eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.9هزار دنبال‌کننده
764 عکس
397 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
خانم حبیب الله: 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_425 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) خیره خیره نگاهش کردم، داداشم به تایید حرفش ابروهاش رو دادا بالا سری تکون داد از در هال رفت بیرون الهه اومد جلوم ایستاد، با دلواپسی پرسید _خوبی مریم! لبم رو بردم توی دهنم همینطور مات زده بهش نگاهش کردم، الهه چند بار دستش رو از جلوی چشم هام عبور داد _کجایی خانم؟ لب باز کردم _باورت میشه داداشم بهم گفت همچین سر به نیستت میکنم که اب هم از آب تکون نخوره یک دفعه بغض گلوم رو گرفت، زدم زیر گریه الهه بغلم کرد در گوشم زمزمه کرد _عزیزم، به حرفش اهمیت نده خودم رو از آغوشش جدا کردم، با هق هق گریه گفتم _چطوری اهمیت ندم، محمود برادرمِ ما از یه پدر و مادر هستیم هم خونیم، خیلی دلم ازش شکست نشستم روی دو زانو دستم رو گرفتم رو به آسمون، از ته دلم ناله زدم خدایا من برادر و زن برادرم رو به تو واگذار میکنم خودت جوابشون رو بده الهه‌ام زد زیر گریه، نشست پا به پای من گریه کردن مش زینب اومد جلومون _پاشید برید دست و صورتتون رو بشورید سرم رو گرفتم بالا رو به مش زینب گفتم _من حاضرم بمیرم ولی ازدواج اجباری نکنم اونم با کسی که بچش هم سال خودمه _این طوری که تو داری گریه میکنی دلم داره پاره پاره میشه، اروم بگیر، خب زنش نشو، بگو نمیخوام دلم براش سوخت ، اشکهام رو پاک کردم ،رو کردم به الهه پاشو. بریم دست و صورتتمون رو بشوریم هر دو یه آبی به سر و صورتمون زدیم، اومدیم نشستیم گفتم داداشم یک بار واقعا داشت من رو میکشت، پس حتما این بار ‌کار نیمه کارش رو تموم میکنه مش زینب نفس بلندی کشید _اگر آدم گناهی کنه و بعدش پشیمون نشه توبه نکنه، بعد از یه مدت قبح گناه براش شکسته میشه رفته رفته تبدیل میشه به یه جنایتکار و یا یه ادم فاسد سرم رو چرخوندم سمت ساعت روی دیوار _الان ساعت هفت شبِِ، داداشم گفت اون مرتیکه ساعت نه شب میاد در مانده گفتم _حالا من باید چیکار کنم!؟ _اگر بهت بگم چیکار کن حرفم رو. گوش میکنی _آره گوش میکنم _ساعت نه شب چادرت رو سر کن روت رو محکم بگیر برو خونه داداشت رو در رو به آقا ایرج بگو من شما رو نمیخوام بعدم پاشو بیا _اگر داداشم به قول خودش نقشه سر به نیستیم رو کشید چیکار کنم؟ _بهت گفت اگر به اورژانس اجتماعی زنگ بزنی سر به نیستت میکنم، تو هم زنگ نزن به خود ایرج بگو نمیخوامت _اگر ایرج اهمیتی نداد چی! _حالا امشب تو بگو نمیخوام، بعدا یه فکری هم برای اون کار میکنم... 👇👇 هواپیما نشست وارد محوطه فرودگاه شدیم صدای زنگ گوشیم اومد موبایل رو از توی کیفم در اوردم نگاه کردم به صفحه گوشی، رو کردم به وحید _خانم موسویه فکر کنم حکم مینا اومده _جواب بده ببین چی میگه تماس رو وصل کردم _سلام خانم موسوی حالتون خوبه _ممنون عزیزم شما خوبید الحمدلله خوبیم _زنگ زدم بهت بگم حکم مینا صادر شد... سلام نویسنده هستم🌹 هر کس میخواد پارت های رمان رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹 https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾