چه غلطایی نباید کرد؟
🌱 من مامانم به رحمت خدا رفته ولی اگه یک روز بفهمم مادر واقعیم نبوده و با این مهر و محبت من رو بزرگ
🌱
چون کمبود پول تو زندگیم داشتم اگه مادر واقعیم با مرد پولداری ازدواج کرده باشه میرم و باهاش زندگی میکنم ولی اگه پدر و مادر واقعیم اینطور باشه قطعاً بازم میزم با اونا زندگی میکنم هر از گاهی یه مقدار خرید میکنم و برای کسایی که پیش شون بودم میارم اما اگه وضع مالی اونا هم بد باشه به رفتارشون و آزادی که بهم میدن نگاه میکنم آزادی داشتن حتی بدون پول میرم با خانواده واقعیم زندگی میکنم اما اگه مثل همین الان بودن پیش آدمایی که بزرگم کردن ادامه زندگی مو میدادم و هر از گاهی به مادر واقعیم سر میزدم
میرم دست وپاشو میبوسم بخاطراینکه بااینکه بچه واقعیش نبودم ولی چیزی برام کم نذاشته
ولی من خودم خانوادمو دوس دارم و سعی میکنم فراموش کنم ک خانواده اصلیم نیستن
با اینکه خیلی دوسش دارم ولی چون خیلی اذیت میکنه و فحش میده بهم خوشحال میشم ک مامانم نیس دوسش دارم و دلم میخواد بغلش کنم ولی بغلم نمیکنه نباید دخترتونو چون اتاقش نا مرتبه بغل نکنین
یه مدت میرم تو شوک بعد چون مامانم مهربونه میاد میگه تو از فرزند واقعیم برام مهم تری بعد من شاد و خندان به زندگی ادامه میدم پایان.
از اول مشخص بود من بچت نیستم
چون به هیچ کدوم از شما شبیه نیستم
خب تا یه روز شوکه میشم و البته ناراحت
گریه سپر دفاعی همیشگی
قطعا یه دعوای حسابی میکنم باهاشون چون خیلی اذیت شدم ازشون
✤➻ @che_ghalata | #مخاطبانِجان
چه غلطایی نباید کرد؟
🌱 چون کمبود پول تو زندگیم داشتم اگه مادر واقعیم با مرد پولداری ازدواج کرده باشه میرم و باهاش زندگی
🌱🌱🌱
اگه بفهمم مادر واقعیم نبوده میرم جلو محکم محکم محکمتر از قبل بغلش میکنم بوسش میکنم میگم چطور تونستی وقتی مادرم نبودی یجوری برام مادری کنی که نه تنها کمبودی حس نکنم بلکه مادر بودن ازت یاد بگیرم مهربانی گذشت ازت یاد بگیرم مهم نیس مادرم نیستی مهم اینه بهترین مادر دنیایی
چون نقش پدر و مادر و برام داشتن
منم از ته قلب دوستشون دارم. باید عاشق بود و صبوری کرد تا یه فرزند به ثمر برسه
به نظر من اینکه فقط یه بچه رو بندازی که روند عادی طبیعته. اینکه دوسش داشته باشی مهمه. بعضی از مادرا اینجوری نیستن. مامانم حتی اگه مامان واقعیم نبود من به عنوان مامان واقعیم میدیدمش و عاشقش بودم.
خیلی جالب میشه. برای من که خیلی تنهام و جز با پدر و مادرم رفت و آمد ندارم یه خانواده دیگه هست که باهاش رفت و آمد کنم 🥺🙂
کاری میکنم که سالها دلهره یِ گفتن این موضوع روتوی دلش بی معنا کنم
باااازم مامانم میمونه
چون دیدم برام جون داده و میده بازم فقط یه راه دارم مثه همیشه قربونش میشم
هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت ولش نمیکنم برم،اصلا نمیرم سراغ مامان واقعیم،بدون مامانم میمیرم
مادر ....مادره...چه بدونیم اصلی بود یا نبود....مادر همیشه مادره کاش مادرم زنده بود
اصن نمیتونم بهش فکر کنم چه برسه بخوام بگم چی کار میکنم
اگه یه روز بفهمم مامانم مامان واقعیم نیست،کار خاصی نمیکنم فقط بغلش میکنم و مثل همیشه بوسش میکنم و ازش تشکر میکنم که اینهمه سختی کشیده تا منو بزرگ کنه با اینکه بچه خودش نبودم.بهرحال تا ابد مامان من اونیه که بزرگم کرده و دوسش دارم.و بعدش مثل الان به زندگیمون ادامه میدیم.
مادر...
اونی که 18سال زحمت منو کشیده
نخورده تا من بخورم
نپوشیده تا من بپوشم
یه جاهایی غرورش شکسته به خاطر من
با همه نق نق ها و غرغر ها و لجبازییام کنار اومده
و.....
مادرمه
شاید اینکه به خاطر متولد شدن از یه نفر دیگه، محبت کوچیکی بهش داشته باشم
اما مادرم اونیه که اینهمه سال بی منت محبتش رو خرجم کرده 🙂
✤➻ @che_ghalata | #مخاطبانِجان
پایان چالشــــــــــــــــــــ
ممنونم از همراهیتون رفقا
سوال یه مامانِ نبایدی بود که ما به عنوان چالش مطرحش کردیم :) ❤️
🌱🌱🌱
یکی از آشناها دروغ زیاد میگه، پیش رفیق دیگه ی ما داشت از داستانهای خودش با ما میگفت ولی به دروغ، من هم از کارهاش حرصم گرفته بود ولی نمیتونستم بهش بگم.😤
زمانی که ما تو مهمونی بزرگ بودیم و تو گوشی همسرم خیانتاشو دیدم
یبار تو خونه مون یک بنده خدایی داشت به اعتقادات سیاسیمون توهین میکرد، شوهرم داشت باهاش بحث میکرد ولی من خیلی جلوی خودمو گرفتم🤨 از آخرم دیدم اون نفهم تر از این حرفاست، بلندشدم از خونه زدم بیرون درم محکم بستم. فهمیده بود من بدم اومده، دیگه هم نرفتم خونه تا پاشد رفت
خیرسرش دکتر هم بود ولی مغزش گدایی بیش نبود
✤➻ @che_ghalata | #مخاطبانِجان
چه غلطایی نباید کرد؟
🌱 توجلسه خواستگاری خودم بود پرسیدن شما قصدازدواج دارین!؟ نه ندارم؛ شماهم الان اینجایین برای پاره ا
🌱
تو جلسه خواستگاری رفتیم توی اتاق داداشم که صحبت کنیم، عکسای داداشم رو میدید هی در مورد اون سوال میکرد، آخرش گفتم شما اومدی خواستگاری من یا داداشم؟
من باردار بودم و روزهای اخر بارداریمو میگذروندم ..ابعاد در حده فیل؛ هر کسی از اشنا و فامیل منو میدید میپرسید: هنوز زایمان نکردی؟
دقیقاااا کنار راه پله یکی ازم پرسید چجوری برم طبقه بالا؟؟ میخواستم بگم از پنجره برو بیرون پرواز کن
بنده خدا اومده بود کمک ماشینو هل داد، بعد ازم پرسید ماشین خراب شده بود؟
چرا دوست داری برنده شی؟ واقعا این چه سوال مسخره ایه مگه وقتی گشنت میشه برا غذا خوردن دلیل میاری؟
#مخاطبانِجان
✤➻ @che_ghalata
چه غلطایی نباید کرد؟
🌱 چند روز پیش روزه بودم تو راه آلوچهوترشک دیدم خیلی دلم خواست خریدم بردم گذاشتم تو یخچال بعد افطا
🌱
سهشنبه رفته بودیم سینما کارتمو دادم به داداشم بره چند تا دونه خوراکی بخره بیاره با هم بخوریم. رفت اومد با دو تا کیسه پر! از موجودی کارتم فقط ۳۰ تومان مونده بود! اگر به خدا و پیغمبر اعتقاد نداشتم وسط سینما گرهش میزدم به صندلیا... اما هیچی بهش نگفتم و نشستم خوراکیها رو با همدیگه خوردیم :)
درباره کنترل خشم
بگم که هفته پیش تصادف کردم، داشتم با دوچرخه میرفتم که یه سمندی یهو درو باز کرد و با دوچرخه خوردم به ماشینش و دستم شکست. پاشدم که هرچی از دهنم در بیاد به طرف بگم( خیلی درد داشتم ) بعد دیدم بچه مدرسه ایه و جلو مدرسه شونه. خودمو کنترل کردم حتی یه کلمه هم نگفتم و این از موفقیت های زندگی من بود.
تمام زندگی من کنترل خشمه باصبوری بسیار زندگیمو ساختم نمیشه گفت و بیان کرد تو چند خط ...
هر روز در حال کنترل خشمم نسبت به همکلاسی پروم هستم و هستیم که همش میپره وسط حرف ما و استاد و دوستداریم یه روز خفش کنیم ولی حیف...
#مخاطبانِجان
چه غلطایی نباید کرد؟
🌱 سهشنبه رفته بودیم سینما کارتمو دادم به داداشم بره چند تا دونه خوراکی بخره بیاره با هم بخوریم. رف
🌱
من تو زندگیم خیلی خشممو کنترل کردم، آخریش همین دیشب که قرار بود بعد طلاق جهیزیمو بیارم از خونش! ولی نصف بیشتر وسایلمو گذاشته بود تو اتاق و گفت کلیدش نیست و نمیدم بهت. خیلی خودمو کنترل کردم و بحث نکردم باهاش چون فوق العاده فحاش و بد دهنه و فقط ی جمله آرومم کرد
گفتم خدا تو میبینی روزای سختمو و تو میدونی و تو میتونی ...
من از اول دوره دبیرستان دارم خودمو کنترل میکنم دهنِ این معلمه رِ جر ندم من
والا من معمولا موقع عصبانیت اصلا حرف نمیزنم ولی یکبار دیگه خیلی خیلی عصبانی شده بودم اونم بخاطر اینکه سر یه موضوعی با یکی از دوستای صمیمیم که بیش از حد لوسه بحثم شده بود و اون ی حرفی زد که خیلی ناراحت شدم چون واقعا حق با من بود
انقد عصبانی شدم که تو همون چند ثانیه یهو تصمیم گرفتم بزنم تو دهنش و بهش بگم انقدر خودخواه نباش یکم به شرایط طرف مقابلت هم فکر کن چون خانوادت لوست میکنن دلیل نمیشه که فکر کنی بقیه هم باید همونطوری باهات رفتار کنن ولی خوشبختانه یادم اومد که ما فردا پس فردا و روزای بعد هم قراره همدیگه رو ببینیم و اگه الان حرفی بزنم فقط دوستیمون خراب میشه
واسه همین فقط گفتم باشه و گذاشتم کار خودشو بکنه هیچیم بهش نگفتم درحالی که داشتم از درون از عصبانیت اتیش میگرفتم
من ۲۰ ساله خشمم رو کنترل میکنم از اینکه مادرشوهرم هر وقت خونه مونه (وقتی من نباشم) میره تو اتاقم و همه جا رو وارسی میکنه!!
من کل زندگیم توی کنترل خشم بوده وگرنه
جمعیت اطرافم نصف میشدن ولی خب خاطره خاص و انقدر قشنگی ندارم که بگم فقط چندتادوست خوب پیداکردم باهاش
زندگی من سرتاسر کنترل خشمه. البته در مواجهه با خانواده همسر و این اصلا خوب نیست.هر کاری خواستن کردن و هر حرفی خواستن زدن و من در مقابلشون خشمم رو کنترل کردم و بعد توی خونه عذاب کشیدم و تا چننننند روز اعصاب و روان خودم رو خرد کردم که چرا فلان حرف رو نزدم .چرا جوابشون رو ندادم و این خودخوری روی رفتارم با بچه ها وشوهرم تاثیر بدی داشت و الان پشیمونم از اون روزا
#مخاطبانِجان
چه غلطایی نباید کرد؟
چالشـــــ♡ـــــــــ خرابکاری خونه فامیل چیکارا کردید😑 بفرستید برام 👇👇 @Ad_cheghalata @Ad_cheghalat
🌱
دست همه عمه هام رو بوسیدم، اما جلو چشم همه دست یکیشون رو نبوسیدم! یادم میاد میخوام آب بشم برم تو زمین.
خونه جدید خالم که همه وسایلش از جمله فرشاش نو بود چای ریختم درحد یکی دو قطره بود ولی دخترش بلند اعلام کرد.
استکان دوست داشتنی مادربزرگم رو موقع شستنش شکوندم و در سطل زباله به صورت کاملا مخفیانه قایمش کردم بنده خدا بعدا فهمیده بود اما من گردن نگرفتم.
توخونه مادرشوهر به من گفتن عدسی درست کن. هنوز خیلی آشپزی بلد نبودم.یه عاااااالمه عدس پختم؛ دیدم خییییلی شد، عدسای اضافی رو برداشتم ریختم دور و به خودم قول دادم عدسارو جایگزین کنم! هنوز نکردم.خوب شد یادم اومد #عروسخرابکار 🤣
#مخاطبانِجان
چه غلطایی نباید کرد؟
🌱🌱🌱 من کلا دستم سبکه! خونه هر کی برای اولین بار میرم ظرف بشورم یه ظرفی میشکونم. نمیدونم چرا باز به
🌱🌱🌱
رفته بودم خونه ی خالم سرویس بهداشتی، شلنگو باز کردم و رفتم توی فکر، یک لحظه ب خودم اومدم دیدم خاله م داره دادوبیداد میکنه ک چکارمیکنی، فرشارو خیس آب کردی
اینقدر غرق در افکارم شده بودم شلنگو گرفته بودم سمت در، آب رفته بیرون همه جا خیس شده بود.
#همونتومیموندی 😐
خونه فامیل نه ولی خونه رفیقم یک بار یه لامپ روی میز بود شکوندم اشتباهی انداختم یک بار هم اومد سه پایه گوشیش رو تنظیم کنم محکم کشیدم شکست واقعا خیلی خجالت کشیدم.
#جبرانمیکردی 🙂
رفته بودیم خونه دختر خاله شوهرم طرف تازه عروس بود بعد ناهار داشتم کمک میکردم ظرفا شو میشستم یه دفعه یه ظرفش از دستم افتاد شکست از شدت خجالت دلم میخواست برم تو زمین.
خونه فامیل بودیم بعد مادر و پدر خانواده رفته بودن بیرونومن توحیاط بودم وقتی پدرومادر اومدن بنده های خدا داشتن سلام احوالپرسی میکردنومنم چون قبل اوناوخونشون بودم رفتم تو فاز میزبانی
بهشون گفتم بفرمایید بالا خوش اومدید تاچنددقیقه دوطرف ماجراغرق درسکوت شده بودیم
یه روز که بچه بودم رفتم خونه عمم و پسر عمم حالش گرفته بود برای اینکه حالش رو خوب کنم یه چوب افتاده بود کنار اتاق برداشتم و داشتم بازی میکردم و تو هوا میچرخوندم که خورد تو شیشه و شکست یادمه خیلی خجالت کشیدم و حال خودم بدتر شد.
#مخاطبانِجان
چه غلطایی نباید کرد؟
🌱🌱🌱 رفته بودم خونه ی خالم سرویس بهداشتی، شلنگو باز کردم و رفتم توی فکر، یک لحظه ب خودم اومدم دیدم خ
🌱🌱🌱
قدیما شام عروسی رو تو خونه میپختن
عروسی داداشم بود من و یکی از فامیلا مسئولیت تمیز کردن سبزی غذا رو گردن گرفتیم دیدیم خیلی زیاده نمیتونیم پاک کنیم همه اش رو هر وقت خسته میشدیم یه قسمتش رو پرت میزدیم تو زمین خالی کنار خونه!
رو دیوار اتاقشون با پسرش یه نقاشی عظیم کشیدیم ک مثلا یه مرغ بود و کنارش یه دریا کشیدیم که توش نهنگ داشت منِ ۴ ساله...
* یه بار وقتی بچه بودم خونه خالم رفته بودم بعد با دختر خالم هندونه رو اوردیم تو اتاق که بخوریم ریخت روی زمین و بعد خالم اومد برای اینکه نبینه پتو انداختیم روی هندونه و روی زمین؛ پتو هندونه ای شد همونطوری انداختیمش تو کمد درم بستیم
صاحبخونهای خیلی وسواسی بود
من انگار اصلا دست و پام شل شده بود خونشون صدتا لیوان آب و چایی و شربت ریختم زمین آخرشم اشتباهی به جای کلیپس خودم، کلیپس صاحب خونه رو از جلوی آینه زدم به سرم و اومدم خونه.
یبار داییم با خونواده بردمون لب رودخونه
من دمپاییاشو پوشیدم رفتم وسط آب
جریان رودخونه زد زیر چادرم پرتم کرد تو آب؛ بنده خدا با همون گوشي و مدارک و هرچی ک توی جیباش بود پرید تو آب منو نجات بده دمپاییاشو مدارک ماشینو پولا رو آب برد گوشیشم سوخت...
داییمو چند وقت پیش از دست دادم
#مخاطبانِجان
چه غلطایی نباید کرد؟
🌱🌱🌱 عروسی پسرخالم بود رفته بود کلی باند و بلندگو به قیمت گزاف اجاره کرده بود برا شب ک عروسیه بترکون
🌱🌱🌱
دوشاخه لپتاپ خیلی سفت بود دو دستی کشیدمش بیرون ، همراهش دل و روده و قالب پریز ریخت بیرون قشنگ یه وجب سیم اومد بیرون داشتم غش میکردم همش میگفتم وای الان برقاشون اتصالی میکنه آتیش میگیره !!
رفتیم خونه خالم ۵ ساله بودم، یه شیشه عطر برا خودش خریده بود تازه شیشه ام بزرگ و خوشگل هی گفتم چه خوشگله هی بازی بازی کردم یهو از دستم افتاد و شکست روی فرش و مبل و.... و همه جا رو داغاااان کردم تا دیروز که بوی عطر هنوز میومد.
مادرشوهرم خیلی حساس بود...رفته بودم دستشویی بعدش پامو آب زدم و دمپایی دستشویی رو به دیوار تکیه دادم و اومدم بیرون؛ یه مدت گذشت برادرشوهرم رفت دستشویی و برگشت نشست رو مبل! گفت کی رفته بود دستشویی آب داخل دمپایی سیاه بود فقط قیافه مادرشوهرم که هم داشت سکته میکرد و هم داشت کف پاها رو نگاه میکرد #عروسخرابکار
#مخاطبانِجان
چه غلطایی نباید کرد؟
🌱🌱🌱 دوشاخه لپتاپ خیلی سفت بود دو دستی کشیدمش بیرون ، همراهش دل و روده و قالب پریز ریخت بیرون قشنگ ی
🌱🌱🌱
عروسی برادر شوهرم بود چون تو خونه گرفته بودن فیلم بردار نیاوردن قرار شد خودمون با دوربین فیلم بگیریم. لحظه ورود رو من فیلم گرفتم. چندتا عکس خراب شد اومدم پاک کنم، یهو اون فیلم لحظه ورود عروس و دوماد و اتیش بازی و.. هم پاک شد.
هنوز که هنوزه بعد چند سال بهشون نگفتم، هی میگن کی قرار بود ازون لحظه فیلم بگیره؟ منم روم نمیشه بگم کار من بود😭
#عروسخرابکار
ی بار خونه یکی از فامیلا طرف ی گلدون قدیمی عتیقه داشت رو شومنیش بود از مادربزرگش ب ارث رسیده بود
نه اشتباه نکنین من نشکستمش
آستینم گیر کرد بهش... کار من نبود آقا کار من نبود
#مخاطبانِجان
چه غلطایی نباید کرد؟
🌱 من برات “آخرین نفر از بین صد نفر” بودم ولی تو برای من “اولین نفر از بین صد نفر” بودی.
🌱
من برات"اگه اونم میومد خوب میشد"بودم ولی تو برام"اگه اون نیاد منم نمیام"بودی
من برات " هرچی از دستم برمیومد انجام میدم" بودم ولی تو "وقتی سودی برام نداره چرا کمکش کنم" بودی
من برات «چون ساقه طلایی دوست نداری، من هم نمیخورم» بودم و تو برام «چون ساقه طلایی دوست ندارم تو هم نباید بخوری!» .
#مخاطبانِجان