زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_358 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله
خانم حبیب الله:
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_359
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (لواسانی)
دو باره صدا زد
_مریم خانم کارتون دارم یه لحظه بیاید حرفم رو بزنم برم
عصبانی اومدم تو هال چادرم رو سرم کردم، برگشتم تو آموزشگاه، الهه اومد جلوم وایساد
_چیکار میخوای بکنی؟
_میخوام برم یه دو تا حرف که لیاقتشه بارش کنم
_ول کن مریم، الان میری باهاش حرف بزنی، یکی هم ببینه ، میگن بیا خودمون دیدیم داشتن با هم حرف میزدن
_پس چکار کنم وایسم تماشا کنم این هی بزنه به در بگه بیا باهات حرف بزنم
_من میرم بهش میگم برو مریم با تو حرف نداره
_اگر یه وقت سر بزنگاه نامزدت برسه ببینه تو داری باهاش حرف میزنی چی؟
_اتفاقا روی این موضوع خیلی هم حساسِ
دوباره صدا زد، بیا بیرون کارت دارم
نچی کردم
_عجب گیری افتادم چه مکافاتی شده برام، به بیچارگی رسیدم
سرم رو گرفتم بالا
_خدایا خودت یه کاری بکن
صدای توران خانم اومد
_چی میخوای اینجا، برو دنبال کارت
_با مریم خانم کار دارم
_تو بیخود میکنی با مریم کار داری، گفتم برو دنبال کارت
_تا با مریم حرف نزنم از اینجا تکون نمیخورم
_منم الان به پسرم زنگ میزنم بیاد اینجا حالت رو جا بیاره
_عه خانم شما چیکار به ما داری، ما دوتا همدیگر رو میخوایم
الو مصطفی جان مادر یه دقیقه بیا در اموزشگاه خیاطی
اصغر کفتر باز داره مزاحم خواهر محمود میشه
_راستی راستی زنگ زدی، من چیکار به اون پسر دو متریت دارم
صداش رو برد بالا
_مریم خانم من بازم میام، تا حرفهام رو بهت نزنم ول کن نیستم
توران خانم اومد تو آموزشگاه
_عجب رویی داره این پسره
الهه گفت
_اصغر رفت
اره ترسوی بدبخت، زنگ زدم به مصطفی اونم گوشی رو بر نداشت من الکی ازاین طرف گفتم بیا، اون بدبخت مفنگی فکر کرد الان مصطفی میاد رفت
_حالا من چیکار کنم یه بدبختی به بدبختی هام اضافه شد، شنیدید چی گفت؟
الهه گفت
_آره میگه من ول کن نیستم، دوباره میام
رو کردم به توران خانم و الهه
_از دستش شکایت کنم؟
توران خانم گفت
آره شکایت کن، بزار یه چشم ترس ازش بگیرن، ولی حتما به داداشت بگو بعد شکایت کن
اینقدر دلم از داداشم گرفته که، نمیخوام حتی یک کلمه باهاش حرف بزنم
باشه من میرم به داداشت میگم...
#پارتیازآیندهرمانحرمتعشق❤️👇👇
_بفرمایید
محمود گفت:
_بفرمایید و زهرمار این چه کاریه که تو داری می کنی؟
_مگه چیکار کردم؟
_ یه نفر اومده تو آبادی داره استشهاد بر علیه مینا جمع میکنه
_ خب این کجاش بده؟
_ میفهمی چی داری میگی! مینا زن منه، ناموس منه، چرا داری حرف ما رو میندازی سر زبون مردم.
غلط هات رو اینجا کردی آبروی من رو بردی وقتی جلوت رو گرفتیم، داری بر علیه زن من مدرک جمع میکنی؟
چشمت کور میخواستی سالم زندگی کنی تا این حرف ها پشت سرت نباشه
_خوب گوش کن آقا محمود زنت به من تهمت زده منم می خوام ثابت کنم که دروغ گفته، من مدرک میارم دادگاه به مینا هم بگو هرچی مدرک داره بیاره توی دادگاه.
_بدبخت مدرک مینا همه مردم آبادی هستند
خب بهش بگو همه ابادی رو سوار اتوبوس کنه بیاره دادگاه...
سلام
نویسنده هستم🌹
هر کس میخواد پارت های رمان #حرمت_عشق رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹
https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی در/49516
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾