رفتم و بعد از وضو همون گوشه‌ی خونه ملافه‌ی تمیز چند روز پیش رو انداختم جانمازم رو پهن کرده و چادر نمازم رو سر کردم نماز صبحم رو که خوندم دوباره خواب مهمون چشمام شد اما بهش غلبه کردم بدون اینکه جام رو عوض کنم رو به قبله دستام رو بالا گرفتم هیچوقت یاد نگرفتم چطور باید دعا کنم و خواسته‌هام رو به زبون بیارم یاد کلمه‌ی مضطر افتادم اونروز که جشن میلاد رفته بودیم قبل از مولودی سخنران گفت حال مضطر یعنی دیگه دستت از هرکی توی دنیاست کوتاهه و تنها کسی که برات مونده خدا و اهل بیت هستند...هروقت به حالت مضطر رسیدید صداتون زودتر به عرش می‌رسه پس حتما اول برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان دعا کنید حال مضطر... و این بار یاد زمانی افتادم که خبر رسید نریمان تصادف کرده و توی بیمارستانه و به کما رفته... یاد حال اون موقعم افتادم که دستم از هرجایی کوتاه بود و تنها کسی که بهش التماس می‌کردم داداش نجات پیدا کنه خدا بود... یا اون شبی که شاکیای نیما همون دوتا قلچماق اومدند خونه‌ی بی‌بی و من و منصوره خانم رو کتک زدند و تهدید به مرگ می‌کردند یا زمانی که منصوره خانم رو با اون حال نذار برده بودند بیمارستان اصلا چرا راه دور برم؟ موقعی که پوریا به دنیا میومد و اون حال بدم و تنهاییم توی خونه که مامان هم نمیتونست کمکم کنه... درسته ... اون طور مواقع با تمام وجود خدا رو صدا می‌زدم... 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۴۹ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) چرا؟ درسته‌... الان تازه می‌فهمم چون دستم از همه جا کوتاه بود... چون کاری از دست هیچکسی بر نمیومد... و تنها راه نجات خدا بود تنها راه نجات امامان معصومی بودند که میدونستم می‌تونن واسطه‌ی بین من و خدا بشن... چقدر خوبه که من خونواده‌‌ی معتقدی داشتم و این چیزا رو قبلا از اونا یاد گرفتم و حالا می‌تونم حرفای سخنران رو ذره ذره به خاطر بیارم و بهمم منظورش چی بوده... دستام رو بالا بردم اشک از چشمم جاری شد. _خدایا... ای خدای مهربون توانا... ای خدایی که تنها پناه بنده‌هاتی... منم نهال همونی که همیشه قصد لجبازی با تورو داشت آره الان که خوب فکر می‌کنم خیلی وقتا با تو هم لج می‌کردم... نماز نمی‌خوندم چون با خودم می‌‌گفتم مگه خدا به نماز من احتیاج داره؟ اگه هدف از نماز تشکر کردن از خداست پس هرجور که بیشتر دوست دارم ازش تشکر می‌کنم. اما دروغ می‌گفتم بعدا هم تشکر نمی‌کردم چون یادم می‌رفت... چون اونقدر سرگرمی‌های خیر و شر دیگه توی زندگبم بود که یا وقت نمی‌کردم یا فراموش می‌کردم همیشه فقط به وقت بدبختیام یادت کردم غلط کردم خدا غلط کردم دوباره یاد حرفای سخنران افتادم دونه دونه خواسته‌هاتون رو به خدا بگید... هیچوقت از خدا کم نخواین... خدا قادر متعاله... همیشه ازش بهترینهارو و با ابعاد وسیع بخواین... پس دوباره زمزمه کردم درسته آدم خوبی نبودم اما ازت میخوام دستم رو بگیری کمک کن زندگیم درست بشه نیما آدم بشه... یکی بشه مثل داداش نریمانم مرد بشه ، جوونمرد بشه غیرت و عرضه داشته باشه دست از خیانت برداره کار کنه ... قبول کنه که دیگه اون نیمای قبلی نیست و باید نثل آدمای عادی بره سر کار خدایا دلم یه زندگی پر از زرق و برق و اعیونی می‌خواست اما اون زندگی هیچی توش نبود... الانم بدترین زندگی رو دارم یه زندگی عادی که سهمم هست دوباره یاد حرفای سخنران افتادم همیشه از خدا زیاد بخواین... الان من از خدا یه خونه‌ی معمولی بخوام یا یه خونه‌ی بزرگ؟ اگه بزرگ بخوام که دوباره میشه همون خونه‌ی اعیونی... یاد حرف بعدی سخنران من رو نجات داد همیشه از خدا زیاد بخواین اما آخرش بسپرین به خود خدا و بگین تو قادر متعالی برات کاری نداره فلان چیزا رو بهم بدی اما بازم هرطور خودت صلاح می‌دونی. پس دوباره شروع کردم _خدایا نیما باهم مهربون بشه... خیلی مهربون... بهم احترام بذاره... محبت کنه... دست از خیانت برداره و جز من به زن دیگه‌ای حتی فکر هم نکنه... سرکار بره... یه کار خوب و عالی و دهن پرکن و پردرامد کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۵۰ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) یه خونه‌ی بزرگ و اعیونی و زیبا و قشنگ بهمون بده... ماشین مدل بالای آخرین سیستم... پسرم رو به بهترین مدرسه‌ها بفرستم تا درس بخونه خدایا ... دونه دونه خواسته‌هام رو گفتم یادم افتاد که شکر نعمتهاش رو نکردم پس شروع کردم به یاداوری نعمتهایی که داشتم بقول نرگس و مامانم از بد ننال که از بد بدترم هست... مامان همیشه می‌گفت اون چیزایی که امروز داشتنشون از نظرتو بی‌اهمیت‌ترین چیزه اگه یه لحظه از دستشون بدی تازه می‌فهمی چقدر بهشون نیاز داشتی یه زمانی بابت بی‌محبتیهای نیما شکوه و شکایت داشتم بابت نداری خونوادم بابت محدودیتهایی که بابا و داداشم برام قائل بودند اما حالا می‌بینم اون دوران بهترین وضعیت زندگیم بود و حالا اوضاعم خیلی وخیم‌تره پس شروع کردم _خدایا از اینکه پسر سالم بهم دادی شکرت خدایا شکرت که مامانم سلامتیش رو به دست آورد خدایا شکرت که یه سقف بالای سرمه خدایا بابت اینکه نیما هیچوقت من رو قاطی گناه‌ها و روابط گناه‌الودی که با همکارا و دوستاش داشت نمی‌کرد ممنونتم‌ خدایا ... نمی‌دونم چقدر طول کشید تا دونه دونه شکر کردم کتاب دعای کوچک جیبی بابا که به یادگار با خودم آورده بودم رو از توی کمد بیرون آوردم و شروع به خوندن سوره یس کردم و ثواب اون رو به امام زمان و بابا هدیه کردم نزدیک طلوع آفتاب بود و نشاط و حال خوبی بهم دست داده بود که برای همین وقتی پوریا بیدار شد با محبت بالای سرش نشستم و کلی نوازشش کردم صورت چون ماهش رو بوسیدم پاشو پسرم بهت صبحونه بدم با همون دست سالمم به سختی به دستشویی بردمش و بعد هم صبحونه‌ش رو دادم میدونم که نیما تا ظهر به خونه بر نمی‌گرده برای همین اول نهار درست کردم غذای مورد علاقه‌ی نیما ماکارونی که با سویا درست شده و میدونم بابت پختش حسابی دعوام می‌کنه اما چاره‌ای نداشتم چون نه گوشت خوشتی داریم توی خونه نه گوشت چرخ کرده پولی هم برای خریدش ندارم تصنیم گرفته بودم به حرف مشاورم گوش کنم و دیگه سر کار نرم بهتر بود به حرفای نرگس و مشاورم اعتماد کنم... خدا بزرگه و روزی رسونه بجای نیما دستم رو جلوی خدا دراز میکنم خدایا گوشتمون تموم شده کمک کن نیما اهل کار کردن بشه و خودش خریدهای خونه رو انجام بده خودمم از این دعا خنده‌م گرفت اما قرار شد به خدا اعتماد کنم دست پوریا رو گرفتم و باهم به سراغ نرگس رفتیم درسته بهم گفته براش درددل نکنم اما نگفته به دیدنمم نیا که... میدونم هم اون دلتنگ پوریاست هم من دلتنگ اون از وقتی به تهران اومدم همه‌ی کس و کارم شده نرگس از دیدنمون خیلی خوشحال شد و بعد از بغل کردن پوریا با خوشرویی من رو هم به نشستن دعوت کرد 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۵۱ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) خیلی تلاش کردم تا از اتفاقات دیشب چیزی به نرگس نگم و درد دل نکنم هربار که چیزی سر زبونم میومد سریع به خودم نهیب می‌زدم _ساکت شو نهال... تو با خدا و امام زمان حرف زدی به اونها سپردی پس در موردش با کس دیگه‌ای حرف نزن... حتی اگه اون آدم نرگس باشه و اینکه به یکی بزرگتر و تواناتر از نرگس دل بسته بودم دلم رو آرومتر از همیشه می‌کرد نرگس هم انگار متوجه حالم شده بود _می‌بینم که امروز خیلی سرحالی... با نیما آشتی کردی؟ _نه بابا... اون که همیشه ازم طلبکاره. دیشب تا صبح خوابم نبرد و تمام وقت به اتفاقات زندگیم و حرفایی که تابحال ازخونوادم و تو و استاد نسرین و استاد تو شنیدم فکر کردم بعدشم نماز صبح خونوم و تا وقتی آفتاب طلوع کنه با خدا و امام زمان درد دل کردم با اینکه دیشب نخوابیدم اما خیلی سرحالم خوشحال از حرفایی که شنیده لبخندی زد _آفرین خیلی کار خوبی کردی... ولی به یه چیزی همیشه حواست باشه. اونم اینکه شب زنده‌داری زمانی تاثیر خوبی داره که از استراحت و خواب شبانه‌ت کم نکنی. فعلا که بیشتر شبها همسرت خونه نیست پس می‌تونی شبا زودتر بخوابی و اگه خیلی دوست داشتی یکم قبل از اذان صبح بیدار شی نماز صبح هم اگه خواستی بخونی خیلی عالیه هم برای افزایش مهر و محبت همسر هم رزق و روزی رو زیاد میکنه و بهش برکت میبخشه و هم کلی ثواب و فواید دیگه داره که الان یادم نیست. ولی بعد از نماز صبح حتما تا طلوع افتاب که به این فاصله‌ی زمانی بین‌الطلوعین می‌گن بیدار بمون برکات خیلی زیادی به زندگیت می‌ده. یکی از خانمایی که دوره قبلی باهام شرکت کرده بود رو دیشب توی مسجد دیدم تعریف میکرد و میگفت یه فامیل داشتم که دختر خوبی بود، مادرش بیماری روانی داشت برای همین خیلی اذیتش میکرد اما این دختر که اسمش لیلا بود اهل نماز و روزه و واجبات خیلی آدم معتقدی بود به اصرار پدرش با پسر دوست باباش ازدواج کرد همون اوایل فهمید باباش سر اون معامله کرده و داره با خواهر بزرگه‌ی پسره که مطلقه بود ازدواج می‌کنه... بعد از ازدواجش تازه فهمید شوهرش معتاده و مصرفش هم خیلی بالاست دست بزن داشت و اهل فحاشی و حتی خیانت و هرنوع کثافت‌کاری که بگی هم بود. تا اینکه یه روز که از بازار به خونه برمی‌گشت توی راه یه ماشین میزنه بهش و در میره مردم لیلای بیچاره رو به بیمارستان می‌رسونن و این بیچاره یه هفته بیهوش روی تخت میفته... شوهر بیغیرت و معتادش هم که سرگرم کثافتکاریهای خودش بود فکر میکرده زنش رفته خونه‌ی باباش باباشم که مشغول زندگی خودش بوده و اصلا یاد دختره نمیفتاده که بفهمه الان کجاست کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۵۲ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) بعد از یه هفته وقتی به هوش میاد میفهمه که کلی شکستگی داره شماره تماس باباش و شوهرش و خونواده شوهرش رو میده به پرستارا اونام از بیمارستان با هرکدومشون تماس میگیرن میندازن گردن اون یکی که به فلانی بگید بیاد دنبالش. این بیچاره یه هفته دیگم اونجا می‌مونه و شماره هرکی از اقوام رو میده اونام شونه خالی می‌کردند آخرش شماره‌ی بابای من رو که از اقوام دورش میشه رو میده به پرستار... بابا و مامانم میرن و مرخصش می‌کنن و میبرنش دم خونه‌ی خودش شوهرش که وقتی میبینه این با عصا و دست وپای شکسته اومده خونه اصلا راهش نمی‌ده و می‌گه کی می‌خواد به تو برسه ... اصلا نمیگه زنمه و اینجا خونشه... نمیگه بذار ببینم چه بلایی سر زن بدبختم اومده بابای لیلا هم که با زن جوونش رفته بوده مسافرت مادرشم که پیش داییهاش بوده و این بابای شریفه هم که می‌دونسته اونجام جایی نداره بابا مامانمم لیلا رو میارن خونه‌ی خودمون چند وقتی پیششون می‌مونه تا اینکه یه روز مامان و بابام بهش می‌گن زیرزمبن خونمون رو برات اماده میکنیم برو اونجا زندگی کن کمکت میکنیم از شوهرت جدا بشی تا بتونی از کمیته امداد کمک دریافت کنی و زندگیت رو بچرخونی اونم قبول می‌کنه من که سه ماهی از اومدنم به این دوره گذشته بود یه روز به لیلا گفتم میخوای زندگیت رو نجات بدی؟ اون بیچاره از خدا خواسته گفت چرا که نه، وقتی بهش گفتم استادمون تو این دوره چه چیزایی یادم داده و میخوام اونارو یادش بدم تا برگرده پیش شوهرش و با تغییر خودش اون رو هم عوض کنه اولش راضی نشد اما بهش گفتم یه فرصت شش ماهه به خودت بده. نهایتا اگی دیدی درست نمیشه منم کمک مامان بابام میکنم تا راحتتز از شوهرت جدا شی و زندگی بهتری رو شروع کنی... بالاخره پس از کلی التماس و خواهش و تمنا قبول کرد به تک تک حرفام گوش کنه و خوب یاد بگیره تا وقتی یکم حالش بهتر شد و پیش شوهرش برگشت اونارو اجرا کنه... با هیجان پرسیدم خوب آخرش چی شد؟ اونم گفت الان که نه ماهه لیلا سرزندگیش برگشته و دونه دونه سیاستهای استاد رو تو زندگیش پیاده کرده شوهرش کلی تغییر کرده مهربون شده دیگه کتکش نمیزنه حتی همین چند وقت پیش شوهرش رفته پیش خونواده‌ش و ازشون پول قرص کرده و به پیشنهاد خودش بردنش کمپ ترک اعتیاد و ظاهرا الان پاک پاکه. نهال نمیدونی وقتی شریفه اینارو برام تعریف میکرد چقدر خوشحال شدم. اگه تو هم بخوای می‌تونی با شرکت در دوره‌‌ی جدیدی که استاد گذاشته و مشورتها و راهنماییهاش شوهرت رو تغییر بدی البته به قول استاد اول باید خودت تغییر رویه بدی سبک رفتاری و حرف زدن جدید رو یاد بگیری و خودت که عوض بشی شوهرتم خود به خود تغییر می‌کنه 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۵۳ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) متعجب پرسیدم _جالبه من همیشه شنیدم باید با کلمات محبت آمیز مرد رو صدا کنیم تا محبت بینمون بیشتر بشه و الان تو داری یه چیز دیگه می‌گی؟ _ببین نهال جان استاد ما خودش یکی از شاگردان مجازی حاج اقا پناهیان و حاج آقا حسینی هستند می‌گفتند آموزش مطالب دوره‌هاشون بر اساس طبیعت و ویژگیهای فطری مرد و زن هست بذار از اول اول حرفای استاد رو که ایشون هم از استاد خودشون شنیدند رو برات بگم ایشون معتقد بودند استاد و مشاور دوره خیلی مهمه که کی باشه و چه درکی از دین و انسان و خدا داشته باشه. کسانی که میخوان در مورد انسان و دین حرف بزنن حتما باید حداقلش سواد حوزوی مناسبی داشته باشه. باید یک جهان بینی عمیق و یک پارچه رو داشته باشه. همزمان باید استاد روانشناسی دینی هم باشن و تمام آیات و روایات روانشناختی رو خونده باشن و تحلیل کرده باشن. و اینکه حتما باید خودشون تا حدی اهل تقوا و مراقب بوده باشن که بفهمن یه انسان در مسیر تقرب به خدا چه شرایطی خواهد داشت. کسی که خودش این مسیر رو طی نکرده باشه با هزار تا کتاب خوندن هم نمیتونه دقیقا بفهمه که چطور باید عمل کرد. حرفای فضایی میزنه و مخاطب متوجه میشه که عملا این حرفا شعاره و نمیشه بهش عمل کرد حاج آقا پناهیان انگار خودش رو جای مخاطب صفر گذاشتن و حرف زدن خیلی زیبا از ابتدایی ترین مراحل شروع کردن تا بتونیم مثل یک خونه یواش یواش شروع به ساخت خودمون کنیم. با استفاده از فطرت خودمون حرف زدن ایشون. استاد معتقدند که فطرت همه آدم ها پاک و خدایی هست و این هوای نفسه که ما آدمها رو آلوده میکنه. استاد دوره‌مون می‌گفتند قشنگ معلومه هدف استاد پناهیان از برگزاری کلاس کسب درامد نیست بلکه هدف اصلیشون تقرب خودشون به خدا و کمک به مردم برای تقرب بیشتر به پروردگاره یادمه یبار استاد تو حرفاش گفت تفکر غربی انسان رو یه حیوان پیشرفته و تکامل یافته از میمون میدونن. پس وقتی میخوان به انسان نگاه کنند از همین زاویه‌ست. یعنی فقط بعد نفسانی انسان رو مورد توجه قرار میدن در حالی که انسان بُعد الهی هم داره. در تک تک ما انسان‌ها روح خدا دمیده شده... غیر اینه نهال؟ این کم چیزیه واقعا؟ توجه صرفا مادی و حیوانی بعضی روانشناسها به انسان موجب می‌شه که آدم نتونه حرکت کنه و جلو بره. کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۵۵ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) _خدا از دهنت بشنوه عزیزم _بگو ان‌شاالله، به امید خدا حتما لبخندی به حواس جمع و مهربونیش زدم _ان‌شاالله و به امید خدا حتما _میخوای الان یه زنگ بزنم به استاد تا مشاوره‌ی خصوصی بشی؟ بخوای با کلاس پیش بری شاید کمی طول بکشه _الان که باید برم خونه ولی بعدا میام پیشت فکر کنم خودتم بتونی همه‌ی حرفای استاد رو بهم منتقل کنی _آره اتفاقا توی دفتر همه‌ی مطالب هرجلسه رو مجزا نوشتم طبق برنامه‌‌ی رفتاری که بهمون می‌گفت بهت می‌گم تو هم انجام بده که ان‌شاالله به نتیجه برسی _اوکی حتما... من فعلا برم ازش خداحافظی کردم و به خونه برگشتم نیما هنوز برنگشته و من از بابت این موضوع خوشحالم عصر که شد مجبور شدم براش شام غذای جدید آماده کنم آخه نیما ماکارونی با سویا که دوست نداره مونده و بیات هم که شده باشه بدتر بدقلقی می‌کنه پس اجبارا مقداری پول که دستم بود رو برداشتم و به سوپری سر کوچه رفتم مقداری سوسیس خریدم و برای شام ساندویچ بندری درست کردم خیالم از بابت غذا که راحت شد به ساعت نگاهی انداختم هنوز چهل دقیقه تا اومدن شوهرش مونده پس دست پوریا رو گرفتم _پاشو مامانی بریم پیش خاله نرگس کاش نرگس هم گاهی به خونه‌ی من میومد هر بار که از خودش خواستم به اینجا بیاد بهونه‌ای تراشیده اما خودم می‌فهمم که بخاطر شرایط نیماست که ترجیح می‌ده من به دیدنش برم چای رو که جلوم گذاشت به سمت اتاق رفت _صبر کن برم دفترم رو بیارم... اتفاقا ظهر بعد از رفتن تو جلسه‌ی اول رو بررسی کردم تا راحتتر بتونم برات بگم دفتر به دست مقابلم نشست و برگه ای رو از داخلش بیرون کشید _بیا... این برنامه‌ی این هفته‌ست توی این برگه نوشتم هرروز چه کارایی باید بکنی برای مساله‌ی سرکار نرفتنت هم به استاد زنگ زدم وقتی گفتم دستت شکسته گفت بهترین موقعیت برای اینه که فعلا بی‌خیال کار کردن و کسب درامد باشی برگه رو به دستم داد و دونه دونه برام توضیح داد _ببین از امروز نیما جان و عشقم و عزیزم و با این طور صفات محبت‌آمیز شوهر رو صدا زدن ممنوعه 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 💢 تو منطق «زن، زندگی، آزادی» صداتم خوب باشه بازم باید لخت بشی! ▫️درباره کنسرت فرضی و یه نکته مهم درباره آزادی مد نظر غربگراها 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۵۴ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) اما حاج اقا پناهیان و حاج اقا حسینی خیلی خوب تونستند با توجه به آموزه‌های دینی ابعاد شخصیتی مرد و زن رو از هم تفکیک کنند و بر اساس نیاز اونها براسون نسخه بپیچن... مگر نه اینکه خدا بعنوان خالق زن و مرد بهتر از هر دانشمند و دکتر و روانشناس و مشاوری نیازهاشون رو میشناسه؟ خوب استاد پناهیان هم با استفاده از دین تونسته اون نیازهازو استخراج کنه نهال اگه بتونی خودت رو راضی کنی و شده شش ماهبا این دوره پیش بری بهت قول میدم پیشمون که نمی‌شی حسرت می‌خوری که چرا همون پارسال که استاد نسرینتون اون راهکارهارو یادت داده بود رو عملی نکردی چون بیشتر دستوراتی که اون گفته بود و با دلخوری به من می‌گفتی دقیقا مشابه دستورالعملهای استاد ما بود پوفی کشیدم _نمی‌دونم چی بگم _ولی من خوب می‌دونم چی باید بهت بگم سوالی نگاهش می‌کردم که سرش رو جلوتر آورد و چشماش رو ریز کرد _مگه نمی‌گفتی برای رسیدن به نیما حاضر بودی جونتم بدی ولی اون رو از دست ندی مگه نمی‌گفتی اونقدر نیمارو دوست داشتم که حتی وقتی فهمیدم خودش و پدرش چه خلاف‌های سنگینی انجام می‌دادند بازم حاضر بودم اگه خونوادم مخالف برگشتنم به زندگیم بودند باز هم دورشون بزنم مگه نمی‌گفتی اونقدر نیمارو دوست داشتم که حاضر بودم خودمم برم توی زندان ولی پیشش باشم میون حرفش پریدم _آره می‌گفتم‌... همه‌ی این حرفارو من احمق خاک برسر می‌گفتم. الانم می‌گم می‌دونم اگه ازش جدا بشم تنها کسی که اذیت میشه خود منم... اما واقعا کم آوردم _می‌دونم خسته‌ای اما به این فکر کن که عشق و عاشقی تو با نیما به قیمت دورشدنت به مدت دوسه سال از خونوادت تموم شد به قیمت ناراحتی اونها و حتی مرگ پدرت و دردسرایی که برای برادرت و خونواده‌ت پیش اومد به قیمت جون خودت و بچه‌ت و مادرت که هرسه تاییتون دور از جونتون تا پرتگاه مرگ هم رفتین بازم بگم یا بسه از اینکه همه‌ی اتفاقات بد بعد از ازدواجم با نیما رو بهش گفته بودم پشیمونم... _آره بسه... آقا روزی هزار بار بگم غلط کردم خوبه؟ کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۵۶ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) _نه... بعضی وقتا با غلط کردم هیچی درست نمیشه بجای غلط کردم باید تلاش کنی یا اوصوع رو درست کنی یا جبران کنی تو می‌خوای خرابترش کنی به نیما و زندگی بعد از ازدواجت به چشم به امتحان نگاه خدا هیچ وقت بنده‌هاشو بیشتر از توان و درک و تحملشون امتحان یا مجازات نمی‌کنه من نمی‌ذارم بعد از اینهمه ردی و تجدیدی و مردودی بار آخر بزنی زیر همه‌چی و کلا خرابتر از خرابش کنی می‌دونی چرا؟ از این همه صرافت و اصرار لبخند حرصی زدم _چون فضولی ‌میخوای من بشم موش آزمایشگاهیت تا دوره ای که گذروندی رو با من تجربه کنی و مطمئن بشی درسته یا نه چون خودت اونقدر زندگیت گل و بلبل بوده که هیچ کدوم ازین نکات آموزشی به دردت نخورده اخم کرده براق شد تو صورتم _چون تابحال هیچوقت باهات درددل نکردم دلیل نمیشه که من تو زندگیم مشکل نداشتم منم داشتم منم مثل خیلی خانمای دیگه اشکالات زیادی توی رفتارام با همسرم داشتم اما از شانس خوبم همسرم زیادی آدم معتقد و دین مداری بود که رفتارهای ناپخته و اشتباه من هیچ تاثیر منفی روش نداشت اما خودم هیچگاه از خودم راضی نبودم البته ناگفته نماند که شنیدن تجربه‌های بقیه‌ی خانمایی که صدهابار مشکلات زندگیشون از مشکلات تو بغرنج‌تر بود من رو تشویق میکنه که اجازه ندم کوتاه بیای و حرف از جدایی بزنی... یکیش داستان همین لیلاست که برات گفتم. تو ازونم خوشبختر بودی لااقل خونواده‌ای داشتی که حمایتت کنند یا اون شبی که دستت شکست خود نیما بردت بیمارستان و این نشون میده اونقدرام که تو میگی نامرد و بی‌غیرت نیست دیگه وضعیتت از لیلایی که امروز داستان زندگیش رو برات گفتم که بدتر نیست کلافه از اینهمه اصرار نفسم رو پرصدا بیرون دادم _خیلی خوب باشه تو بردی قبول میکنم فقط هم بخاطر اینکه سادات هستی مامانم همیشه میگفت سادات مومن و معتقد حرمت دارن 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۵۷ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) .خنده‌ی صداداری کرد _آفرین به مامانت... البته که سادات حرمت دارن و درسته که من ساداتم... ولی بقیه حرفات رو خدا کنه که باشم وگرنه اگه نباشم و با رفتارام اینو بهت القا کرده باشم میشم منافق و اون دنیا بدجوری باید جواب پس بدم _هستی قربونت برم... خیلی هم مومنی... اگه نبودی چهار ساعت سیریش نمی‌شدی و عین کنه بهم نمی‌چسبیدی تا بخوای من و زندگیم رو نجات بدی _خیلی بدجنسی... هرچی دری وری دلت می‌خواست بگی اینجوری راحت گفتیا... الان این حرفات تعریف بود یا تخریب شخصیتی؟ _تو دایره‌المعارف من تعریف زیادی بود _پس ممنونتم شما لطف داری هردو زدیم زیر خنده _گذشته از شوخی خوشم میاد این اخلاقتو نرگس خیلی باحالی بخوای ثواب هم کنی با زور و کتک کارت رو میکنی _به خدا حیفم میاد تو لایق بهترین زندگی هستی نگاهی به پوریا کرد _این بچه لایق بهترینهای دنیاست منطورم پول و مادیات نیستا منطورم سایه‌ی پدرو مادر در کنار همه... محبت پدرو مادر غیرت و دست محبت و حمایتگر پدر یه لحظه حرفاش بغض رو به گلوم نشوند _بسه نرگس خیلی امید الکی بهم نده اگه یوقت اوضاعم درست نشه خیلی تو ذوقم می‌خوره‌ها _درست میشه عزیز دلم چرا که نشه... فقط کافیه تو یه مدت خودت رو بسپری به دست خدا و اهل بیت و با آموزه‌های دین پیش بری یه مثال کوچک هم میزنم برات از خیلی خانمها شنیدم که می‌گن حضرت زهرا با همسرش امیرالمومنین خیلی مهربون و خوب بود و باهاشون بامحبت و احترام رفتار میکردند چون ایشون هم خیلی خوب بودند و وظایف همسری خودشون رو انجام می‌دادند به نظرت زبونم لال استغفرالله اگه امام علی همسر خوبی نبود حصرت فاطمه دیگه محبت و احترامشون رو از ایشون سلب می‌کردند؟ _قطعا نه... چون ایشون اسوه‌ی خوبی بودند خوبی تو ذاتشون بود کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۱۰۵۸ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) _رحمت به شیری که خوردی حالا شماهم بیا و به وظیفه‌ای که خدا به عنوان همسر به دوشت گذاشته عمل کن شاید خیر کثیری برات داشته و داره که خودت بی‌خبری با نیتهای خوب این دوره رو شروع کن اولین قدم با نیت فرمان بری از خدا و رضایت خدا دومین قدم کم کردن روی شیطان به امید رضایت خدا سومین قدم انجام دستورالعمل‌های استاد بهت قول می‌دم شش ماه دیگه خودت از این تصمیم ذوق کنی _به امید خدا چشم _درددل کردنهات رو با خدا و امام زمان هرروز انجام بده نیازهات رو بهشون بگو. ازشون بخواه کمکت کنند این راهی که پا توش میذاری سنگلاخیه فراز و نشیبهای زیادی داره باید کمر همتت رو محکم ببندی اگه یاری و مدد خدا و اهل بیت رو نداشته باشی کم میاری منم هر شب برات دعا می‌کنم _خیلی ممنونتم نرگس جان که مثل یه خواهر دلسوز و مهریون پیگیر زندگی منی امیدوارم بتونم نتیجه‌ی مطلوب رو بدست بیارم و پیشت روسفید بشم _پیش من چرا؟ ان‌شاالله پیش خدا و امام زمانت روسفید باشی من می‌دونم که می‌تونی یه ماه اولش فقط سخته _ان‌شاالله کمی دیگه پیشش موندم و قبل از اذان مغرب به خونه برگشتم هنوز مشغول خوندن نماز بودم که نیما برگشت شام رو که براش آوردم با تعجب پرسید _تو کی نمازخون شدی؟ _چندوقته که خیلی احساس نیاز می‌کنم تا با خدا خلوت کنم به حالت مسخره لباش رو ورچید _تو که بی‌نیاز از عالم و آدمی...نفرمایید خواهش می‌کنم... تو خود خدایی و دنیا باید برات تعظیم کنه متعجب از حرفایی که با تمسخر و کنایه بهم می‌گفت فقط نگاهش کردم توی دستورالعمل استاد نوشته بود در مقابل طعنه و کنایه و حتی ناسزاها و سرزنشهای همسر سکوت کنید با اینکه کار خیلی سختیه اما بخاطر قولی که سر نماز به خدا و امام زمان دادم سکوت کردم و به خوردن غذام ادامه دادم با ضربه‌ای که به دهنم کوبیده شد شوکه سرم‌رو بالا آوردم 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
_زهره بابا عصبانیِ گفت بهت بگم همین الان بیای خونه دلم نمیخواد برم چون هم غرق در خوندن زیارت عاشورا هستم و هم نمیخوام چشمم به اون مرتیکه طماع منوچهر بیفته آروم جواب دادم _برو بگو بعد از مراسم میام آبجی بابا خیلی بهم ریخته‌ها داشت با مامان دعوا میکرد که به زهره گفتم نرو بمون خونه چرا گوش نکرده دلم برای مامانم سوخت و کتاب دعا رو بستم و گذاشتم روی لبم بوسیدم و تو دلم گفتم خدایا به حق چهارده معصوم من رو از دست خودخواهی بابام و نگاه‌های چندش آور و دندن طمع منوچهر نجات بده. پام رو گذاشتم تو درگاه در حیاط بابام فریاد زد _کجا بودی عفریته بی همه چیز مگه نگفتم منوچهر امروز میاد اینجا خونه باش. دست انداخت کمر بندش رو از کمرش باز کرد فهمیدم میخواد من رو بزنه سریع از در حیاط اومدم بیرون نگاهم افتاد به خونه مهین خانم که در حیاطشون باز بود خودم رو انداختم توخونشون و در حیاط روبستم مهین خانم از در اتاق اومد بیرون و رو به من گفت... https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
سلام فورا این کارزار حمایت از لایحه عفاف و حجاب رو امضا کنید نامه به آقای پزشکیان است توجه داشته باشید که حمایت از مخالفت با لایحه به حدود27هزار امضا رسیده است. https://www.karzar.net/170511 دوستان توجه کنید⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️ متاسفانه دوتا کارزار مخالفت و ممانعت از اجرای لایحه عفاف و حجاب راه انداختن با کلی امضا!!! حدودا روی هم رفته ۲۷ هزار تا امضا برای مخالفین حجابه ، ۷ الی ۸ هزارتا برای موافقین!! برای دوستان و آشنایان و اقوام و همکاران و هم دوره ای هاتون ارسال کنید ، آراء موافقین بره بالا
کسب درامد تضمینی ماهی ۵۰ تا ۸۰ میلیون فقط با روزی ۳ ساعت کار و یک گوشی ساده💯 مناسب افردا کارمند،خانه دار دانشجو بدون نیاز به مدرک تحصیلی، و بدون محدودیت جنسیتی و سنی✅ https://eitaa.com/joinchat/1319437169C1facee342e به ۱۰۰ نفر اولی که وارد بشن رایگان اموزش میدن یک لحظه روی لینک بالا بزن و عضو شو پشیمون نمیشی👆
من یه کارگر ساده بودم با درامد ماهی ۷ تومان که همش میرفت برای اجاره خونه قسط و بدهی دیگه به سیم آخر زدم دنبال یه کار پر درآمد بودم که جلو زن و بچه هام شرمنده نباشم تا با کانال زیر آشنا شدم و زندگیم عوض شد بهم کمک کردن الان ماهیانه حداقل ۴۰ میلیون درآمد دارم این کانال همون جایی هست که دنبالش میگردی یه نگاه بهش بنداز همونطور که زندگی من رو عوض کرد میدونم به توهم کمک میکنه همین الان وارد کانالش شو پشیمون نمیشی 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1319437169C1facee342e
ترانه‌ی عشق.mp3
3.65M
❤️ ترانه‌ی عشق 🎙 محمدرضا طاهرخانی 🏷
هدایت شده از تبلیغات گسترده پرگاس
من بهاره هستم دختری که تو بچگی عروس قشقایی ها شد! عاشق نامزدم بودم اما تو یه حادثه از دستش دادم و من تو ۱۲ سالگی مهر بیوه بودن خورد روی پیشونیم! قشقایی ها رسم داشتن بعد از مرگ شوهر، زن باید با یکی از مردهای همون خونواده ازدواج کنه و چون من فقط نشون کرده شوهرم بودم یا باید زن پدر شوهرم میشدم یا برادر شوهرم! به رسم طایفه مجبور شدم به عقد آریا، برادر شوهر سنگدلم در بیام.... مردی که از من متنفر بود و من و مقصر مرگ برادر جوونش می دونست! مردی که بلافاصله بعد از عقد رهام کرد و به تهران رفت و اونجا زن دیگه ای و محرم خودش کرد...! حالا ۸ سال گذشته.... پدر شوهرم آریا رو مجبور کرد تا برگرده و تکلیف من و روشن کنه.... حالا بعد ۸ سال من کسی رو می بینم که اسمش توی شناسنامه ام بود و ازش وحشت داشتم... https://eitaa.com/joinchat/1786970246Cae5e596e43
یک قدم جلو آمد و با فریاد ادامه داد : - فکر کردی اون خواستگاری بی شرفتو ندیدم ؟! - سر من داد نزن ! شانه ام را چسبید و محکم تکان داد : - داد می زنم سر زنی که واسش خواستگار بیادو نگه من شوهر دارم ،داد می زنم ! لازم باشه زندانیت می کنم تو همین خونه، ولی نمی ذارم هرز بپری ! -تو شوهر من نیستی ،هیچکسِ من نیستی ...انگار یادت رفته ازدواج ما فقط یه نمایشه ؟ پایش را زیر صندلی کوبید که صندلی چَپه شد ، صدای فریادش توی خانه پیچید: - انقدر صوری بودن این ازدواج رو به رخ من نکش لامصب ! تو زن منی...چطوره یه جوردیگه حالیت کنم ؟اومدم فرار کنم که دستشو انداخت.... https://eitaa.com/joinchat/1786970246Cae5e596e43
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. همینقدر مهربون🥲🥺 وقتی حسینیه امام خمینی به احترام خانوم‌ها صورتی میشه💞 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
هدایت شده از تبلیغات گسترده پرگاس
❤️‍🔥وقتی گفت دوسم داره که دیگه خیلی دیر شده بود😭 عموم با یه جشن نامزدی مفصل هممونو غافلگیر کرد و بدون اینکه نظرمونو بپرسه منو برا پسر کوچیکش نشون کرد درحالی که پسر بزرگش دیوانه وار عاشقم بود. جنون به سرش زد و همه رو تو آتیش عشق نافرجامش سوزوند🔥😭👇 https://eitaa.com/joinchat/2195980703Ca6c5543eae انتقام سختی از منِ بیگناه گرفت که از همه چیز بی‌خبر بودم😓
💢 حیف اعتمادی که صرف اون خائن کردم😓 همسرم هرشب دیر به خونه میومد و از خستگی مث میّت میفتاد و حتی دیگه حرفم باهام نمیزد😔 شب تولدش تصمیم گرفتم غافلگیرش کنم با کیک و کادو رفتم شرکت ولی بسته بود و کسی اونجا نبود. ناامید شدم داشتم برمیگشتم که صدای فریاد زنی از داخل شرکت اومد. گوشامو تیز کردم تا ببینم چه خبره که شنیدم اسم همسرمو صدا میزنه و میگه...😭😱👇 https://eitaa.com/joinchat/349241626C26d8f20839 کاش میمردم و اینطور خار و خفیف نمیشدم😭