eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.9هزار دنبال‌کننده
764 عکس
397 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_414 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله
خانم حبیب الله: 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) شماره رو نوشتم، دادم به خانم محمدی _هر وقت برگه پزشکی قانونی رو گرفتی تحویل انتظامات بیمارستان دادی به من زنگ بزن یه برگه دیگه‌ گذاشت جلوم _ آدرس دقیق خونتون و شماره تلفنتم برام بنویس _آهان یه چیزی یادم اوم، مادر زن داداشم بیمارستانه ممکنه خونه نباشن _شماره برادرت رو بده خودم باهاش هماهنگ میکنم شمارش رو نوشتم برگه رو تحویل خانم محمدی دادم مش زینب رو به خانم محمدی گفت _من با چوب زدم تو سر محمود آقا اگر از من شکایت کنه من رو میندازن زندان؟ نه مادر جان، شما با این کارت یه انسان رو از مرگ حتمی نجات دادی، البته اگر با اون ضربه محمود آقا میمرد فرق میکرد ولی الان شما تبرئه میشید ببخشید ادرس پزشکی قانونی رو از کی بگیریم روی برگه ادرس رو نوشت بیا این ادرس، فقط هر چه زودتر برید اخه دکتر نوشته برم از گلوم عکس بندازم _عکس دیر نمیشه بیمارستان هر ساعتی بیاید دکتر هست ولی پزشکی قانونی بعد از ساعت اداری میرن _خیلی ممنون رو کردم به محبوبه خانم و مش زینب و الهه _پاشید بریم اومدیم پزشکی قانونی معاینه کرد طول مدت در مان رو نوشت برگشتیم بیمارستان برگه طول مدت در مان رو دادم به انتظامات زنگ زدم به خانم محمدی _الو بفرمایید _مریم هستم من برگه طول مدت درمان رو دادم به انتظامات _خوبه، من با داداشت تماس میگیرم باهاش هماهنگ میکنم بهت زنگ میزنم تو هم حتی‌الامکان سعی کن با داداشت رو به رو نشی، اگرم حرفی زد جواب نده _چشم بعد از خدا حافظی تماس رو قطع کردم، رو کردم به الهه بیا بریم از گلوم عکس بندازیم رادیو لوژی عکس انداختیم، عکس رو. گرفتم، آوردیم به دکتر نشون دادم با دقت نگاه کرد گفت _خدا رو شکر تارهای صوتی اسیب ندیده ولی گلوت بر اثر فشار زیاد متورم شده، داروهایی رو که برات مینویسم بخور نوشیدنی سرد نخور حتما گرم بخور، غذا هم از حساسیت زاها مثل بادمجون گوجه، نخور ادویه جات هم نخور نسخه رو داد دستم، از دارو خانه دارو گرفتیم، با آژانس حرکت کردیم به سمت خونه، اصلا دلم نمیخواد برم خونه‌م، اسمش میاد استرس میگیرم جایی رو هم ندارم که برم، از همه مهم تر مش زینبم هست، چاره ای ندارم جز اینکه این شرایط رو تحمل کنم رسیدیم در خونه محبوبه خانم کرایه آژانس رو حساب کرد رو کرد به من ببخشید که نمیتونم بیام پیشت بمونم، ولی هر زمانی که کار داشتی بهم زنگ بزن، حتی اگر نصف شبم کار داشتی تماس بگیری من میام پیشت _خیلی ممنون محبوبه خانم الهه و مامانش رفتن، من و مش زینب از در اموزشگاه اومدیم خونه، دارهام رو خوردم، خواستم سوپ بزارم مش زینب نگذاشت... سلام نویسنده هستم🌹 هر کس میخواد پارت های رمان رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹 https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾