مرحوم علی صفائی حائری:
روزى در خيابان هاشمى تهران مىرفتم. جوان موتورسوارى به همراه سوارى بر تَرك، اشارهاى (به من) كردند كه فهميدم مىخواهند زير عمامهام بزنند. براى همين به پياده رو رفتم. وقتى به كنارم رسيدند، از كارشان مأيوس شدند. توقف كوتاهى كردند و يكى از آن دو حرفى گفت كه مفهوم آن تغّوط به عمامهام بود.
دستى به عمامهام كشيده و گفتم: خبرى نشد؟! ناگهان ايستادند و موتور را روى جك گذاشته و به طرفم آمدند. سرها را پايين گرفته و با شرم گفتند: آقا! عفو كنيد... با آنها صحبتهایی شد... يكى از آنها به حوزه آمد و طلبه شد و يكى به جبهه رفت و ميان بر زد.
#طلبه
#صفائی_حائری
#زیر_عمامه
#شهید
#میانبر
چرا طلبگی؟!
https://eitaa.com/cheratalabegi