🌹 #حکایت_خوبان
💠حواله شفاء
🔷استاد فاطمی نیا:
🔶در زمان علّامه امینی، پسر وزیر معارف عراق، بیماری سختی پیدا می کند و اطباء ناامید می شوند.
🔷پدرش نامه ای به علّامه امینی می نویسد و در آن می گوید: شما که این قدر به حضرت علی علیه السلام ارادت دارید و عمرتان را در این راه گذارده اید، الان فرزند من دارد می میرد؛ آیا از حضرت علی علیه السلام کاری ساخته است⁉️
🔷علّامه امینی نامه را که دریافت می کند، فوراً می نویسد«بسم الله الرحمن الرحیم خداوند به برکت امیر المؤمنین فرزند شما را شفا داد!».
🔶نامه را می دهد به نامه رسان که به وزیر معارف برساند. علّامه لباس می پوشد و به حرم مشرّف شده و عرض می کند: من یک حواله ای فرستاده ام، شما مرا روسیاه نفرمایید!
🔷می گویند: همین که نامه می رسد به بالای سر مریض، فوراً بلند می شود و شفا پیدا می کند!
📚 نکته ها از گفته ها، ج ۳ ص ۱۴۲
┄══•ஜ۩🌹۩ஜ•══┄
@chehelcherag2
🌹#حکایت_خوبان
💠 منع سوءاستفاده از موقعیت
🔷️ در بحبوحه انقلاب، یککمی وضع مالیام بههم خورد ولی پدرم به من یک توصیه کرد که «به اتکای من نروید یک جایی خودتان را معرفی کنید و بگویید من پسر فلانی هستم.»
🔶️ پدر میگفتند اصلاً شما بیجا میکنید که وارد کارهای دولتی بشوید! چون هرجا بروید نشان خانواده طالقانی روی پیشانیتان است و فکر میکنند که چون پسر طالقانی هستید، باید به شما باج داده شود.
┄══•ஜ۩🌹۩ஜ•══┄
رنگ خدا را به دیگران هدیه دهیم.
@chehelcherag2
🌹#حکایت_خوبان
💠 آقایان! ابد در پیش داریم...
🎙استاد مسعود عالی:
🔻 شاگردان #علامه_طباطبایی تعریف میکردند که ایشان در بین درس و بیمناسبت میفرمود که آقایان ما #ابد در پیش داریم. و این را تکرار میکردند. انسان در لابهلای زندگیاش نباید دچار #غفلت بشود و فراموش کند که چه چیزی را در پیش دارد. دهها برابر عمر زندگی نوح در مقابل #ابدیت پلکزدنی بیش نیست.
▪️ ۲۴ آبان ماه؛ سالروز وفات علامه محمد حسین طباطبایی(ره) صاحب کتاب گرانقدر تفسیر المیزان.
┄═══༅•ஜ𖣔🌹𖣔ஜ•༅═══┄
@chehelcherag2
#حکایت_خوبان
در زمانهای گذشته، پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند، خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بیتفاوت از کنار تخته سنگ میگذشتند؛ بسیاری هم غر میزدند که این چه شهری است که نظم ندارد؛ حاکم این شهر عجب مرد بیعرضهای است و… با وجود این هیچکس تخته سنگ را از وسط بر نمیداشت. نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسهای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکههای طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود: هر سد و مانعی میتواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد.
@chehelcherag2