زیر چتر شهدا 🌹 🌱
خانم حبیب الله: 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_359 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_360
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (لواسانی)
الهه گفت
_دختر عموی من رو پسر همسایشون میخواستش عموم نمی داد پسره سماجت کرد عموم از دستش شکایت کرد، به پسره گفتن تعهد بده دیگه مزاحمش نمی شی آزادت میکنیم بری, اونم تعهد داد .از کلانتری اومدن بیرون به عموم گفته بود من دخترت رو میخوام
_دادن بهش
_نه با یکی دیگه ازدواج کرد، منظورم اینه که الان پلیس بیاد بگیرش ازش یه تعهد میگیرن کاریش ندارن، فکر کنم فقط اسم مریم بیشتر سر زبونها میفته
آهی کشیدم
_ایکاش یه جایی داشتم از اینجا میرفتم، با این رفتار اصغر من دیگه جرات نمیکنم توی خونمم تنها باشم
توران خانم کمی رفت تو فکر و گفت
_مریم میخوای به مَش زینب بگم بیاد پیشت، بنده خدا هیچ کسی رو نداره، شوهرش مرده بچهدارهم نشدن، منبع درآمدم نداره، منیع در آمدش کمیته امدادِ و کمک همسایههاست
_ اینطوری هم تو از تنهایی در میای هم این بنده خدا یه جا و مکان درست و حسابی پیدا میکنه
الان حاج مهدی یه اتاق بهش داده حموم نداره دستشوییشم ته حیاطِ، به سختی داره زندگی میکنه
ار من ناراحت نشو ببخشید من دیگه بیشتر از این نمی تونم شبها بیام پیشت بمونم, شوهرم و بچههام صداشون در میاد
الههام تازه نامزد کرده شاید نامزدش خوشش نیاد که الهه شبها اینجا بخوابه
مریم جان من هم خوبی تو رو می خوام هم خوبی الهه رو
از پیشنهادش خیلی خوشحال شدم
_بله فکر خوبیه بگید بیاد، من واقعاً میترسم, جایی رو هم که ندارم برم اگر امشب کسی پیشم نباشه تا صبح میشینم چون از ترس خوابم نمیبره
_میرم میگم ولی اول باید به داداشت بگم
_خونه برای منه خرجی خونه رو هم خودم میدم، برادرم رو توی این کار دخالت ندید
نه نمیشه عزیزم، هرچی باشه محمود بزرگتر توعه باید در جریان باشه، درثانی اگر راضی نباشه ممکنه بیاد به مَش زینب حرفی بزنه، اون بنده خدا که دلشکسته هست، اگر داداشتم یه چیزی بهش بگه، داغون میشه
باشه بهش بگید فقط جلوی مینا نگید چون میدونم که نمیگذاره
_الان میرم سر کارش بهش میگم
الهه گفت
_خب زنگ بزنید بهش
_نه اینطوری بهتره، رو در رو قول بده دیگه نمیتونه بزنه زیرش
فعلا خدا حافظ...
#پارتیازآیندهرمانحرمتعشق❤️👇👇
_بفرمایید
محمود گفت:
_بفرمایید و زهرمار این چه کاریه که تو داری می کنی؟
_مگه چیکار کردم؟
_ یه نفر اومده تو آبادی داره استشهاد بر علیه مینا جمع میکنه
_ خب این کجاش بده؟
_ میفهمی چی داری میگی! مینا زن منه، ناموس منه، چرا داری حرف ما رو میندازی سر زبون مردم.
غلط هات رو اینجا کردی آبروی من رو بردی وقتی جلوت رو گرفتیم، داری بر علیه زن من مدرک جمع میکنی؟
چشمت کور میخواستی سالم زندگی کنی تا این حرف ها پشت سرت نباشه
_خوب گوش کن آقا محمود زنت به من تهمت زده منم می خوام ثابت کنم که دروغ گفته، من مدرک میارم دادگاه به مینا هم بگو هرچی مدرک داره بیاره توی دادگاه.
_بدبخت مدرک مینا همه مردم آبادی هستند
خب بهش بگو همه ابادی رو سوار اتوبوس کنه بیاره دادگاه...
سلام
نویسنده هستم🌹
هر کس میخواد پارت های رمان #حرمت_عشق رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹
https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی در/49516
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾