eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
19هزار دنبال‌کننده
764 عکس
397 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_16 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله (ل
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) فضولی کردی! میکشمت نسترن رفت جلوی وحید حق نداری به بچه من دست بزنی. وحیدم دستش رو برد بالا، محکم خوابوند تو صورت نسترن. نسترن یه دور، دور خودش چرخید به خودم گفتم چقدر بی رحمانه، با تمام قدرت زد تو گوشش خون از دماغ و دهن نسترن زد بیرون، ریخت روی شال و مانتو سفیدش وحید فریاد زد گمشو از خونه ما برو بیرون زنیکه غربتی غزل گریه کنون رفت پشت فاطمه خانوم قایم شد عزیز جون بابایی میخواد من رو بزنه فاطمه خانم دستش رو گرفت جلوی وحید برو کنار حق نداری به بچه حرف بزنی نسترن با فریاد گفت حالا بهت میگم غربتی کیه؟ من یا تو وحشی درِ هال رو باز کرد، چنان محکم بست که شیش شکست، جیرینگی ریخت توی هال وحید با تهدید روبه غزل گفت تا ابد که نمیتونی پشت عزیز قایم بشی، بلاخره میای بیرون، من یه کتکی بهت بزنم که تا آخر عمرت یادت بمونه که نباید فضولی کنی و از این خونه خبر ببری غزل دستاشو گذاشت رو دهنش چه جور داره گریه میکنه مات و مبهوت شده فقط نگاه می کنم وحید رفت سمت در اتاق نگاهی به شیشه شکسته انداخت، زیر لب گفت ببین وحشی چیکار کرد فاطمه خانم غزل رو کرد توی اتاق و گفت همینجا بمون، تا نگفتم نیا بیرون، در رو هم از تو قفل کن وحید نشست روی مبل سرش رو گرفت توی دستش، فاطمه خانوم رفت آشپزخونه بایه و جارو خاک انداز اومد توی هال، قطعات بزرگ شیشه های شکسته رو انداخت سطل، از جام بلند شدم رفتم سمتش، بدید من شیشه ها را جمع می‌کنم نه دخترم تو برو بنشین خودم تمیز می کنم دستم را بردم سمت جارو بدید به من تعارف نکنید با چهره‌ای رضایت بخش از کار من جارو، رو داد بهم همه شیشه ها رو جارو زدم ریختم توی سطل، رو کردم به فاطمه خانم ببخشید برای اطمینان جاروبرقی را هم بیارید یه جاروبرقی هم بکشیم وحید، سرش را بلند کرد مامان یه مسکن داری به من بدی نه ما در تموم شده دست کردم توی کیفم یه بسته کپسول ژلوفن درآوردم، رفتم جلوش ایستادم من دارم بگیرید نگاهی به من انداخت، بسته کپسول رو گرفت گرفت از نگاهش متوجه شدم که لیوان آب هم میخواد، خودم رو زدم به اون راه، تو دلم گفتم همین که بهت مسکن دادم برات بسه... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾