♦️همه با هم دعای فرج را برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) قرائت میکنیم
🔹و برای آمدنش دست به دعا برمیداریم
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
🔰#چله_دعای_فرج
🌤#روز_بیستوهفتم
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
🌸بسم ربّ الشّهداء و الصّدّیقین🌸
🌷صلیاللهعلیکیااباعبدالله🌷
📖وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ
5⃣ پنجمین چله
《کانال چله توسل به شهید نوید》
🌤🌺🌿
🖇امروز #یکشنبه 31 تیر ماه
🔰#روز_بیستوهفتم از چله بافضیلت زیارت، عاشورا هدیه به چهارده معصوم(ع)
❣و روح پاک و مطهر شهید والامقام نوید صفری
به نیت سلامتی و فرج آقا امام زمان(عج) و حاجت روایی اعضای محترم کانال
🕊🕊🕊
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
🌷🕊دوست دارم در منتهای بی کسی باشم ،
در منتهای گمنامی بدنم زیر آفتاب سه شبانه روز بماند...
🌷🕊حضرت زهرا(س) بگویند به حسینم(ع) او را بخشیدم...😭
"شهید نوید صفری"
#یاد_کنیم_شهدا_را_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
🚩متن کامل زیارت پرفیض عاشورا
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
soleimani.mp3
8.4M
#فایل_صوتی👆
🚩#روز_بیستوهفتم
#چله_زیارت_عاشورا
هدیه به چهارده معصوم(ع)
و شهید والامقام نوید صفری
🎙با نواے آسمانی شهید حاج قاسم سلیمانی
🔰امام باقرع میفرمایند:
اگرمردم میدانستند زيارت امام حسين علیه السلام چه ارزشی داردازشدت
شوق وعلاقه میمردند ....
«وحشتناك ترين لحظه زماني است كه انسان را در سرازيري قبر ميگذارند»
🔹شخصي نزد امام صادق(ع) رفت و گفت: من از آن لحظه ميترسم. چه كنم؟ امام صادق (ع) فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان. آن فرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟!
امام صادق فرمود: مگر در پايان زيارت عاشورا نميخوانيد، اللهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورود؟
يعني خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من كن.
🔸زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين (ع) در آن لحظه بهفريادتان برسد.
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
1_4162691993.mp3
6.25M
🚩زیارت عاشورا
(همراه با روضه)
🌷ثواب آن هدیه به
ارواح مطهر چهارده معصوم(ع)
و شهید والامقام نوید صفری
«لبیک یاحسین جانم»
#استودیویی
#فوق_العاده
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج
بحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
#توسل
#کرامات
#حاجتروایی
🌷بزرگوارانی که با توسل و یا هدیه زیارت عاشورا به شهید عزیز نوید صفری حاجت گرفتند و یا کراماتی از ایشون دیدند برای بنده ارسال کنند تا در کانال قرار بدهم
خادم الشهدا؛ @hasbiallah2
@chele_shahidnavid
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
سلام خواستم بگم من چهله نوید صفری رو شروع کرده بودم، بیست و سومین روز از چهله بود من حاجتم رو گرفتم،خدا رو شکررررر، چیزی شبیه معجزه بود،همون چیزی که خواسته بودم،
داداش شهیدم نوید صفری سپاسگزارم
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
چله توسل به شهید نوید🌷🕊
#یک_فنجان_چای_با_خدا #قسمت_پنجاهم او با قربان صدقه های مادرانه اش مرا به اتاقم برد. به محض جا گیری
#یک_فنجان_چای_با_خدا
#قسمت_پنجاه_و_یکم
جیغ زدم..بلند...دوست نداشتم خودم را ببینم..پس آینه محکوم شد شکستن.. پروین هراسان به اتاقم آمد.با فریاد این زنِ تپل و مهربان را به بیرون هُل دادم. تا جاییکه از دستم برمیآمد شکستم و پاره کردم و در این بین در زدنهای گریان پروین پشت در اتاق قصد قطع شدن نداشت. صدایش را میشنیدم:( آقا حسام، مادر.. تو رو خدا خودتو زود برسون.. این دختره دیوونه شده...در اتاقم بسته..میترسم یه بلایی سر خودش بیاره.. من که زبون این بچه رو نمیفهم..)
مدتی گذشت...تتمه ی توانم را صرفِ خانه خرابیم کرده بودم و حالی برایِ ادامه نبود.. روی زمین، تکیه زده به کمد نشستم.. دیگر چه چیزی از همه ی نداشته هایم، داشتم تا برایش زندگی کنم..؟؟با ضعیفی عجیب تکه ی خورد شده از آیینه را برداشتم...
تمام لحظه های نفس کشیدنم را مرور کردم...معدود خنده هایم با دانیال... شوخی هایش..جوک های بی مزه اش.. سر به سر گذاشتن های بچه گانه اش.کل عمرم خلاصه میشد در دانیال. تکه ی تیزِ آیینه را روی مچ دستم قرار دادم.. مردن هم جرات میخواست و من یکبار نخواسته تجربه اش کرده بودم. چشمانم را بستم.که ناگهان ضربه ایی آرام به در خورد:( سارا خانووم.. لطفا درو باز کنید.. ) خودش بود...قاتل خوش صدای تنها برادرم...
صدایش را شنیدم.درست مانند وقتی که قرآن میخواند نرم و خوش آهنگ.. اما من متنفر بودم، نه از صدا، که از صاحبش..
دوباره ضربه ایی به در زد:( سارا خانووم..خواهش میکنم درو باز کنید..)
زیادی آلمانی را خوب حرف میزد. به همان خوبی که ته مانده ی انگیزه ی زندگیم را گرفت. دیگر چه داشتم که دل وصل کنم به بودن و نفس گرفتن؟ زیبایی، آخرین چیزی بود که از دست دادم و حالا به امید مرگ باید لحظه های آغشته به سرطانم را میشمردم.. صدایش در گوشم موج زد:( سه ثانیه صبر میکنم.. در باز نشد، میشکنمش..)
پس سه ثانیه برای گذشت از زندگی و نجات از دستِ این مسلمان داعش مسلک وقت داشتم.. باید داغِ این رستگاریِ نکاحین را به دلش میگذاشتم.تکه ی آیینه را با وجودی لرزان شده از ترس روی مچ دستم فشار دادم.. مُردن کارِ ساده ایی نبود، دستم سوخت،چند ضربه ی محکم به در خورد، من با تمام وجود وحشت کردم، و در شکست...
با موهایی پریشان.. صورتی خوابیده در ریش و لباسی که عدم هماهنگی در رنگهایش، عجله برای رسیدن به این خانه را نشان میداد. با رنگی پریده، سری پایین و چشمانی چسبیده به دستم، حیرت زده روبه رویم ایستاد:
(صبر کن.. داری چیکار میکنی..) زخم دستم سطحی بود..پروین با دیدنم جیغ زد.عصبی فریاد زدم:( دهنتو ببند!)
حسام با آرامشی هیستیریک از پروین خواست تا اتاق را ترک کند. دو قدم به سمتم برداشت. خودم را عقب کشیدم... آرزوی این تَن را به دل میگذاشتم. (نزدیک نیا عوضی..) ایستاد. دستانش را تسلیم وار بالا برد.حسِ جوجه اردکی را داشتم که در حصاری از گربه های گرسنه دست و پا میزند. (باشه.. فقط اون شیشه رو بنداز کنار.. از دستت داره خون میاد..)
روزی میخواستم زندگی را به کامش زهر کنم. اما حالا داشتم جانم را برای اخلاصی از دستش معامله میکردم. ترس و خشم صدایم را میخراشید: (بندازم کنار که بفرستیم واسه جهاد نکاح؟؟ مگه تو خواب ببینی..وقتی دانیالو ازم گرفتی..وقتی با اون خدا و اسلامت تنها خوشیمو آتیش زدی و کَردیش یه قصاب عین خودتو اون دوستای لعنتیت، عهد کردم که پیدات کنمو خِرخِرتو بجوئم.. اما تو پیدام کردی اونم به لطف اون عثمان و یانِ عوضی..و درست وقتی که حتی انرژی واسه نفس کشیدن ندارم.. نمیدونمم دنبال چی هستی.. چی از جوونم میخوای.. اما آرزوی اینکه منو به رفقای داعشیت بدی رو به دلت میذارم.)گوشیم به صدا درآمد و حسام به سمتم دوید..غافلگیر شدم..به شیشه ی مشت شده در دستم چنگ زد و من با تمام نیرویی که ترس، چند برابرش کرده بود در عین مقاومت، حمله کردم.
نمیدانم چند ثانیه گذشت.. اما شیشه در دستش بود و از پاره گیِ به جا مانده رویِ سینه اش خون بیرون میزد.. هارمونی عجیبی داشت قرمزیِ رنگ خون و پیراهن اسپرت و دودی رنگش.. روی دو زانو نشسته بود و جای زخم را فشار میداد. کاش میمیرد.. چرا قلبش را نشکافتم؟؟ مبهوت و بی انرژی مانده بودم..
شیشه را به درون سطل پرتاب کرد.. چهره اش از فرط درد جمع شده بود اما حرفی نمیزد. شالِ آویزان شده از میزم را برداشت و روی سرم انداخت. گوشی مدام زنگ میخورد..مطمئن بودم یان است. گوشی را برداشت با صدایی گرفته از سلامتیم گفت.. این آرامش از جنسِ خاطراتِ صوفی نبود.. مشتی دستمال کاغذی برداشت و روی زخم گذاشت که در برقی از ثانیه، تمامش خونی شد!
✍ ادامه دارد ....
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
#یک_فنجان_چای_با_خدا
#قسمت_پنجاه_و_دوم
چشم به زمین دوخته؛ به سمتم خم شد: (برین روی تختتون استراحت کنید.. خودم اینا رو جمع میکنم) این دیوانه چه میگفت؟؟ انگار هیچ اتفاقی رخ نداده.. سرش را بالا آورد.. تعجب، حیرت، ترس و دنیایی سوال را در چشمانم دید:(واقعیت چیزه دیگه اییه.. همه چیز رو براتون تعریف میکنم..)
یک دستش را بالا آورد، با چهره ایی مچاله از درد:( قول میدم و به شرفم قسم میخورم که هیچ خطری تهدیدتون نکنه..نه از طرف من..نه از طرف داعش.. )مگر مسلمانان هم شرف داشتند؟؟ چشمانش صادق بود و من ناتوان شده از سیل درد و شیمی درمانی، به سمت تخت رفتم. من تمام زندگیم را باخته بودم، یک تنِ نحیف دیگر ارزشِ مبارزه نداشت!
پروین به اتاق آمد با دیدن حسام هینی بلند کشید:(هیییس حاج خانوم.. چیزی نیست.. یه بریدگی سطحیه..بی زحمت یه دستمال تمیز و جارو خاک انداز بیارین.. بعد یه سوپ خوشمزه واسه سارا خانووم درست کنید) و با لحنی مهربان، او را از سلامتش مطمئن کرد. پروین چادر به سر و بی حرف دستم را پانسمان کرد و از اتاق خارج شد.
حسام دستمالِ تمیز را روی زخمش فشار داد و با دستانی شسته شده، پاشیدگیِ اتاقم را سامان میداد.. با دقت نگاهش میکردم..بی رنگی لبهایش نوعی خنک شدنِ دل محسوب میشد.. او هم مانند پدرم هفت جان داشت..
درد و تهوع به تار تارِ وجودم هجوم آورد.در خود جمع شدم. حسام با صورتی رنگ پریده از اتاق بیرون رفت. صدای پچ پچ های پر اضطراب پروین را میشنیدم:(آقا حسام.. مادر تورو خدا برو درمونگاه..شدی گچ دیوار.. ) و صدای پر اطمینان حسام مبنی بر خوب بودن حالش...
قرآن به دست برگشت!
درست در چهار چوبِ باز مانده یِ در نشست. دیگر در تیررس نگاهم نبود و من از حال رفتنش را تضمین میکردم. اما برایم مهم نبود. او حتی لیاقت مردن هم نداشت. چند ثانیه سکوت و سپس صدایِ آوازه قرآنش.. پس هنوز سرپا بود و خوب دستم را خواند بود این سربازه استاد شده در مکتب خدا پرستی...
صدایش در سلول سلولم رخنه میکرد و آیاتش رشته میکردند پنبه هایِ روحم را.. دلم گریه میخواست و او هر چه بیشتر میخواند، بغضم نفسگیرتر میشد.. اما من اشک ریختن بلد نبودم..
نمیدانم چقدر گذشت که آرام شدم و به خواب رفتم،که سکوت ناگهانیش، هوشیارم کرد..
این حس در چنگالم نبود.. خواه، ناخواه صدایِ آوازه قرآنش آرامم میکرد و منِ گرسنه یِ یک جرعه آسایش، چاره ایی جز این نداشتم. گفته بود واقعیت چیز دیگریست.. اما کدام واقعیت؟ مگر دیگر واقعیتی جز دانیال و رفتنش مانده بود ؟؟ گفته بود همه چیز را میگوید... اما کی؟؟ گفته بود که هیچ خطری تهدیدم نمیکند.
مگر میشد؟؟ اون خودِ خطر بود...
✍ ادامه دارد ....
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥برنامه سرگذشت (شبکه نسیم)
✍ معامله بر سر پذیرایی از زائران امام حسین (ع) در عوض گذشتن از خون فرزند.....
🔹خاطره ای شنیدنی از #دکتر_سعید_عزیزی
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
♦️همه با هم دعای فرج را برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) قرائت میکنیم
🔹و برای آمدنش دست به دعا برمیداریم
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
🔰#چله_دعای_فرج
🌤#روز_بیستوهشتم
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
🌸بسم ربّ الشّهداء و الصّدّیقین🌸
🌷صلیاللهعلیکیااباعبدالله🌷
📖وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ
5⃣ پنجمین چله
《کانال چله توسل به شهید نوید》
🌤🌺🌿
🖇امروز #دوشنبه 1 مرداد ماه
🔰#روز_بیستوهشتم از چله بافضیلت زیارت، عاشورا هدیه به چهارده معصوم(ع)
❣و روح پاک و مطهر شهید والامقام نوید صفری
به نیت سلامتی و فرج آقا امام زمان(عج) و حاجت روایی اعضای محترم کانال
🕊🕊🕊
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
🔰جایگاه زیارتعاشورا از نگاه شهید مدافعحرم
شهید نوید صفری: آه که تمام حسرتم این است که چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست و حیف که فقط روزی یکمرتبه روزیم نشد.
بر شما باد خواندن عاشورا عاشورا عاشورا حتی یک عاشورا هم قیامت میکند، با روضه ارباب از زبان مادرش و خواهرش.
شهید مدافع حرم🕊🌹
#نوید_صفری
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
🚩متن کامل زیارت پرفیض عاشورا
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
soleimani.mp3
8.4M
#فایل_صوتی👆
🚩#روز_بیستوهشتم
#چله_زیارت_عاشورا
هدیه به چهارده معصوم(ع)
و شهید والامقام نوید صفری
🎙با نواے آسمانی شهید حاج قاسم سلیمانی
🔰امام باقرع میفرمایند:
اگرمردم میدانستند زيارت امام حسين علیه السلام چه ارزشی داردازشدت
شوق وعلاقه میمردند ....
«وحشتناك ترين لحظه زماني است كه انسان را در سرازيري قبر ميگذارند»
🔹شخصي نزد امام صادق(ع) رفت و گفت: من از آن لحظه ميترسم. چه كنم؟ امام صادق (ع) فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان. آن فرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟!
امام صادق فرمود: مگر در پايان زيارت عاشورا نميخوانيد، اللهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورود؟
يعني خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من كن.
🔸زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين (ع) در آن لحظه بهفريادتان برسد.
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
1_4162691993.mp3
6.25M
🚩زیارت عاشورا
(همراه با روضه)
🌷ثواب آن هدیه به
ارواح مطهر چهارده معصوم(ع)
و شهید والامقام نوید صفری
«لبیک یاحسین جانم»
#استودیویی
#فوق_العاده
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج
بحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid