زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#فرار_از_زندان_داعش #قسمت_11 _روزے نبود ڪه سه وعده کتک نخورم! دیگر بدنم مقاوم شده بود... هر روز
#فرار_از_زندان_داعش
#قسمت_12
_حدود یک سال قبل از اسارت در سوریه بودم و خاطرات زیادے داشتم...
با این حال ڪیفیت محوے از آن روزها در ذهنم مانده و اغلب را فراموش ڪردم ، اما اذیت هاے زندان بسیار در ذهنم مرور مےشود!
_یڪے از غذاهایے ڪه مےدادند،گندم با آب جوش بود...
چیزے شبیه آبگوشت!
دائم از این غذا مےدادند!
آن هم به قدرے ڪه بخوریم تا نمیریم،یا عدس را سرخ مےڪردند و یک ڪاسه ڪوچک براے من مے آوردند با یک ڪف دست نان!
هر سه ماه یڪبار نفرے یک لیوان چایے مےدادند...
یک قابلمه بزرگ مےگذاشتند ، آب ڪه جوش مےآمد چایے را هم داخلش میریختند و دم در هر انفرادی یک لیوان به هر ڪسے مےدادند!
خدا مےداند آن یک لیوان چاے را ڪه الان در طول روز ممڪن است هر ڪسے چند لیوان بخورد و خیلے متوجه لذتش نشود ، بعد از این همه مدت با چه شوقے آرام آرام مےخوردیم!
شاید باورتان نشود ، چایے را ڪه مےخوردیم تا صبح از خوشحالے اش نمےخوابیدیم!
البته روزهاے اول ، هر روز یک لیوان مےدادند ، اما بعد از یک هفته ۱۰ روز دیگر خبرے نبود تا روزهاے آخر قبل از فرار ڪه تقریباً امورات زندان دست خود بچهها بود...
«ابوربیر»هر روز براےمان چاے درست مےڪرد!
برنج هم شاید دو بار در ماه رمضان از بیرون آوردند به ما دادند!
_زندانے هایے ڪه از مردم بودند و بعد از مدتے آزاد می شدند موقع آزادے به عنوان شیرینے پولے مےدادند،یڪے از بچه ها با مامور زندان مےرفت مغازه و شیرینے مےخرید دور هم مےخوردیم!
خیلے ڪم مےشد ڪسے از آنجا آزاد شود...
زندانے معمولاً یا ڪشته مےشد یا زیر شڪنجه از دنیا مےرفت!
در یک مورد شانزده نفر از داعشے هایے ڪه توسط جبهة النصره اسیر شده بودند با هم از آنجا فرار ڪردند! ساختمان زندان جایے مخوف بود ڪه فرار از آن تقریبا محال به نظر مےرسید!
دیوار هاے بسیار بلند بتنے داشت... آنقدر محڪم بود ڪه اگر هواپیما هم بمباران مےڪرد ، آسیبے به آن نمےرسید!
پنجرهاے در اتاق این شانزده نفر بود...
ڪم پیش مےآمد ڪه زندانبان ها شب ها بیایند داخل سلول سر بزنند! آنها با هم آنقدر پنجره را هل داده بودند ڪه چارچوب شل شده بود...
شب آخر هم پنجره را شڪسته و یڪے یڪے فرار ڪرده بودند!
منطقه تحت سیطره داعش نزدیک همین زندان بود...
همه رفتند اما یک نفر گیر افتاد!
این یک نفر مےرود بین بچههاے جیش الحر!
این گروه با جبهة النصره متحد بودند! برای همین او را آوردند تحویل دادند!
_آن داعشے دو روز در سلول ما بود...
از او پرسیدم:چرا تو را گرفتند!؟
توضیح داد ڪه چطور فرار ڪردند! سوال ڪردم ڪه چرا شما شیعه را مےڪشید!؟
چون شیعه ڪافر است!
یک تڪه آهن را گذاشتند و برایشان مقدس است...
خوب آن را بگذار ڪنار ، هر ڪسے به دین خودش مےرود و روز قیامت جوابگوست!
شما شیعه ها سنے ها را مےڪشید!
از نظر ما سنے ها مسلمان اند چون پیامبر و قرآن را قبول دارند و ما ڪنار آنها به خوبے زندگے مےڪنیم...
این نظر ماست اما در تفڪر داعشے ها ما بے برو برگرد ڪافر هستیم!
_زیاد با او بحث نڪردم چون به ائمه اهانت مےڪرد و این موضوع به شدت من را به هم مےریخت!
از ایران ڪه حرف میزد میگفت:«ایرانی ڪل ڪافر و مسلمانے وجود ندارد»
او «ابو حنا» ڪه مسیحے بود را نشان داد و مےگفت: او هم ڪافر است فقط سنے ها مسلم هستند و اسلام دیگرے وجود ندارد!
در زندان علوے و اسماعیلے هم بودند! از اسماعیلے ها ڪه اصلا خوشش نمےآمد و ميگفت:اینها به ڪل ڪافرند!
سینه زدن ما را مسخره میڪرد!
از بس فشار روحے بهم وارد مےشد گاهے مےرفتم داخل دستشویے و گریه میڪردم...
_در زندان هواے چند تا از زندانے هایے ڪه حتے از جیش سورے بودند را خیلے داشتند و برایشان لباس مےآوردند!
یک بار هم ڪسے را آوردن داخل سلول ما به نام«ابو محمد حسن»ڪه جاسوس اسرائیل بود...
او ڪه حدود یک ماه پیش ما ماند ، دڪتر هم بود و گاهے زندانے ها را مداوا مےڪرد!
_جبهة النصره با داعش به شدت اختلاف داشت...
اوایل شروع جنگ گروههاے تڪفیرے همه با هم متحد بودند اما مدتے بعد بر سر قدرت به اختلاف خوردند!
جبهة النصره و داعش هر ڪدام ادعاے به قدرت رسیدن داشتند ، تا جایے ڪه همه چیزشان از هم جدا شد و درگیرے هاے شان به جایے رسید ڪه گاهے شدت از جنگ با جیش سورے هم بیشتر بود...
مناطقے بود ڪه جبهة النصره هم باید با داعش مےجنگید هم با جیش سورے!
آنها بسیار با هم ضد بودند...
جبهة النصره مےگفت: جیش سوری ڪه مقابل ما مےجنگد تڪلیفش معلوم است!
آنها همه ڪافر هستند ، اما چرا ما باید داعش را بڪشیم!؟
چرا مسلم باید مسلم را بڪشد!؟
«حرام است...»
✍🏻 ز.بختیـــارے
#ادامه دارد...
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#فرار_از_زندان_داعش #قسمت_11 _روزے نبود ڪه سه وعده کتک نخورم! دیگر بدنم مقاوم شده بود... هر روز
#فرار_از_زندان_داعش
#قسمت_12
_حدود یک سال قبل از اسارت در سوریه بودم و خاطرات زیادے داشتم...
با این حال ڪیفیت محوے از آن روزها در ذهنم مانده و اغلب را فراموش ڪردم ، اما اذیت هاے زندان بسیار در ذهنم مرور مےشود!
_یڪے از غذاهایے ڪه مےدادند،گندم با آب جوش بود...
چیزے شبیه آبگوشت!
دائم از این غذا مےدادند!
آن هم به قدرے ڪه بخوریم تا نمیریم،یا عدس را سرخ مےڪردند و یک ڪاسه ڪوچک براے من مے آوردند با یک ڪف دست نان!
هر سه ماه یڪبار نفرے یک لیوان چایے مےدادند...
یک قابلمه بزرگ مےگذاشتند ، آب ڪه جوش مےآمد چایے را هم داخلش میریختند و دم در هر انفرادی یک لیوان به هر ڪسے مےدادند!
خدا مےداند آن یک لیوان چاے را ڪه الان در طول روز ممڪن است هر ڪسے چند لیوان بخورد و خیلے متوجه لذتش نشود ، بعد از این همه مدت با چه شوقے آرام آرام مےخوردیم!
شاید باورتان نشود ، چایے را ڪه مےخوردیم تا صبح از خوشحالے اش نمےخوابیدیم!
البته روزهاے اول ، هر روز یک لیوان مےدادند ، اما بعد از یک هفته ۱۰ روز دیگر خبرے نبود تا روزهاے آخر قبل از فرار ڪه تقریباً امورات زندان دست خود بچهها بود...
«ابوربیر»هر روز براےمان چاے درست مےڪرد!
برنج هم شاید دو بار در ماه رمضان از بیرون آوردند به ما دادند!
_زندانے هایے ڪه از مردم بودند و بعد از مدتے آزاد می شدند موقع آزادے به عنوان شیرینے پولے مےدادند،یڪے از بچه ها با مامور زندان مےرفت مغازه و شیرینے مےخرید دور هم مےخوردیم!
خیلے ڪم مےشد ڪسے از آنجا آزاد شود...
زندانے معمولاً یا ڪشته مےشد یا زیر شڪنجه از دنیا مےرفت!
در یک مورد شانزده نفر از داعشے هایے ڪه توسط جبهة النصره اسیر شده بودند با هم از آنجا فرار ڪردند! ساختمان زندان جایے مخوف بود ڪه فرار از آن تقریبا محال به نظر مےرسید!
دیوار هاے بسیار بلند بتنے داشت... آنقدر محڪم بود ڪه اگر هواپیما هم بمباران مےڪرد ، آسیبے به آن نمےرسید!
پنجرهاے در اتاق این شانزده نفر بود...
ڪم پیش مےآمد ڪه زندانبان ها شب ها بیایند داخل سلول سر بزنند! آنها با هم آنقدر پنجره را هل داده بودند ڪه چارچوب شل شده بود...
شب آخر هم پنجره را شڪسته و یڪے یڪے فرار ڪرده بودند!
منطقه تحت سیطره داعش نزدیک همین زندان بود...
همه رفتند اما یک نفر گیر افتاد!
این یک نفر مےرود بین بچههاے جیش الحر!
این گروه با جبهة النصره متحد بودند! برای همین او را آوردند تحویل دادند!
_آن داعشے دو روز در سلول ما بود...
از او پرسیدم:چرا تو را گرفتند!؟
توضیح داد ڪه چطور فرار ڪردند! سوال ڪردم ڪه چرا شما شیعه را مےڪشید!؟
چون شیعه ڪافر است!
یک تڪه آهن را گذاشتند و برایشان مقدس است...
خوب آن را بگذار ڪنار ، هر ڪسے به دین خودش مےرود و روز قیامت جوابگوست!
شما شیعه ها سنے ها را مےڪشید!
از نظر ما سنے ها مسلمان اند چون پیامبر و قرآن را قبول دارند و ما ڪنار آنها به خوبے زندگے مےڪنیم...
این نظر ماست اما در تفڪر داعشے ها ما بے برو برگرد ڪافر هستیم!
_زیاد با او بحث نڪردم چون به ائمه اهانت مےڪرد و این موضوع به شدت من را به هم مےریخت!
از ایران ڪه حرف میزد میگفت:«ایرانی ڪل ڪافر و مسلمانے وجود ندارد»
او «ابو حنا» ڪه مسیحے بود را نشان داد و مےگفت: او هم ڪافر است فقط سنے ها مسلم هستند و اسلام دیگرے وجود ندارد!
در زندان علوے و اسماعیلے هم بودند! از اسماعیلے ها ڪه اصلا خوشش نمےآمد و ميگفت:اینها به ڪل ڪافرند!
سینه زدن ما را مسخره میڪرد!
از بس فشار روحے بهم وارد مےشد گاهے مےرفتم داخل دستشویے و گریه میڪردم...
_در زندان هواے چند تا از زندانے هایے ڪه حتے از جیش سورے بودند را خیلے داشتند و برایشان لباس مےآوردند!
یک بار هم ڪسے را آوردن داخل سلول ما به نام«ابو محمد حسن»ڪه جاسوس اسرائیل بود...
او ڪه حدود یک ماه پیش ما ماند ، دڪتر هم بود و گاهے زندانے ها را مداوا مےڪرد!
_جبهة النصره با داعش به شدت اختلاف داشت...
اوایل شروع جنگ گروههاے تڪفیرے همه با هم متحد بودند اما مدتے بعد بر سر قدرت به اختلاف خوردند!
جبهة النصره و داعش هر ڪدام ادعاے به قدرت رسیدن داشتند ، تا جایے ڪه همه چیزشان از هم جدا شد و درگیرے هاے شان به جایے رسید ڪه گاهے شدت از جنگ با جیش سورے هم بیشتر بود...
مناطقے بود ڪه جبهة النصره هم باید با داعش مےجنگید هم با جیش سورے!
آنها بسیار با هم ضد بودند...
جبهة النصره مےگفت: جیش سوری ڪه مقابل ما مےجنگد تڪلیفش معلوم است!
آنها همه ڪافر هستند ، اما چرا ما باید داعش را بڪشیم!؟
چرا مسلم باید مسلم را بڪشد!؟
«حرام است...»
✍🏻 ز.بختیـــارے
#ادامه دارد...
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃