eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.9هزار دنبال‌کننده
764 عکس
397 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
خانم حبیب الله: 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_405 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩
بخورم?🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) فرزانه با خوشحالی رفت تو اتاق خواب صدا زد _فرزاد فرزاد پاشو بابا گفته اینجا بمونید دو تایی از اتاق خواب اومدن بیرون صدای زنگ پیامک گوشیم بلندشد، پیام رو باز کردم _با دست پس میزنی با پا پیش میکشی از طرفی میگی مجید رو نمیخوام از اون طرف بچه‌ها رو پیش خودت نگه میداری به بهانه بچه‌ها مجید رو میکشونی طرف خودت نوشتم ای مرده شور تو رو با اون داداشت ببره که مثل گربه از در بیرونش میکنی از پنجره میاد تو خواستم ارسال کنم پشیمون شدم، درسته که من هرگز با مجید ازدواج نمیکنم ولی مجیدم گناه نکرده، قسمم خورد که اون حرف رو همینطوری گفته، چرا من به خاطر بی شعوری مینا به مجید بد و بیراه بگم پیام رو پاک کردم نوشتم تهمت برات شده نقل و نبات براتم فرقی نمیکنه کی باشه، اصغر هفت پشت غریبه باشه یا داداشت بازم دستم نمیره ارسال کنم پاک کردم، یه خورده فکر کردم، پیام رو فرستادم برای مجید نوشتم تهمت زدن برای خواهرت عادی شده دیروز گفت اصغر امروز میگه مجید چشم دوختم به صفحه گوشی ببینم چی جواب میده نوشت _من واقعا متاسفم پیام مینا رو به مش زینب نشون دادم خوند زد پشت دستش _عجب زنیه، حیارو خورده آبرو رو قی کرده حالا خوبه من اینجام همه چی رو دیدم _الان فکر میکنی اگر بهش بگی من همه چی رو دیدم چی در جواب شما میگه مکثی کرد _حتما میگه چون داری خونه مریم زندگی میکنی به نفع مریم حرف میزنی _دقیقا همین حرف رو می زنه _آخه از این حرفها به کجا میرسه _چی بگم والا خدا ازش نگذره، هر روز داره با کارهاش تن من رو می لرزونه نفس بلندی کشیدم _معلوم نیست این یکی تهمتش رو میخواد تا کجاها بکشونه _من به داداشت میگم _نه نگید _چرا من دو تا احتمال میدم، یکی خواسته به من هشدار بده که اگر بچه‌ها بیان طرفت یه تهمت دیگه بهت میزنم که اوضاعت از این که هست بدتر بشه که در این صورت این پیامش رو حاشا میکنه یا تا الان به داداشم گفته و اون رو حسابی بر علیه من شورونده، باید صبرکنم ببینم چی پیش میاد فرزاد اومد جلوم _عمه من گشنمه _بیا سر سفره بشین برات چایی شیرین درست کنم با پنیر و گردو بخور بچه‌ها و مش زینب صبحانه خوردن اما من انگار راه گلوم بسته شده، یه لقمه هم نتونستم بخورم... سلام نویسنده هستم🌹 هر کس میخواد پارت های رمان رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹 https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾