eitaa logo
•『چریک سایبر🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
38.6هزار ویدیو
943 فایل
با سرخط خبرهای جبهه‌ی مقاومت باما همراه باشید. لحظه به لحظه در نبرد آخرالزمان برای نابودی اسرائیل✌️ فلسطین🇵🇸 یمن🇾🇪 لبنان🇱🇧 سوریه🇸🇾 عراق🇮🇶 ایران🇮🇷 https://eitaa.com/cherikcyberi
مشاهده در ایتا
دانلود
: به سربازی در دولت امام زمان علیه‌السلام فکر نکن، به سرداری فکر کن! ✍️ هفته‌ی پیش بود، با همان متانت و تواضع همیشگی آمد روبروی من ایستاد و گفت؛ اجازه هست یک سوال بپرسم؟ گفتم بله خواهش میکنم، بفرمایید بنشینید! • تقریبا دو ماهی می‌شود که بعنوان « مدیر بخش تحقیق و توسعه دیجیتال» به ما اضافه شده و هر روز با تیزهوشی (بیش از هر کار دیگری) دنبال کشف قوانین الهی در یک تشکیلات انسانی است تا انتخابها و ارتباطاتش لبخند امامش را به دنبال داشته باشد، و این برای من از هر کاری ارزشمندتر است. • نشست روبرویم و پرسید؛ افراد زیادی درخواست فعالیت جهادی در بخش دیجیتال داده‌اند که هرکدامشان مهارتها و رزومه‌های متفاوت دارند! شما برای من بگویید؛ اولویت در انتخاب همکاران افتخاری در بخش‌های گوناگون چیست؟ مهارتشان یا علاقه و جدیت‌شان؟ • گفتم؛ آقاسید، شما دو پسر دسته گل باهوش دارید و همسری که در مادری واقعا کم نظیر است. دور از جانِ ایشان، به فرض محال تصور کنید همسرتان را امروز نداشتید و مجبور بودید بدون ایشان با این دو فرزند یتیم زندگی بگذرانید. اگر قرار بود همسری را به این زندگی دعوت کنید، اولویت در معیارهای انتخاب‌تان برای این همسر چه بود؟ بی‌درنگ پاسخ داد؛ پسرانم! کسی که آن دو را مادرانه بفهمد، مادرانه دوست بدارد، مادرانه مادری کند.. نه از سر وظیفه! که هر چه برای آنها مادرتر باشد؛ برای من نیز ناخودآگاه عزیزتر خواهد بود. ✘ گفتم تمام فرزندان امام، در زمان غیبت، ایتام آل محمد صلوات الله علیهم هستند، که پدر بالای سرشان نیست! در این تشکیلات کسی مدیر موفق‌تری خواهد بود که برای ایتام امام دلسوزتر، مهربان‌تر، پدرتر، و برای رساندنشان به آغوش امام، و برای رشدشان و اثرگذاری‌شان در خیمه‌ی امام صبورتر باشد! • گاهی کسی در مهارت و علم در رتبه پایین‌تری است، اما جدیت و دغدغه‌‎اش حاکی از عشق و بی‌تابی اوست! یقین بدان که او در مقایسه با کسی که در مهارت و علم یک نخبه‌ی کم‌نظیر است، اما در دغدغه و جدیت هنوز عقب‌تر است، حمایت بیشتری از غیب دریافت خواهد کرد و تاثیری که او برجای خواهد گذاشت بسیار بیشتر از متخصصانی است که هنوز عاشق نشده‌اند! ✘ گفتم : در دولت کریمه، «خود انسان» ها محورند برای اجتماع، رشد انسانی شان است که علت هر تشکیلاتی است، و کار و معاش فقط بهانه‌ای برای اجتماعات خواهد بود درست برخلاف امروز... ※ سعی کنید با همین نگاه مدیریت کنید؛ اگر نتیجه مدیریت شما رشد خودتان و زیر مجموعه‌تان در جهت آمادگی روحی برای حضور در دولت کریمه بود؛ که برنده‌اید! حتی اگر خروجی‌هایتان ضعیف باشد، که محال است یک جمعِ در حال رشد موفق به اثرگذاری نشود. در غیر اینصورت نه تنها به خروجی موفقی نمی‌رسید که اصل سرمایه را هم از دست داده‌اید... • با رضایت نگاهم کرد و با اندکی مکث تشکر کرد و حال من از حال خوبش، خوب شد... چقدر این دولت کریمه شوق دارد رسیدنش! باید با قوانین حاکم بر آن آشنا شد و خود را برای سرداری در این حکومت آماده کرد! حکومتی که محورش روح الهی انسانهاست، نه معاش حیوانی و گیاهی‌شان. @ostad_shojae | montazer.ir
: « خدا چکار کند ما معنیِ کلمه‌ی «مقاومت» را بفهمیم؟ » ✍ خبرها را که مرور می‌کردم رسیدم به ویدئوی پسری در غزه! گرسنه بود. سرباز رژیم اشغالی او را برد سر دیگ غذا و گفت: اینهمه گوشت! بگو از دولت اسرائیل هستی، تا سیرت کنم! پس‌شان زد و گفت: عمراً ... • فرو ریختم! دیگر خدا چکار کند ما معنیِ کلمه‌ی «مقاومت» را بفهمیم؟ به خدا که این کودکان را بعداً می‌گذارند جلوی ما و می‌گویند: شما در عافیتِ‌تان حتی در دعا هم کم گذاشتید، اینها دیگر چیزی نداشتند که بدهند وگرنه می‌دادند... • تا کمی آبرویمان را درخطر می‌بینیم، تا کمی کمبودها ما را در مشت خود می‌فشارند، تا همسر و فرزندمان چند تا تعطیلات، درگیر جهاد و فعالیت مهدوی می‌شوند، تا چیزی می‌شنویم و می‌بینیم که به ما برمی‌خورد، اولین فکر ... فکر خالی کردنِ میدان، یا فکر نِق زدن به عزیزانمان است که پس تفریح‌مان چه؟ پس خانه و زندگی‌مان چه؟ پس .... •ویدئوی دختر کوچکی را دیدم. از او که پرسیدند چه آرزویی داری؟ گفت: من دیگر هیچ چیز در دنیا ندارم! پدر و مادر و خانه و ماشین و اتاقم و.... همه را از من گرفتند، اگر آرزویی هم از این دنیا داشته باشم، به چه دردم می‌خورد دیگر ؟ • و من با خودم فکر میکنم، چند تا آرزوی دنیایی تا حالا نگذاشته من به سمتِ امامم هجرت کنم؟ و با روزی، هفته‌ای یا ماهی دو سه ساعت وقت گذاشتن، خودم را قانع میکنم که در لشگر امامم هستم! که منم اهل جبهه «مقاومت» هستم! √ زهی تصور باطل! زهی خیال محال! • بخدا که خدا «مدل مقاومت» را جلوی چشم ما گذاشته و با همین مدل از ما خواسته، مقاومت کنیم و مقاومت را بفهمیم! • آخ که جمعه‌ها چقدر بی‌پروا به صورت ما سیلی می‌زنند! تا لنگ ظهر که خوابیم ... عصر هم که درگیر خاله‌بازی‌های دنیا! بعد می‌آییم گوشه‌ای راحت لَم می‌دهیم و اخبار مقاومت را چک میکنیم، بی‌آنکه ذره‌ای فکر کنیم سهم من از این «مقاومت» چقدر است؟ • چقدر کمند عزتمندانی که همّت کردند و استغاثه‌های عصر جمعه را در گوشه‌ای به پا کردند! و چقدر کمند آنان که واجب میدانند بر خود که خویش را به این جمع‌ها برسانند! ✘ من و شما و شما و شما .... بله .... هرکدامِ ما ! وظیفه داریم استغاثه را جهانی کنیم! خیلی زود! چون کمی آنطرف‌تر مردمِ زمین، زیر چکمه‌های استکبار به اضطرار رسیده‌اند! و اگر اضطرارشان آنقدر در ما همت ایجاد نمی‌کند که خودمان را به هجرت به سمت امام برسانیم، بیماریم! اگر این دغدغه در ما ایجاد نشده که به تجمع‌های استغاثه برسانیم خودمان را، و یا بانیِ این دعاهای دسته‌جمعی شویم، قلبمان خیلی مریض است... خیلی!!!! ※ خدایا این مریضی، ما را قرنهاست بیچاره کرده است و مثل سرطانِ بی‌درد نمی‌فهمیمش! @ostad_shojae
: سخت‌ترین نقش‌ها را برداشت تا تو خجالتِ کسی را نکشی! ✍ عزیزجان زن باحیایی بود! خیلی باحیا. آنقدر لطیف که تا وقتی سرِپا بود کمتر کارهایش را به کسی می‌سپرد. تا می‌توانست همه‌ی کارهایش را خودش انجام می‌داد و زحمت به بچه‌ها نمی‌داد. • کمی پیرتر که شد نیازش به بچه‌ها هم بیشتر شد. دیگر بعضی خریدها و کارهایش را مجبور می‌شد به بچه‌ها بسپرد. همه بچه‌ها ازدواج کرده بودند و زندگی مستقلی داشتند. اما او اغلبِ کارهایش را از میان بچه‌هایش به یکی از پسرهایش می‌سپرد. او هر روز عصرها می‌آمد خانه‌‌ی عزیزجان و کارهایش را سامان می‌داد و باهم چای و فَتیر می‌خوردند و نماز مغربش را که می‌خواند می‌رفت سر زندگی خودش. • همیشه برایم جای سوال بود، با اینکه بیشترِ بچه‌های عزیزجان دور و برش هستند، چرا این پسرش به او بیشتر نزدیک‌تر است. • تا اینکه یکروز عزیزجان بی‌آنکه بپرسم در میان گپ و گفت‌های شیرینش جواب مرا هم داد : «غلامرضا» ته‌تغاری ناخواسته‌ی ما بود. وقتی فهمیدم باردارم کلی غصه خوردم اما الآن می‌فهمم او نعمت خاص خدا برای من بود. می‌دانی ننه ؟ او یک جوری به من فکر می‌‌کند که کمتر اتفاق می‌افتد من به او بگویم چه کار رویِ زمین مانده‌ای دارم.... خودش جلو جلو حدس می‌زند و کارهایم را انجام می‌‌دهد. اما بعضی وقتها که می‌خواهم به او چیزی بگویم: انگار همه‌ی تنش گوش می‌شود تا حرفم از دهانم بیرون نیامده مسیرِ انجام آن را آسان کند و انجامش دهد. او همیشه عصرها می‌آید می‌نشیند تا کار روی زمین مانده را بفهمد از میان حرفهایم! نه اینکه من به او بگویم چه کار دارم. اینطور نیست که من کارهایم را فقط به او بگویم. او کارها را خودش می‌یابد و می‌خرد. • بیست سال از اون روز گذشت! سحر امروز گوشه‌ی حرم نشسته بودم و با خودم می‌گفتم دوازده قرن است که تو به قدر ایجاد یک حکومت جهانی «غلامرضا» نداری! • «غلامرضا»های تو چجوری‌اند؟ قطعاً ویژگی مشترکشان همین است که عزیزجان گفت: جلو جلو فکر می‌کنند که الآن چه کاری روی زمین است و چه کاری می‌‌تواند برای یک جهان یتیمِ تو، موثرتر باشد و دست آنها را در دست تو بگذارد. √ «غلامرضا»های تو همان‌هایی‌اند که همیشه سهم سخت‌ترین کارها را سریع‌تر برمی‌دارند که تو خجالت کسی را نکشی! √ اینگونه می‌شود که می‌شوند محل امن و اعتماد تو .... و روزیِ‌شان از همه بیشتر می‌شود. ✘ شبهای قدر هم که روزی‌ها تقسیم می‌شوند؛ «غلامرضا»ها قبلاً سهمشان را برده‌اند و بالاترین و سخت‌ترین نقش‌ها را گرفته‌اند تا تو خجالتِ کسی را نکشی. کاش من هم یک «غلامرضا» بودم برای پدر دولتِ صالحانِ زمین ... @ostad_shojae
: «باکلاس در این مراسم شرکت کنید!» ✍ بین‌الطلوعینِ امروز، در اینستاگرام گلایه‌های دکتر عباس موزون را در یک لایو سحرگاهی می‌دیدم که از ناشناخته ماندن قیمتِ برنامه «زندگی پس از زندگی» صحبت می‌کردند در تغییر ارکانِ تمدن جهان. می‌گفتند این تجربه‌ها می‌تواند بسیاری از بخش‌های زندگی را ارتقاء بخشد مثل هنر، مثل پزشکی، مثل قوانین اجتماعی، مثل .... و هنوز نه تنها جایگاه حقیقی‌اش شناخته نشده که سرشاز از قضاوتهای غیرمنصفانه است. ※ آنقدر دردشان ملموس بود که سلول به سلولِ جانم تیر کشید. چقدر دقیق بود این گلایه‌ها! • با خودم گفتم: نه صرفاُ برنامه‌ی «زندگی پس از زندگی» که اساساً هر کجا که انسان «قدر» خویش را می‌فهمد از همان نقطه به خودش و به آنچه در پیرامونش می‌گذرد قیمتی نگاه می‌کند، و قیمتی استفاده می‌کند! اساساً هر کفرانِ (قدرناشناسیِ) نعمتی، مالِ نافهمیِ انسان است. و نافهمی یا کم‌فهمیِ قیمت یا قدر چیزی باعث می‌شود که به آن کوچک نگاه می‌کند و قادر به بهره‌گیری از آن نیست! • قطعاً همینطور است: خبرهایی که تجربه‌گران از جهان پس از دنیا می‌دهند می‌تواند به ارتقاء تمام مدیریت‌ها و سبک‌ زندگی‌ها و رفتارها بینجامد، چرا که از جهانی خبر می‌دهد که مقصدِ حرکت انسان در این دنیاست و هر چه انسان جغرافیای مقصدش را بیشتر بشناسد مسیرش را درست‌تر و دقیق‌تر و متناسب با این مقصد تنظیم می‌کند. ✘ مهجور ماندن أنبیاء و امامان معصوم علیهم‌السلام علّتی جز این دارد آیا؟ وقتی شیعه «قدر» خود را بعنوان یک «انسان» نشناخت: دیگر امام به کارش نمی‌آمد. چون قدّ و اندام بدون امام می‌توانست بزرگ شود، بدون امام می‌توانست ازدواج کند، بدون امام می‌توانست شغل داشته باشد و به زندگی اجتماعی برسد... درست مثل حیوانات! ولی او نمیدانست که باید «باطن سازی» کند نه اندام سازی! اندام سازی مال وقتی بود که در رحم مادرش بود. • چه کسانی از یک نعمت بیشترین بهره را می‌برند؟ آنان که قدر نعمتشان را آنگونه که هست می‌شناسند! √ شبهای قدر هم کسانی بیشترین بهره را می‌برند که «قدر شناسی» بلد شده اند! قدرشناسی از چه کسی؟ از «خودِ واقعیِ شان» نه این خانم و آقا که زندگی طبیعی دارد، بلکه که همان خودِ بی نهایتی که در درونشان امانت گذاشته خدا .... • «شبهای قدر» شبِ آدمهای قدرشناس است! آنان که قدر خود را شناخته‌اند و دیگر ارزان فروشی نمی‌کنند! آدمهای وزین ... آدمهای باکلاس!! که دغدغه‌ها و آرزوهای واقعیِ قلبشان هم باکلاس است! ※ و شب قدر ... شب اجابت همین قلبهای با کلاس است! @ostad_shojae | montazer.ir
💬 : «وقتی آدم به شرم می‌رسد، انگار «یک چیز مهم» که در درونش گم شده بود پیدا می‌شود!» ✍️ آمدم «گپ روز» بنویسم با موضوع روز ! دیدم بچه‌ها موضوع را برایم گذاشته‌اند : «آثار رفاقت با قرآن» هرچه فکر کردم دیدم نمی‌شود. شبیه مرده‌ی در کفن که دستانش بسته است، دستانم به تعبیر قرآن «مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ» است ! انگار دستانم را بسته‌اند و دور گردنم انداخته‌اند جوری که بهره‌ای از «قرآن» ندارد. نوشتن از چیزی که سابقه‌ات در آن خراب است، خودِ «شرم» است دیگر! نوشتن ندارد... • با خودم گفتم : پدر و مادرها، وقتی خطری را به فرزندشان گوشزد می‎‌کنند و راهکارش را هم می‌دهند؛ بعد همین بچه می‌رود خودش را صاف می‌اندازد در دل خطر... و با یک نکبت یا مصیبت جدید برمی‌گردد؛ نصف «حرص و جوششان» این است، مگر من به تو همه‌ی اینها را نگفته بودم؟ مگر من راه چاره‌اش را نشانت نداده بودم؟ چرا پس دقت نکردی و حالا «سهم من از مصیبتِ تو بیش از خودِ توست» و حتی توان درک همین جمله را هم نداری! ✘ و انگار... بعد از اینهمه عمر، تازه امروز نشستم جای خدا ! و دارم از چشمان او، تمام خطاها و گرفتاری‌هایی که نتیجه‌ی نشنیدن و نفهمیدن راهکارها و تذکراتش بود را دوره می‌کنم! و تازه می‌فهمم «سهمِ درد خدا، از مصائبِ خودکرده‌ی من» خیلی بیشتر از سهم خودم بود! چون همه‌ی خطرات را با تذکرها و هشدارهای جدی برایم نوشته بود و راهکار داده بود و من نخواندم و نفهمیدم! • وقتی آدم به شرم می‌رسد، انگار یک چیز مهم که در درونش گم شده بود پیدا می‌شود! و آن چیز مهم، شاید «فهم» است ! شاید «یقین» است! شاید «اینبار با بقیه‌ بارها فرق می‌کند» است! √ باید رفتارمان با قرآن عوض شود! خون دلش را هم خودمان می‌خوریم... هم خدا ! @ostad_shojae
: اعتماد به تو صبری میدهد که از ناامیدی حفظت خواهد کرد. : ناامیدی در ابتلائات آخرالزمانی ! ✍️ در آسانسور باز شد و مثل همیشه هردوشان جلوی در منتظرم بودند! اما پر از غصه و اضطراب ! با همان وسایلی که در دستم بود بغلشان کردم و رفتم داخل! یکی‌، کم‌طاقت‌تر است و حرفهایش را تندی باید بگوید... شروع کرد به نق زدن که اگر چنین و چنان کرده بودند؛ الآن کسی جرات ترور چارت سازمانی حزب‌الله را نداشت ! حالا، با این وضعیت دیگر چه امیدی هست به پیروزی حزب‌‌الله؟ دیگر چه امیدی هست به پیروزی اسلام در نبرد تمدن‌ها ؟ اینجوری می‌خواهیم امنیت امام مهدی علیه‌السلام را تامین کنیم تا ظهور کند؟ ههههه چه مسخره! • همینطور که میوه‌ها را داخل سینک خالی می‌کردم، به حرفهایش گوش می‌دادم. حرفش که تمام شد سرش را روی سینه گذاشتم و گفتم بیا بنشین باهم یک ویدئو ببینیم ! ویدئوی «مراقب مواضع خود در این جنگ تمام عیار باشید» که دیروز در کانال بارگزاری شد را باهم دیدیم! کمی آرام شد. بغلش کردم و گفتم : این آیه را بارها برایت خواندم یادت هست ؟ وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ (انبیاء/ 105) ما بعد از تورات در زبور (داود) نوشتیم که البته بندگان صالح من، وارثان زمین خواهند شد. خدا در این آیه و در یک عالمه آیه دیگر در تمام کتب آسمانی‌اش که تمامش را در سایت امام مهدی علیه‌السلام آوردیم (و تو مطالعه کردی) قول داده که وراثت زمین با صالحان خواهد بود و دین اسلام تمام جهان را فرا خواهد گرفت و بر کفر غلبه خواهد کرد! • گفت : خب ؟ گفتم : یک سوال دارم ! اینکه خدا بخواهد در خانه‌ی ما یک تغییری بوجود بیاورد، اگر من نباشم، با هیچ کسِ دیگه‌ای نمی‌تواند یعنی؟ گفت چرا می‌تواند! گفتم : خدای خانه‌ی ما، همان خدائیست که قرآن را برای آگاهی تو از جریان زمان آفریده پسرم. اینکه بدانی خط تاریخ کدام سمتش حق است و کدام سمتش باطل! و بعد بروی سمت حق بایستی و سنگ هم اگر از آسمان آمد استقامت کنی و در دلت آب تکان نخورد. چون خدای تو خوش دارد ابراهیم را داخل آتش ببرد و بعد آنرا گلستان کند؛ ولی به ابراهیم هم نمی‌گوید که قرار است آتش را برایش گلستان کند. اگر اعتبار جبهه حق به آدمهایش بود که بعد از هر پیامبر و امامی باید این جریان به فنا می‌رفت.. و این درحالیست که خداوند بعد از غیبت امام معصوم نیز، از طریق شبکه ولایتی، امانت خود را (دین) به سمت مقصد موعودش (غلبه تمدن الهی بر تمدن طبیعی در جهان) به پیش برد. • گفت : خب اینها درست! ولی اگر همین کار را با کشور ما کردند چه ؟ گفتم : حق‌طلبی هزینه دارد عزیزم. و شهادت هزینه‌ی این مسیر است! مگر یازده امام ما شهید نشدند؟ گفت : چرا... ولی نه اینکه ما دستی دستی فرماندهان خود را به کشتن بدهیم! اگر پاسخی درخور ترور اسماعیل هنیه داده بودیم؛ الآن این جرات را به دشمن نمی‌دادیم ! گفتم : چند مسئله هست : 1- اصلاً معلوم نیست این دشمن وحشی که در آخرین مراحل غرق شدنش چنگ به هر روشی برای بقا می‌زند، اینکار را نمی‌کرد ! 2- آیا تو پاسخ ترور را فقط ترور می‌بینی ؟ پاسخِ مناسب همیشه آنی نیست که من و تو فکرش را می‌کنیم. این غده سرطانی باید ریشه‌اش زده شود، و قطع ریشه‌ی «امامِ جور» سلطنت «امام حق» است و ایران برای این مقصود است که خیز برداشته است! و جهان اینرا می‌داند و می‌بیند که عمر صهیونیسم جهانی تمام شده و این هیبت پوشالی در حال فروپاشی است. باید دید که فرمانده کلّ قوا، برای آخرین مرحله‌ی جراحی این غده سرطانی، چه صلاح می‌داند! 3- گیرم که عقب‌نشینی غیرتاکتیکی اتفاق افتاده باشد، که بعید هست یا نیست نمیدانم! ولی باز میرسیم به همان مفهومی که قبلاً یادت داده‌ام! برای قلبهای داغدار، زخم جدید ایجاد کردن، و پیدا کردن مقصر آنهم با دعوا و فتنه در رسانه‌ها به نفع چه کسی جز دشمن تمام می‌شود؟ آرام شد... • گفتم پیری خردمند آخرین سکّان‌دار تمدن الهی است که آنرا در لابلای عجیب‌ترین امواج تا به اینجا به سلامت آورده است. یقین بدان که محور مقاومت اگر امروز لرزه بر اندام کفر می‌نشاند؛ برای آرامش، استقامت و یقین در این حرکت تمیز و مستمر و درستی است که تمام این سالها این فرمانده در نوک پیکانش به پیش میرفته است. اعتماد کن پسرم : هم به خدایی که قول داده به تو / هم به رهبری که جهان در برابر تدبیرش زانو زده‌اند. اعتماد به تو صبری میدهد که از ناامیدی حفظت خواهد کرد. @ostad_shojae
: قوانینِ اجابت دعا، برای عاشق‌ها فرق می‌کند! : «سردی‌های معنوی و دور شدن از آسمان، بدنبال عدم اجابت دعا» ✍️ از وقتی که به خاطر نزدیک شدن به حرم حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام و کمک به ما در کمپین who is imam mahdi ، اسباب کشی کردند و آمدند شهرری، هر روز اگر نمی‌آمد لااقل دو روز درمیان می‌آمد به دفتر ما. چند روزی بود هربار می‌دیدمش، غصه‌ای در چشمانش، قلبم را می‌فشرد! • سحر وفات حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها دیدم گوشه‌ی حیاط حرم نشسته! با اشتیاق رفتم کنارش نشستم و بی‌مقدمه گفتم: غصه‌ی چشمانت آزارم می‌دهد. اگر کاری هست که از دست من برمی‌آید بگو لطفاً. لبخندی زد و سرش را انداخت پایین و گفت : بالاخره غصه هست، مشکلات هست! من مانده‌ام چرا این آقا (با اشاره انگشت ضریح سیدکریمان را نشانه گرفت) هیچ کاری نمی‌‎کند؟ قبل‌ترها تا لب تر می‌کردم، موانع را برمی‌داشت. یادتان هست گره‌ هجرت ما به ری را چگونه باز کرد که؟ • لبم به خنده‌ی عشق باز شد ! گفتم : که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها ... سرش را آورد بالا و با تعجب نگاهم کرد! گفتم : بله آقا .. حالا اوضاع فرق کرده! شما از روزی که آمدی «ری» هر سحر لااقل دو سه ساعت با این آقا همنشینی ... انس و محبت و ارتباطی که امروز میان شما دو تاست با آن وقتها که ماهی یکبار از آن سرِ شهر می‌کوبیدی می‌آمدی زیارت، از فرش تا عرش فرق کرده! این خاندان عاشقی‌شان، آدمیزادی نیست که ... الهی است ! در کار عاشق‌هایشان ناز و کرشمه وارد می‌کنند! هر چقدر بیشتر بخری ... بیشتر به پایت می‌ریزند! • همچنان بهت زده نگاهم می‌کرد ! گفتم : اگر قبل‌ها می‌آمدی و می‌گرفتی و می‌رفتی ... ※ الآن باید مطمئن شود اگر بگیری ... نمی‌روی ! تا بدهد! ※ باید مطمئن شود؛ اگر دیر بدهد؛ به رفاقتش شک نمی‌کنی و عشق‌تان کمرنگ نمی‌شود! ※ باید مطمئن شود؛ اگر هم ندهد همانقدر با او خوشی که در این یکسال خوش بودی! ※ باید ثابت کنی همین عشق برای شادی‌ات کافی است! و قادر است غصه‌هایت را بشوید و ببرد. می‌دانی آقا : دنیای عاشق‌ها با همه‌ی دنیاها فرق می‌کند! 👍 قوانینِ اجابت دعا هم، برای عاشق‌ها فرق می‌کند! دیگر باید حواست باشد : همه مشکلات، می‌آیند برای محک عشق تو! امتحان عشق را که پاس کنی؛ مشکلات خود به خود حل می‌شوند : همین! @ostad_shojae