eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.9هزار دنبال‌کننده
764 عکس
397 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_283 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله
قاسم سلیمانی: 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) مطمئنی خوابه _آره خوابه، دیشب تو حسینیه سر سمنو بوده خسته است، خوابش رفته باشه بازم بیا بریم توی یه اتاق دیگه حرف بزنیم _بریم اتاق فرزاد صدای باز و بسته شدن در اتاق فرزاد اومد، موندم دو دل، برم پشت در اتاق فرزاد گوش بدم ببینم چی میگن یا نرم، دلمو زدم به دریا میرم، اگر دیدنم که میگم از خواب بیدار شدم، ندیدن هم که چه بهتر. باید ببینم چه نقشه های ی برای من کشیدن. تیز از روی میز اتاق فرزانه کرم نرم کننده دستش رو برداشتم درش رو باز کردم انگشتم رو پر کرم کردم از کرم کشیدم به لولای در، که جلوی صدای جرو جور در رو بگیره، خیلی آروم در اتاق رو باز کردم پاورچین پاورچین خودم رو رسوندم در اتاق فرزاد، گوشم رو چسبوندم به در اتاق ابجی این وکالت نامه به درد نمیخوره چرا؟ این وکالت فقط برای انجام کارهای اداریه نمی‌شه باهاش مِلک به نام زد بده به من ببینم بعد از چند ثانیه سکوت صداش اومد آره راست میگی، ولی داداش پیر مرده به مریم گفت میخوای اختیار تام بدی، مریم گفت بله نه دیگه حتما یه جوری با اشاره به اون حاج آقا گفته اختیار تام نده من که چیزی متوجه نشدم حواست رو جمع نکردی، سفارشهای من یادت رفت، گفتم ازش چشم برندار حالا شده دیگه چیکار کنم! برو رو مخ محمود بگو این بچه‌ساله بلد نیست اموالش رو نگه داره برید این وکالت رو باطل کنید یه وکالت تام‌الاختیار بگیرید من میگم ولی نمی دونم قبول کنه یا نه اگر میخوای روی این دختر رو کم کنی دیگه باید همه هنرت رو بکار بگیری، یه راه دیگه هم هست چه راهی؟ من بیام خواستگاریش بگیرمش اموالش رو که از چنگش در اوردم طلاقش بدم. نه این راهش نیست این‌طوری زندگی منم خراب میشه _چه ربطی به زندگی تو داره؟ تو اموال مریم رو از دستش در بیاری طلاقش بدی، رابطه خواهر برادری من و تو برای همیشه تموم میشه شایدم مهرش به دلم نشست طلاقش ندادم مینا با لحن عصبی گفت بسه مجید، حیف تو نباشه بری یه دختر بیوه بگیری بزار زن یه غریبه بشه بره گم شه از زندگیم، صدای خنده مجید بلند شد در هر حال من اماده از خود گذشتگی هستم به خودم گفتم بسه دیگه برگردم اتاق فرزانه، حرفهایی رو که باید میشنیدم شنیدم، آهسته آهسته برگشتم اتاق فرزانه، در رو آروم بستم، روی تخت فرزانه دراز کشیدم رفتم توی فکر... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سلام نویسنده هستم🌹 هر کس میخواد پارت های رمان رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹 https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_283 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله
قاسم سلیمانی: 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) رو کرد به مینا تو که میگفتی شماره جدید مریم رو نداری پس چطوری توی گوشیت بود؟ از گوشی تو برداشتم چرا از خود مریم نگرفتی یا به خودم نگفتی بهت بدم، که پنهانی از گوشی من شماره بر میداری منظوری نداشتم محمود میخواستم شماره مریم رو داشته باشم داداشم کف دستش رو به مینا نشون داد من مثل کف دست با تو صاف و رو راستم ولی تو این دفعه چندمت هست که من رو دور میزنی _من کی تو رو دور زدم محمود مامانت میاد اینجا میشینه به خواهر من میگه چرا اومدی اینجا میموندی شیراز زن بردار شوهرت میشدی تو هم ساکت میشینی نگاش میکنی، اصلا بدتم نیومده که مامانت به خواهر من این‌طوری گفته، الانم شماره میدی داداشت که به خواهر من بگه یه امر خصوصی دارم، مجید گ*و*ه خورده که با خواهر من کار خصوصی داره مینا زد زیر گریه _به جون دو تا بچه‌هام من بهش شماره ندادم پنهانی از گوشیم برداشته داداشم سر مینا فریاد زد من چیکار کنم که اینقدر خونواده تو سرشون توی زندگی من نباشه مینا فقط گریه میکرد به داد داداشم فرزانه و فرزاد از خواب بیدار شدند اومدن توی هال فرزاد از ترس زد زیر گریه داداشم در هال رو باز کرد محکم زد بهم از در حیاط رفت بیرون، به خودم گفتم منم برم و گرنه باید شاهد رفتارهای ناهنجار مینا باشم، خیلی سریع روسری چادرم رو سرم کردم گوشیم رو انداختم توی کیفم از خونه زدم بیرون، زنگ خونه الهه‌اینا رو زدم صدای الهه اومد _کیه؟ باز کن الهه منم در باز شد رفتم تو حیاط ، الهه در خونه رو باز کرد اومد توی ایون تا من رو دید ناراحت گفت چی شده مریم چه رنگ و رویی کردی، بیا تو نه تو نمیام بیا بشینیم توی ایون برات بگم... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾