eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.5هزار دنبال‌کننده
780 عکس
404 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_167 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) مادر شوهرم رفت، منم پشت سرش اومدم، اتاقشون، علیرضا رو کرد به من بعد از ناهار یه استراحتی بکن، بعدش بریم اموزشگاه رانندگی ثبت نام کن پدر شوهرم گفت عه مگه قرار نبود با اون دوستت هانیه خانم بری ثبت نام کنی سرم رو انداختم بالا نه نشد آقا جون عیبی نداره، با علیرضا برو اومدم بگم ولش کن نمیخوام، ولی یه لحظه به خودم گفتم، نگو نه، چون تو میخوای بر گردی روستا، اونجا که آموزش رانندگی نداره، باید بیای شهر همچین چیزی هم ممکن نیست، بیا برو یاد بگیر، ماشینم که داری، رانندگی هم بلد باشی، میدونی چقدر برات خوبه رو کردم به علیرضا باشه هروقت شما بگید من حاضر میشم یه سینی چایی ریختم، گذاشتم روی میز، نشستیم به حرف زدن، یه دفعه مادر شوهرم گفت مریم جان، ساعت سه شده پاشو حاضر شو برید از جام بلند شدم، رو به مادر شوهرم گفتم خیلی ممنون که یاد آوری کردید آماده شدم با علیرضا نشستیم توی ماشین، سویچ زد، سر چرخوند عقب ماشین اسم اون اموزشگاهی که میخواستی با اون دختره بری ثبت نام چی بود اسم اموزشگاهش یاس بود ما یاس نمیریم، میبرمت آموزشگاه ازمایش، مربی هاش عالین حرف ندارن من فهمیدم چرا من رو یاس نمیبره، میخواد من با هانیه یک جا نباشیم، گفتم باشه بریم همونجایی که بهتره کنار آموزشگاه یاس پارک کرد، با هم رفتیم تو اموزشگاه، وارد اتاق مدیر شدیم، روی میز اسمش رو نوشته بود، عباس زارعی، آقای زارعی رو به من گفت شناسنامتون رو بدید شناسنامه رو گذاشتم روی میز، یه نگاه اندختم به مشخصات شناسنامه ام، سرش رو. گرفت بالا ببخشید شرط سن برای ثبت نام هیجده ساله، دو ماه دیگه مونده، شما برید دو ماه دیگه بیاید چرتم پاره شد، چقدر دوست داشتم زود اموزش میدیدم، گفتم حالا نمیشه شما یک کاریش کنید، دو ماه که چیزی نیست _نه خواهرم نمیشه، قانون این رو میگه شناسنامه ام رو گرفتم، اومدیم خونه، علیرضا رو کرد به من دو ماه دیگه خودم میبرم ثبت نامت میکنم _شاید شما اون موقع مرخصی نباشی من توی تقسیم خدمتم افتادم شهر خودمون با تعجب گفتم جدی میگی آهی کشید اره جدی میگم منتها تو اینقدر از من فراری هستی، که حتی نپرسیدی، توی تقسیم تو کدوم شهر افتادی... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سلام نویسنده هستم🌹 هر کس میخواد پارت های رمان رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹 https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾