eitaa logo
🌷چله2⃣9⃣مجرب توسل به شهدا🌷
6.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
6 فایل
🌼راه ارتباطی با ادمین ها👇👇 @mehri_jokar @Raha_zarey کپی مطالب کانال برای مدیران کانالها و گروه ها مجاز نیست⛔ کپی کردن پیام های حاجتروایی ممنوع⛔ کپی کردن بنر کانالهای ما ممنوع ⛔ 💢با احترام تبادل وتبلیغات نداریم💢
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
19.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 من سقای بچه‌های بسیجی‌ام! 🔹 ۹ بهمن سالروز شهادت نابغه جنگ، شهيد حسن باقری 👇👇 ┏━━━🍃🕊🌹🕊🍃━━━┓ 🆔https://eitaa.com/joinchat/2822242589Cbceeb9f9d6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫🌺روز بیست و دوم چله مجرب توسل به شهدا ✅ تاریخ ۱۴۰۲/۱۱/۱۰ ختم روزسه شنبه 🌷شهید محمدعلی پورعلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید محمدعلی پورعلی🌷 یا رب از هر چه خطا رفت هزار استغفار محمدعلی پورعلی جوان زیبا و سفیدرویی بود که به خاطر طلایی بودن رنگ موهایش در روستای گُراخک شاندیز مشهد به «مندلی‌طلا» معروف شد، اما کمی بعد به دام اعتیاد افتاد؛ وضعیت ناگواری که او و خانواده را سردرگم کرده بود. محمدعلی به امام رضا (علیه السلام) متوسل شد تا از دام اعتیاد رها شود. با تولد فرزندش رضا از اعتیاد فاصله گرفت و مصمم شد راهی جبهه شود، اما به دلیل شرایطی که پیش از آن داشت، اعزامش به جبهه کار راحتی نبود. محمدعلی برای اعزام به جبهه دست به دامان امام حسین (علیه السلام) شد، توبه کرد و نهایتاً مسیر رفتنش به جبهه فراهم شد و عاقبت در عملیات کربلای یک با اصابت تیری به قلبش به شهادت رسید. 👇👇 ┏━━━🍃🕊🌹🕊🍃━━━┓ 🆔https://eitaa.com/joinchat/2822242589Cbceeb9f9d6
واقعیت زندگی شهیدمحمدعلی پور علی چیست؟؟ واقعیت این است که خانواده پدری‌ام بسیار معتقد و مذهبی بودند. آن‌ها در فعالیت‌های دوران پیش از انقلاب حضور داشتند و در تظاهرات شرکت می‌کردند. پدر هم به سهم خودش در این فعالیت‌ها حضور داشت. مادرم از وقایع آن روز‌ها بسیار برایم صحبت می‌کند. پدر و مادرم سال ۱۳۵۹ با هم ازدواج کردند. تقریباً هفت سالی با هم زندگی کردند، اما کمی بعد همراهی با رفقایی که مسیر درست را در زندگی طی نمی‌کردند باعث شد پدرم درگیر اعتیاد شود و این موضوع برای خانواده پدربزرگم و خانواده مادری که خانواده شهید بودند، بسیار گران تمام شد. دایی‌ام سرباز اعزامی لشکر ۷۷ ارتش از مشهد بود که در تاریخ ۵ فروردین ۱۳۶۱ به شهادت رسید. پدر ارادت زیادی به دایی داشت. برای همین بعد از شهادت او تصمیم گرفت به جبهه برود، اما او گرفتار چند دوست ناخلف بود و رفقایش به او پیشنهاد می‌کنند اگر می‌خواهی از اعتیاد رها شوی، از مشروبات الکی استفاده کن تا اعتیاد را راحت‌تر ترک کنی. ارتباط پدر با این دوستان باعث ناراحتی خانواده و اختلافات بیشتر با پدربزرگ و مادربزرگ می‌شود. ن زمان خیلی از مردم به پدرم اتهام تولید مشروبات الکی را می‌زنند که متاسفانه با توجه به شرایط روستا و محیط کوچکی که داشت پدر توسط کمیته دستگیر می‌شود و مجازاتش شلاق مقابل چشم مردم و جلوی مسجد روستا بود. پدربزرگ که شاهد این اتفاق بود به پدرم می‌گوید حلالت نمی‌کنم که باعث سرافکندگی من و خانواده‌ام شدی! دل پدرم همانجا می‌شکند و با امام رضا (علیه السلام) قول و قراری می‌گذارد. (سال‌ها پیش از تولد من برادری به دنیا می‌آید که متاسفانه فوت می‌کند و تا مدتی والدینم صاحب فرزندی نمی‌شوند.) پدر در همان حالت و با دلی شکسته رو به گنبد مسجد کرده و از امام می‌خواهد اگر به او فرزندی عطا کند، نامش را رضا می‌گذارد و به یمن ورودش و نگاه خاص حضرت همه این مسائل را کنار خواهد گذاشت و اعتیادش را ترک خواهد کرد. بعد از مدتی هم این دعا مستجاب می‌شود و من به دنیا می‌آیم. پس از تولد من، پدر سر قولش می‌ماند و اعتیادش را ترک می‌کند. 👇👇 ┏━━━🍃🕊🌹🕊🍃━━━┓ 🆔https://eitaa.com/joinchat/2822242589Cbceeb9f9d6
🌺🌸توسل به اباعبدالله الحسین (علیه السلام) کمی بعد پدرم هوای جبهه می‌کند و تصمیم می‌گیرد به جبهه برود. ابتدا از طریق روستای قوراخ اقدام به ثبت‌نام می‌کند، اما پایگاه بسیج روستا پدر را ثبت‌نام نمی‌کند و به او می‌گویند: «شما اهل جبهه و جنگ نیستی» همین یک جمله کافی بود تا پدرم به‌هم بریزد. مادرم می‌گوید: «آن روز وقتی محمد به خانه آمد، گریه می‌کرد و می‌گفت من که توبه کردم. مگر چه کرده‌ام که با من چنین رفتاری می‌کنند؟»، اما پدر دست بردار نبود. ایشان به اباعبدالله (علیه السلام) متوسل می‌شود و مجدداً برای اعزام به جبهه به پایگاه بسیج شاندیز می‌رود و موضوع را برای آن‌ها شرح می‌دهد. بچه‌های پایگاه بسیج شاندیز از نحوه برخورد و تهمت‌ها و حرف‌هایی که به پدر زده بودند دلخور می‌شوند و از مسئولان پایگاه روستای‌مان انتقاد می‌کنند که شما به چه حقی این حرف‌ها را به این بنده خدا زده‌اید؟ حالا که این کار را کرده‌اید ما نیرو‌های اعزامی روستای شما را به جبهه نمی‌فرستیم... نهایتاً پایگاه بسیج روستای ما از پدر عذرخواهی می‌کند و پدر به جبهه اعزام می‌شود. پدر با توسل به امام حسین (علیه السلام) و توبه‌کنان لباس رزم می‌پوشد. 👇👇 ┏━━━🍃🕊🌹🕊🍃━━━┓ 🆔https://eitaa.com/joinchat/2822242589Cbceeb9f9d6
🌺🌸 نحوه فعالیت ها و جانبازی شهید محمدعلی پورعلی وقتی پای پدر به منطقه می‌رسد هر کاری که از دستش بر می‌آید انجام می‌دهد. همرزمانش می‌گفتند گاهی نان می‌پخت و گاهی هم درخط مقدم، خط شکن بود. محمد آنقدر زیرک و زرنگ بود که برای شناسایی و جمع‌آوری اطلاعات وارد خاک عراق می‌شد. مادر می‌گوید: «بعد از شهادت بابا همه دوستان و همرزمانش از دلاوری و شجاعت پدرت بسیار صحبت و خاطره‌های زیادی از رشادت‌های ایشان برایمان تعریف می‌کردند.» پدر چند مرتبه به جبهه اعزام می‌شود. مادر می‌گوید: «قبل از آخرین اعزام، پدرت ۱۵ روز به مرخصی آمد. با گاز خردل شیمیایی شده و حالش خوب نبود. آنقدر حالش نامساعد بود که ابتدا خبر شهادتش شایعه شد. وقتی به خانه آمد دو کیسه بزرگ لباس با خودش آورد. محلولی هم آورده بود و تاول‌های بدنش را با آن محلول ضد عفونی می‌کرد. هر روز باید لباس‌هایش را عوض می‌کرد. هر چه به محمد اصرار کردم دیگر به جبهه نرود قبول نکرد.» 👇👇 ┏━━━🍃🕊🌹🕊🍃━━━┓ 🆔https://eitaa.com/joinchat/2822242589Cbceeb9f9d6