زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#پارت_130 #رمان_آنلاین_نرگس #به_قلم_زهرا_حبیباله نه فایده نداره ، بدتر پیش شما هم خجالت زده میشم
#پارت_131
#رمان_آنلاین_نرگس
#به_قلم_زهرا_حبیباله
_به جای کلمه من و تو ، از کلمه ما استفاده کنید
نه من وتو؛ یادمون باشه که اکنون زندگی مشترک شروع شده دیگه من وتو مطرح نیست.
_ در مقابل شوهر تون هر چند حق باشما باشد، لجبازی و اصرار نکنید
اگر بحثی شد اونو کش ندید . زود دعوای احتمالی را با احترام تمام کنید.
کسی از احترام ضرر نکرده!
مراقب آثار دعوا و مشاجره و فحاشی روی بچه هایتان باشید که بعدها پشیمانی سودی ندارد.
_ شوهر خود را بخصوص درمقابل بستگانش تحقیر نکنید
ازتعریف کردن بستگان خودتون مثل پدر ، برادر و . . . درمقابل آنان جدا پرهیز کنید
_ از مخالفت و مشاجره با شوهر خود خود داری کنید .
او را بازجویی نکنید.
هرگز به او و بستگانش بی احترامی نکنید.
هرگز به او فحش ندید
گله گذاری نکنید
تلخی های گذشته را مرور و یادآوری نکنید.
گذشته ،گذشته و نباید آینده را با تکرار تلخی ها خراب کرد.
اگر کمکهایی از طرف بستگان شما به شوهرتان شده آنها را به رخ او نکشید.
_ با دوستان و آشنایان شوهرتان در معاشرتها بیش ازحد معمول گرم نگیرید.
برای شوهرتان از لباس اندامی و چسبان و بدن نما و عطرهای محرک و آرایش ملایم و عشوه و کرشمه استفاده کنید.
اگر بچه دارید جلوی بچه هاتون از شوخی های خصوصی و پوشیدن لباسهای محرک جدا جدا خود داری کنید .
_ شوهر تونو در معاشرت با دوستان و اقوامش محدود نکنید
در رفت و آمد و معاشرت با بستگان شوهر خود پیشقدم باشید.
به بستگان نزدیک شوهر خود (مادرشوهر، پدرشوهر، برادرشوهر، خواهرشوهرو…) بیش از خویشاوندان دیگر احترام بگذارید.
زحماتی که برای پذیرایی فامیلهای شوهرتون میکشید و به رخ شوهر تون نکشید.
_ اگر در آمدی دارید و برای زندگی هزینه میکنید آن را بازگو نکنید.
_ از مردان دیگر (خصوصا شوهر یا نامزدسابق) نزد شوهرتان تمجید نکنید
هیچ مردی را به رخ شوهرتان نکشید و ترجیح ندید ، در گفتار ، این موضوع را رعایت کنید.
بدترین کار یک زن تهدید به ارتباط با مرد دیگر و بدتر ازآن اقدام به آن است . هیچ زنی از خیانت به شوهرش خیر ندیده است.
_برای انجام کارها تون با همسرتون دستوری برخورد نکنید
برای درخواست کاری از همسرتون از کلمه ایکاش استفاده کنید .
هرگز فحاشی نکنید
او را از خود و خانه نرانید (درب اتاق یا خانه را به روی او نبندید بخصوص در برگشت به خانه
پخت غذا و شستن لباسها وسایر امور خانه را مجازات ندانید.
_ برای برآوردن نیازمندیهای خود از نظر مادی و غیر مادی امکانات و در امد شوهر خود را در نظر بگیرید و او را تحت فشار نگذارید
برای هر مناسبتی هدیه نخواهید و مناسبت تراشی نکنید.
به هدیه مرد هرچند کوچک و کم ارزش بی اعتنا نباشید و ارزش معنوی هدیه را با طلا و جواهر و چک پول اندازه نگیرید.
ازهمتون ممنونم که با دقت گوش کردید .
برای امروز همین چند مورد کافیه بقیه اش باشه برای هفته بعد .
اگر سوالی دارید بنده در خدمتم .
عفت خانم همسایمون گفت
من سوال دارم .
بفرمایید.
اینایی که گفتید همش برای ما خانمهاست پس مردامون چی ؟ فقط ما باید خوب باشیم و دولا پهنا به شوهرامون و خونوادهاشون احترام بزاریم پس اونا چی ؟
باحرفهای عفت خانم همه خندیدن بعضی ها با صدای بلند بعضی ها بالبخند .
منم اعتراض داشتم ولی خانوم کاوه گفته بود تو جمع سوال نپرس
خانوم کاوه که خودشم با جمع خندید جواب داد. . . .
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانوی دارد▪
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@chatreshohada
پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/1911
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_130 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_131
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (لواسانی)
سرمم تموم شد مادر شوهرم دستم رو. گرفت کمک کرد از تخت اومدم پایین، از درمانگاه خارج شدیم، اومدیم خونه، نگاهم افتاد به زن داداشم، تا اون لحظه اصلا متوجه حضورش تو مراسمات نشده بودم، به خیال اینکه، دیگه توی این شرایط گذشته رو فراموش کرده، رفتم جلو گفتم
سلام زن داداش
خیلی سرد و بی تفاوت به حال من جواب داد
سلام
یه حسی بهم گفت، حتما داداشم بهش گفته مریم رو میخوام بیارم، این داره بی میلی نشون میده که من نرم خونه پدریم، حال روحیم آشفته تر از اونی بود که رفتارهای زن داداشم برام مهم باشه،
داداشم اومد جلوم
حالت چطوره، بهتر شدی؟
نگاهم رو دادم بالا توی صورتش، لب زدم
خدا رو شکر
ما داریم میریم، مراسم چهلم که اومدیم اینجا، تو رو هم با خودمون میبریم
اصلا قدرت تصمیم گیری ندارم
گفتم
باشه
کاری نداری، ما داریم میریم؟
_نه، ممنون که اومدی
دست دراز کرد سمتم، دستش رو گرفتم، این دست دادن چقدر دلم رو آروم کرد، باورم نمیشه داداشم خم شد با من رو بوسی کنه، اشک شوق از محبتی که این همه سال منتظرش بودم، از چشمهام روون شد، داداشم فکر کرد، این گریه من، به خاطر داغ احمد رضاست، صورتم رو بوسید، در گوشم زمزمه کرد
خدا بهت صبر بده
صورتش رو بوسیدم، چقدر دلم میخواست بهش بگم، این اشک شوق محبتی که تو بهم کردی، ولی زبونم نچرخید، گفتم
ممنون داداش
از هم جدا شدیم، مینا اومد روبه روم، از جواب سلام سردی که ازم گرفته بود، دستم و دلم نکشید که بهش دست بدم، یا رو بوسی کنم، گفت
خدا حافظ
منم جواب دادم
خدا حافظ
داداش و زن داداشم رفتن
یه لحظه فکرم رفت پیش خاله کبری، با چشمم همه اتاق رو وارسی کردم، خاله کبری رو نمیبینم
رو. کردم به مادر شوهرم
خاله کبری کجاست؟
حقیقتش کسی بهش نگفته، خبر نداشته که بیاد،
غم به دلم نشست، اگر میدونست حتما میومد
مادر شوهرم که حالم رو دید، گفت
مریم جان ببخشید، باور کن اصلا حواسم نبود، وگرنه به مهری میگفتم یه زنگ بهش بزنه
درکش کردم، اونم حال و روزی بهتر از من نداشت
گفتم
اشکال نداره مامان، یه کم حالم بهتر بشه خودم بهش زنگ میزنم...
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/49516
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#پارت_131♥️
_این حرفت برات گرون تموم میشه دختر خیره سر حاجی قلابی...
_در مورد پدرم درست صحبت کن دروغگوی نامرد...
کشیده محکمی روی گوشم نواخت طوری که پرت شدم زمین... بعد کنارم روی زمین نشست...
با تمام توان تلاش میکردم از جا بلند شوم اما زورم نمیرسید... با دو دست بازوهایم نگه داشته بود و حرف می زد: این مدت خونمو تو شیشه کردی دختره ی لجباز. مثل اون بابای زبون نفهمت یه دنده ای...
جیغ کشیدم: خفه شو...
دستانش را دور گردنم حلقه کرد و کمی فشار داد... حالا به سختی نفس میکشیدم
اما او در کمال آرامش از رازی پرده برمیداشت که دربرابرش شنیده های امروزم هیچ بود: من با تو کاری ندارم دختر حاجی... از اولم نداشتم
من فقط میخوام با اون بابای لعنتیت یه معامله بکنم. بابات یه چیزی به من میده که منو به پولم میرسونه و یه عده رو به یه نون و نوایی. منم دخترشو بهش پس میدم...
دست از دور گلویم برداشت و به سرفه افتادم اما هنوز نفس نکشیده از یقه پیراهن گرفت و بلندم کرد: فردا به بابات زنگ میزنم تا سر تو معامله کنیم. ولی تا اونموقع باید یه بلایی سرت بیارم که از دیدن فیلمت یکم بترسه و فکر نکنه لاف میام مگه نه؟!
https://eitaa.com/joinchat/1365966931C6f6bcfaad8