eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
20.8هزار دنبال‌کننده
610 عکس
319 ویدیو
3 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
خانم حبیب الله: 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_361 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) صورت توران خانم رو بوسیدم گفتم _ممنونم ازتون واقعا در حقم مادری کردید، _وظیفه‌م بوده دخترم، اگر ازت دفاع نمیکردم مورد قهر خدا قرار میگرفتم، اون داستان مرد عابد رو شنیدید؟ _نمی دونم کدوم رو میگید _الان میگم براتون _میگن در زمان حضرت موسی علیه‌السلام یه مردی بوده روزها روزه میگرفته و در تمام روز و شب خدا رو عبادت میکرده یه روز جلوی روش دو تا پسر بچه سر یه خروس دعواشون میشه پسرها هر کدوم یه طرف خروس رو گرفته بودن میکشیدن و میگفتن خروس برای منِ دعوا بالا میگیره اینقدر خروس بیچاره رو میکشن که به دو نیمه میشه، خروس پرو بال میزنه و میمیره مرد عابد که مشغول عبادت بوده، و تمام مدت نظاره‌گر دعوای بچه‌ها، هیچ عکس العملی نشون نمی‌ده در جا زمین دهن باز میکنه و مرد عابد رو در خودش میبلعه، در واقع خدا میخواد بگه این عبادتی که نتونه جلوی یه ظلمی رو بگیره رو من قبول ندارم و مجازاتت میکنم حتی اگر در حین عبادت باشی خدا هم از آدمهای بی تفاوت بدش میاد، حالا این مردم روستای ما هم، هر کدومشون که این تهمت رو باور کردن و یا بهش دامن زدن ، تاوان این کارشون رو پس میدن. خدا میزاره اون موقعی که حقی داره ازشون زائل میشه نظاره میکنه و تمام راه های کمک رو بهشون میبنده این مشگلی که الان برای تو پیش اومده امتحان الهیه‌ هم برای تو , هم برای مردم محل، تو باید صبور باشی و یه وقت ناشکری نکنی، مردم هم نباید باور کنن. خب دیگه من برم به زینب خانوم بگم، ان‌شاالله که قبول کنه بیاد _ دستتون درد نکنه خیلی ممنون برید بگید اما همه ماجرا رو براش بگید، این که من تنها هستم و احتیاج دارم کسی پیشم باشه یه وقت فکر نکنه ما داریم منت سرش میزاریم بهش جا بدیم اگر اون بنده خدا جا نداره منم ترس تنهایی رو دارم شایدم تا الان تهمتی که به من زده شده رو نشنیده باشه بزار با اطلاع کامل بیاد _ باشه مریم جان حتما بهش میگم خوب شد که اینا رو گفتی حواسم جمع شد. پس فعلا خدا حافظ توران خانم رفت، الهه لبخندی بهم زد هر چی از دوستیم با تو میگذره به خاطر این صداقتت بیشتر بهت علاقه‌‌مند میشم ریز سرم رو تکون دادم _الان چیکار کردم؟ به توران خانم میگی بهش بگو من از تنهایی میترسم که یه وقت فکر نکنه دارم سرش منت میزارم اره والا راست میگم، الان من بیشتر به مش زینب نیاز دارم، تا مش زینب به من... ❤️👇👇 _بفرمایید محمود گفت: _بفرمایید و زهرمار این چه کاریه که تو داری می کنی؟ _مگه چیکار کردم؟ _ یه نفر اومده تو آبادی داره استشهاد بر علیه مینا جمع میکنه _ خب این کجاش بده؟ _ میفهمی چی داری میگی! مینا زن منه، ناموس منه، چرا داری حرف ما رو میندازی سر زبون مردم. غلط هات رو اینجا کردی آبروی من رو بردی وقتی جلوت رو گرفتیم، داری بر علیه زن من مدرک جمع میکنی؟ چشمت کور میخواستی سالم زندگی کنی تا این حرف ها پشت سرت نباشه _خوب گوش کن آقا محمود زنت به من تهمت زده منم می خوام ثابت کنم که دروغ گفته، من مدرک میارم دادگاه به مینا هم بگو هرچی مدرک داره بیاره توی دادگاه. _بدبخت مدرک مینا همه مردم آبادی هستند خب بهش بگو همه ابادی رو سوار اتوبوس کنه بیاره دادگاه... سلام نویسنده هستم🌹 هر کس میخواد پارت های رمان رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹 https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی در/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾