eitaa logo
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
12.5هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.6هزار ویدیو
146 فایل
👦👧ارتباط با ادمین کانال دُردونه 👇👇👇 @adchildrin1 ⛔ڪپی ڪردن مطالب ڪانال بدون ذڪر منبع #حرام است⛔ (فقط دُردونه)👌 کد تائیدیه وزارت ارشاد 1-1-297666-61-2-1 دردونه در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/childrin1
مشاهده در ایتا
دانلود
کودک من! نگاه که می کنی راه که می روی نشانی از پاکی و زلالی سرشت تو و زیبایی درون توست ما برای رها شدن چشمه های اندیشه و احساست همراهت هستیم. 🍃🦋روز جهانی کودک مبارک🦋🍃 join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5812319627530733299.mp3
2.74M
امروز چه روز خوبیست روز قشنگ کودک روز جهانی توست باشد برتو مبارک پوست هر کی یه رنگه سرخ و سیاه و سفید هر آدمی رو خدا یه شکلی آفریده اگر بشیم متحد جهان میشه گلستان join🔜 @childrin1🦋🍃
5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"تبریک روز جهانی کودک" 👇👇👇 🦋 🌼🦋 🦋🌼🦋 🌼🦋🌼🦋 join🔜 @childrin1
🦋های مردم! روز ناز کودک است🦋 روز سرمستی و ساز کودک است کودک است آیینه ی دل را صفا کودک است محصولی از عشق و وفا 🦋💜روزتون مبارک کوچولوهای نازنین🦋💜 Join🔜 @childrin1
‍ 🎉🎁روز کودک مبارک🎁🎉 نقل و نبات و پولک امروزه روز کودک هدیه میگیریم امروز توپ و گل و عروسک بابابزرگ خوبم با اون عصا و عینک میبوسه صورتم را میگه روزت مبارک اونکه برام عزیزه قد یه دنیا تویی باید اینو بدونی امید فردا تویی 🎁 🎉🎁 🎁🎉🎁 🎉🎁🎉🎁 join🔜 @childrin1
@childrin1'کانال دُردونه.mp3
4.38M
# ترانه_صوتی "روز جهانی کودک" 👆👆👆 💜 🌼💜 💜🌼💜 ╲\╭┓ ╭🌼💜 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1،کانال دُردونه.mp3
1.06M
# ترانه_صوتی "روز کودک" 👆👆👆 💜 🦋💜 💜🌼💜 ╲\╭┓ ╭🦋💜 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
‍ 👬 دو آدمک قرمز و آبی👬 روزی یک نقاش دو آدمک کشید. آدمک آبی و آدمک قرمز آدمک آبی لبخندی زد و با شادی گفت : سلام زندگی آدمک قرمز هم با صدای بلند خندید و فریاد زد : باید هم جا را بگردم . هورا. دو آدمک به راه افتادند. آدمک قرمز با قدم های بلند راه می رفت و هر از گاهی بر می گشت و با غرغر به آدمک آبی می گفت : تندتر راه بیا. باید همه دنیا را بگردیم. آدمک آبی دستی به پاهایش کشید و به آرامی گفت : تو برو. پاهای من درد می کند و تق تق صدا می دهد. آدمک قرمز گفت پس این تق تق صدای پاهای توست. چرا نقاش فکری به حال پاهای تو نکرد. پاهای من سالم و قوی است. ببین آدمک قرمز پاهایش را در هوا تکان داد و گفت : پشت سر من بیا . دو آدمک با فاصله حرکت کردند . آدمک آبی درد داشت و و پاهایش تق تق صدا صدا می داد. آدمک قرمز هیجان داشت و با تق تق صدای پاهای دوستش هم صدا شده بود و شعر می خواند . کمی گذشت تا به کوهی رسیدند . آدمک آبی پایین کوه نشست و پاهایش را از خستگی مالید. آدمک قرمز با شکایت گفت چرا نشستی. بلند شو. وقت کم داریم. من به صدای پاهای تو عادت کرده ام و با آن شعر می خوانم اما تو واقعا آهسته راه می روی. آدمک آبی گفت : دوست عزیزم تو برو. من همین دور و برها هستم. شاید روزی همدیگر را دیدیم. آدمک قرمز گفت : من باید دنیا را بگردم همانطور که او می گویی بهتر است من بروم. دو آدمک از هم جدا شدند. آدمک قرمز رفت . رفت به گندم زارهای زیبا رسید. هنوز صدای تق تق پاهای دوستش در گوشش بود. به گندم زار گفت : تو بسیار زیبا هستی. اما من باید بروم. فرصت کمی دارم. پس رفت آدمک قرمز به دریا رسید. صدای تق تق پاهای دوستش در گوشش بود به یاد تنها دوستش افتاد و به دریا گفت : تو زیبا هستی اما من نمی توانم پیش تو بمانم و روزها و شبها تماشایت کنم. باید بروم و دنیا را بگردم. من فرصت کمی دارم پس رفت و رفت. اما آدمک آبی، او کمی بعد از رفتن دوستش آهسته از کوه بالا رفت. گل های وحشی را دید و برایشان اسم گذاشت. سنگ های زیبا و رنگارنگ را دید و دستی به آنها کشید و چند تا از آن ها را برداشت. آدمک آبی وقتی خسته می شد و می نشست و از آن بالا زمین را تماشا می کرد و به یاد تنها دوستش می افتاد و نمی دانست که او کجاست و چه می کند . دلتنگ او بود . اما خوشحال بود که به دنبال روهایش رفته بود اما آدمک قرمز، به شهر رسید. آدم ها را دید و . با آن ها حرف زد. در شهر زندگی کرد و در مسابقه ی دو شرکت کرد و صاحب کفش های زیبا شد . اما مدت ها بود صدای تق تق پاهای دوستش را نشنیده بود . دلتنگ بود اما می دانست او را هرگز نخواهد دید. آدمک آبی در غار زندگی می کرد. با پرنده ها دوست شده بود و بیشتر جوشانده ی گیاهان را می خورد و شب ها از دیدن ستارها سیر نمی شد. روزی آدمک قرمز تصمیم گرفت شهر را ترک کند و به سفر خودش ادامه دهد. از شهر دور شد. روستاها را پشت سر گذاشت. اما تنها راه می رفت. به رودخانه ای رسید. تشنه بود. خم شد و مشتی آب برداشت و نوشید. همان موقع صدای ضعیف تق تق پاهای دوستش را شنید. چیزی در دلش جان گرفت. یک چیز قدیمی، شاد شد. به اطرافش نگاه کرد. دوست داشت صدا را بهتر بشنود. نمی دانست کدام راه را برود. صدا را بهتر خواهد شنید. چشم هایش را بست و به سمت راست برود. پس رفت و با تق تق صدا شعر خواند. آدمک آبی آنروز از کوه پایین می آمد تا آذوقه ای پیدا کند. هوا آفتابی بود و تکه های پنبه ای ابر در آسمان پراکنده بودند. ادمک قرمز راه می رفت و نمی دانست چرا شاد است. صدای تق تق پهای دوستش را کاملا می شنید. از دور کوهی را دید . با خود گفت : چقدر این کوه برایم آشناست. نکند این همان کوهی باشد که کنارش از دوستم جدا شدم. آدمک آبی پای کوه گیاهان وحشی را بو می کرد و در سبد می ریخت. آدمک قرمز خطی آبی را از دور دید. قلبش لرزید. خودش بود آدمک آبی آدمک آبی به پرنده ای که در آسمان آبی اوج می گرفت. نگاه می کرد. پرنده به طرف خط قرمزی که نزدیک می شد پر زد. آدمک آبی چیزی در دلش جان گرفت. دو آدمک به هم نزدیک شدند. دو دوست خندیدند . شاد شدند و همدیگر را در آغوش گرفتند. و به یک آدمک بنفش تبدیل شدند که پاهایش تق تق صدا نمی داد. 💕 👬💕 ╲\╭┓ ╭ 👬💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه.mp3
14.27M
"پیشی قهرمان" موضوع(خیال بافی) با صدای ماندگار( مریم نشیبا) 👆👆👆 🔮 💈🔮 ╲\╭┓ ╭ 🔮💈 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه(1).mp3
957.9K
⭐️✨لالایی ۱۴ معصوم✨⭐️ لالا لالا گل سوسن  بخواب ای طفل ناز من لالا لالا گل پونه  چراغ روشن خونه امام دومین ما  بود آن رهبر تنها ز زیبایی حسن نامش بود راه خدا راهش لالا لالا گل لاله  بریم تا دشت آلاله لالا لالا لالا لالا   بیا تا کربلا حالا حسین جانم حسین جانم  حسین ای جان جانانم حسین ای اشک چشمانم حسین ای قوت جانم حسین دریای پاکی ها که میشوید گناه ما لالا لالا گل رعنا بگو هر دم حسینم وا   ╲\╭┓ ╭ ⭐️✨ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲