زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_356 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_357
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (لواسانی)
برگشتم اتاق خواب عکس احمد رضا رو گذاشتم روی دیوار، کمدم رو ریختم بیرون جمع و جور کردم
کشوهاش رو هم مرتب کردم، اومدم آشپزخونه ناهار گذاشتم، صدای توران خانم از آموزشگاه اومد
دلم ریخت به خودم گفتم، یعنی بهجت خانم چی بهش گفته، اومدم توی هال توران خانم هم وارد خونه شد، صبر نکردم چادرش رو در بیاره پرسیدم
_رفتید خونه بهجت خانم
_آره رفتم
_چی گفت؟
_صبر کن الان بهت میگم
چادرش رو از سرش در اورد رفت سمت رخت اویز
این دل منم داره مثل سیر و سرکه میجوشه، توران خانم هم داره سر فرصت کارش رو میکنه
چادرش رو اویزون کرد نشست روی مبل، با دستش اشاره کرد کنارش
_بیا بشین برات بگم
نشستم کنارش
_من رفتم خونه بهجت خانم، همه ماجرا رو براش گفتم، بنده خدا خیلی ناراحت شد گفت من از دست اصغر یه لحظه هم ارامش ندارم به من گفت من و مریم همدیگر رو میخوایم، من میرفتم خونش که دفعه آخری زن داداشش من رو دید
مکثی کرد
_چی شده توران خانم بگید، دل آشوبه گرفتم
_آخه میترسم بگم دوباره پس بیفتی
_نه نمیفهمم مگه بدتر از این تهمتی که بهم زدن حرف دیگهای هم هست
_آره شاید این رو بشنوی خیلی ناراحت بشی، ولی هم من میدونم هم خودت که این پسره مفنگی حرفت مفت زده
_باشه بگید
_گفته مریم حامله بوده زن داداشش که فهمیده هول کرده بچمون سقط شده
یک باره انگار از درون اتیشم زدن، گر گرفتم، بی اختیار با مشت کوبیدم روی پام
_ای لال بمیره این کثافت آشغال
توران خانم دستم رو گرفت
_عه چیکار میکنی، وقتی میگم نگم هی اصرار میکنی میگی بگو
_آخه شما ببین چی گفته
_غلط اضافه کرده، من به مامانش گفتم، فکر کن مریم دختر خودته نزار این حرف پخش بشه گفت
_ الان رفته پشت بوم دنبال کفترهاش بزار بیاد، باهاش دعوا میکنم که دیگه نگه
_چی رو پخش نشه زن داداشم خودش همه جا رو پر کرده، فقط هنوز به داداشم نگفته اونم میخواد داداشم از زبون مردم بشنوه که نیفته پای خودش
_لعنت خدا بر دل سیاه شیطون، و بنده های شیطون صفتش
کلافه شدم، ایستادم یه خورده راه رفتم
_مریم جان سعی کن به خودت مسلط بشی، یه چند روز بگذره اوضاع بهتر میشه
_من که هیچ وقت ازشون نمیگذرم اگر عمر حضرت نوح رو هم بکنن بالاخره یک روز میمیرن، بعد باید اون دنیا جواب این تهمت گرونشون رو به خدا بدن
آهی کشید
_آره عزیزم باید جواب بدن...
#پارتیازآیندهرمانحرمتعشق❤️👇👇
_بفرمایید
محمود گفت:
_بفرمایید و زهرمار این چه کاریه که تو داری می کنی؟
_مگه چیکار کردم؟
_ یه نفر اومده تو آبادی داره استشهاد بر علیه مینا جمع میکنه
_ خب این کجاش بده؟
_ میفهمی چی داری میگی! مینا زن منه، ناموس منه، چرا داری حرف ما رو میندازی سر زبون مردم.
غلط هات رو اینجا کردی آبروی من رو بردی وقتی جلوت رو گرفتیم، داری بر علیه زن من مدرک جمع میکنی؟
چشمت کور میخواستی سالم زندگی کنی تا این حرف ها پشت سرت نباشه
_خوب گوش کن آقا محمود زنت به من تهمت زده منم می خوام ثابت کنم که دروغ گفته، من مدرک میارم دادگاه به مینا هم بگو هرچی مدرک داره بیاره توی دادگاه.
_بدبخت مدرک مینا همه مردم آبادی هستند
خب بهش بگو همه ابادی رو سوار اتوبوس کنه بیاره دادگاه...
سلام
نویسنده هستم🌹
هر کس میخواد پارت های رمان #حرمت_عشق رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹
https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی در/49516
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾