#سرگرمی 🏓
کدام یک 👆👆 مجرم هستند؟
با سرنخ های بالا به آقای پلیس کمک کن، گناه کار را پیدا کند.
🟡 ∩_∩
(„• ֊ •„)🟡
┏━━━∪∪━━━┓
♥️ @childrin1 ♥️
┗━━━━━━━━━┛
💭🔮دنیای خیالی 🔮💭
#قسمت_پنجم: خبر مهم !
وقتی از مامان ثریا عذرخواهی کردم پیش بابا محسن رفتم تا حرف مهمش را بشنونم اما بابا گفت: تو که هنوز حموم نرفتی؟! لباسای عیدت رو هم که نپوشیدی؟!
گفتم: بابا جون حالا بگو میرم.
بابا ابروهایش بالا برد که یعنی نه.
از حمام خوشم نمی آید. به نظرم کار خیلی بی خودی است. همیشه به مامان ثریا می گویم چرا وقتی دوباره کثیف می شویم همش باید حموم کنیم؟!
خاطره خوبی هم ندارم یعنی تقصیر من نبود. آن روز خیلی عصبانی بودم چون چند روز بود که از مامان خواسته بودم استخر بریم ولی همش می گفت فردا.
مامان از صبح اصرار داشت حمام بروم ولی من دوست نداشتم.
بعد از ناهار بود و مامان ثریا خواب بود.
یکدفعه فکری به ذهنم رسید. سریع رفتم آشپزخانه و چند کیسه پلاستیکی برداشتم و به حمام رفتم. خیلی خوشحال بودم چون یک "کشف بزرگ" کرده بودم و می خواستم کاری بکنم که تابحال هیچ کس به فکرش نرسیده بود.
کیسه های پلاستیکی را در چاه گذاشتم و آب را باز کردم چون می خواستم یک "استخر" درست کنم...
خیلی فکر خوبی بود. دیگر لازم نبود منتظر مامان بمانم تا من را به استخر ببرد.
استخرم آنقدر پر شد که توانستم شنا کنم؛ البته هیچ کدام از دوستانم باورشان نمی شود که من از این طرف حمام تا آن طرفش شنا می کردم ولی به نظر خودم استخرم اندازه یک استخر واقعی شده بود.
همینطور که داشتم شادی می کردم یکهو در باز شد و صدای مامان ثریا آمد که داد زد : دنیااااااا!!!!!!
نصف خانه پر از آب شده بود. تازه فهمیدم چه اتفاقی افتاده. خواستم فرار کنم اما مامان دستم رو محکم گرفت.
آن روز مجبور شدم کارهایی بکنم که هیچ وقت فراموش نمی کنم و هر وقت یادم می افتد گریه ام می گیرد چون تا شب نه خبری از کارتون بود نه بازی نه حتی لبخند مامان و بابا. برای اینکه دوباره همه این ها را بدست بیاورم مجبور شدم پا به پای آنها فرش بشورم و زمین را تمیز کنم.
اما این بار بخاطر اینکه نزدیک عید بود و می خواستم زودتر حرف مهم بابا محسن را بشنوم، سریع حمام کردم، لباس های نو پوشیدم و رفتم پیش مامان و بابا که کنار سفره هفت سین منتظر من بودند.
به بابا گفتم: خب حالا بگو
ولی باز گفت: تا چند دقیقه دیگه سال جدید شروع میشه، چشمهات رو ببند و هر آرزوی داری بگو. بعد از تحویل سال بهت میگم.
همینکه بابا محسن این را گفت سریع چشمهایم رو بستم و شروع کردم به فکر کردن درمورد اینکه چه آرزویی کنم. به اتفاق هایی که در این چند روز افتاد فکر کردم و فهمیدم همه اش بخاطر این بود که تنها بودم و همبازی نداشتم...
حالا می دانستم چه آرزویی کنم.
اما ای کاش هیچ وقت این آرزو را نمی کردم چون خیلی زود فهمیدم که چه اشتباهی کردم...
ادامه دارد...
♧ ∩_∩
(„• ֊ •„)♡
┏━━━∪∪━━━┓
♡ @childrin1 ♧
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دُردونه_6035152048494741500.mp3
7.15M
#قصه_صوتی
"زنبور کوچولو"
موضوع: به اندازه خوراک خوردن
با صدای ماندگار( مریم نشیبا)
🐝 ∩_∩
(„• ֊ •„)🐝
┏━━━∪∪━━━┓
🟢 @childrin1 🟢
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1⭐کانال دردونه.mp3
19.65M
#لالایی_صوتی
لرستانی(حسین حمیدی)
💚 ∩_∩
(„• ֊ •„)💚
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 ⭐️
┗━━━━━━━━━┛
سلام صبح بـهاری یکشنبه تـون بخیر🌸💜
امروزتون مملواز عـشق وآرامـش 🌸💜
آرزو میکنم
امروز طلوع شادی خـوشبختی🌸💜
و روزی فراوان باشه براتون🌸💜
الهی بهترین ها نصیبتون🌸💜
🌸 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌸
┏━━━∪∪━━━┓
💜 @childrin1 💜
┗━━━━━━━━━┛
51.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎭#سریال
🥥 #دیو_و_ماه_پیشونی 🥥 (1401)
♧ قسمت پانزدهم پایانی♧ (پارت ۵)
🌀 خلاصه داستان:
ماه پیشونی همراه با یکی از نوادگان ارژنگ دیو که در داستان های شاهنامه با رستم دستان جنگیده بود در فضایی فانتزی و شاد همسفر می شود و …
💜 ∩_∩
(„• ֊ •„)💜
┏━━━∪∪━━━┓
💜 @childrin1 💜
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎭#سریال
🥥 #دیو_و_ماه_پیشونی 🥥 (1401)
♧ قسمت پانزدهم پایانی♧ (پارت 6) آخرین قسمت
🌀 خلاصه داستان:
ماه پیشونی همراه با یکی از نوادگان ارژنگ دیو که در داستان های شاهنامه با رستم دستان جنگیده بود در فضایی فانتزی و شاد همسفر می شود و …
💜 ∩_∩
(„• ֊ •„)💜
┏━━━∪∪━━━┓
💜 @childrin1 💜
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_آموزشی
🤔آموزش ریاضی➕➖
جمع و منها ضرب و تقسیم کردن اعداد از طریق بازی🥳
➗ ∩_∩
(„• ֊ •„)➕
┏━━━∪∪━━━┓
➖ @childrin1 ✖️
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نقاشی
نقاشی طبیعت با مداد شمعی⛰🏕
کانال دردونه رو به دوستان خود معرفی کنید.😘
🎨 ∩_∩
(„• ֊ •„)🎨
┏━━━∪∪━━━┓
🟢 @childrin1 🟢
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
🥳بازی هدفدار
🙌تقویت حرکات ظریف
🤓دقت توجه و تمرکز
🤩هیجان و هدف
🦵تقویت حرکات درشت
👀هماهنگی چشمها
🍎 ∩_∩
(„• ֊ •„)🍎
┏━━━∪∪━━━┓
🟣 @childrin1 🟣
┗━━━━━━━━━┛
#نکته_تربیتی
🔴وسواس در کودکان
کندی در انجام دادن هر یک از اعمال روزانه مثل لباس پوشیدن کندی در انجام تکالیف درسی
مشکلات رفتاری مانند عصبانیت و بی قراری
مشکلات اجتماعی یا میل به تنها ماندن
🟡 ∩_∩
(„• ֊ •„)🟡
┏━━━∪∪━━━┓
🐰 @childrin1 🐰
┗━━━━━━━━━┛
#غذای_کودک
#رولت_لقمه_ای
مواد لازم
پنیر خامه ای نرم شده دو قاشق غذا خوری
سس فرانسوی دو قاشق غذا خوری
نانلواش نرم شده دو تیکه (به طول ۲۰سانتیمتر)
هویج رنده شده ۱ قاشق
پیازچه ریز شده ۲ عدد
سینیه ی مرغ پخته شده و خرد شده ۱۵۰ گرم
😍طرز تهیه
در کاسه ای پنیر خامه ای و سس فرانسوی را خوب با هم مخلوط می کنیم و بعد آن را به صورت یکنواخت بر روی سطح نان ها می ریزیم.
حالا مرغ و هویج و پیازچه های ریز شده را روی سطح نان ها اضافه می کنیم. بعد نان ها را مانند رولت می پیچیم. رولت های نان را درون فویل پیچیده و به مدت حداقل 30 دقیقه در یخچال می گذاریم.
بعد از این مدت رولت ها را از فویل خارج کرده و آن را برش می زنیم و سرو می کنیم.
🥟 ∩_∩
(„• ֊ •„)🥟
┏━━━∪∪━━━┓
🥪 @childrin1 🥪
┗━━━━━━━━━┛
💭🔮 دنیای خیالی 🔮💭
#قسمت_ششم: خبر مهم
سال جدید داشت شروع می شد و بابا محسن به من گفته بود که زمان سال تحویل، چشم هایم را ببندم و هر آرزویی دارم بگویم. من آن موقع یک آرزوی خیلی بزرگ داشتم و همیشه دوست داشتم برآورده شود.
همینکه آرزو کردم، عید شد و مامان و بابا بغلم کردند و من را بوسیدند.
بعد سریع رفتم پیش بابا محسن و گفتم: حالا حرف مهمت رو بگو.
بابا گفت: دخترم میخواستم بگم تا چند وقت دیگه یه عضو جدید به خانوادمون اضافه میشه.
با تعجب نگاهش کردم و پرسیدم: یعنی چی؟
گفت: یعنی خانواده ما قراره ۴نفره بشه. خواهر کوچولوت تا چند ماه دیگه به دنیا میاد.
همینکه بابا این را گفت جیغ کشیدم و بالا و پایین پریدم و گفتم: آخ جون... خواهر کوچولو... دیگه تنها نیستم... آرزوم بِلَخره برآورده شد؟!!!
مامان ثریا صدایم کرد تا کنارش بنشینم؛ بعد گفت: دنیا جان خوشحالم که به آرزوت رسیدی. می دونستی که بچه جدیدمون خیلی ذوق میکنه که خواهر مهربونی مثل تو داره و لحظه شماری میکنه که زودتر تو رو ببینه و بتونه باهات بازی کنه؟
از اینکه این خبر مهم را شنیدم خیلی خوشحال شدم و باید حتما به صبا هم می گفتم. بخاطر همین سریع رفتم اتاقم. یک کاغذ برداشتم به زبان مخصوص و رمزی مان، برایش نوشتم.
همینکه داشتم از خانه بیرون می رفتم، بابا محسن گفت: کجا داری می ری دنیا؟! این چیه دستت؟
گفتم: برای صبا نامه نوشتم، میخوام براش بفرستم.
بابا پرسید: صبا کیه؟
گفتم: دوستمه دیگه.
بابا با تعجب گفت: کدوم دوستت؟!
همان لحظه مامان به او چشمک زد. بعد بابا گفت: آهان. باشه برو فقط زود بیا میخوایم بریم عید دیدنی.
می دانم چرا مامان ثریا چشمک زد، همیشه وقتی بخواهد یک چیزی را به بابا بگوید که من نفهمم این کار را می کند.
آن روز خیلی دوست داشتم بهشان بگویم صبا یک دوست واقعی است اما وقت نداشتم...
نامه را به جای همیشگی اش یعنی پشت باغچه بردم و زیر آجر مخصوص گذاشتم.
پنبه، گربه ام مسئول رساندن نامه ها به صبا بود.
چند نامه دیگر هم آنجا بود، از وقتی با پنبه دعوا کرده بودم، او هم قهر کرده بود و نامه ها را نبرده بود.
اما باید هرطور شده پنبه را پیدا می کردم و نامه ها را به او می دادم تا به دست صبا برساند...
ادامه دارد....
join🔜 @childrin1
@childrin1.کانال دُردونه_5830174618329024436.mp3
6.8M
#قصه_شب
"چقدر باید فکر کنیم"
با صدای ماندگار (مریم نشیبا)
موضوع : اهمیت فکر کردن قبل از انجام کار
👆👆👆
🐞
🍃🐞
🐞🍃🐞
join🔜 @childrin1
@childrin1کانال دُردونه.mp3
8.97M
🍒💕 گل آلو 💕🍒
لالا لالا گل آلو
لبای سرخت آلبالو
دو چش داری مثه آهو
دو لپ داری مثه هولو
موهات ابریشم نرمه
دل مادر به تو گرمه
لالا لالا تا تو رو دارم
تو این دنیا چی کم دارم
لالا لالا لالا لالا
لالا کن نو گل بابا
#لالایی
╲\╭┓
╭ 🐞🍃 🆑 @childrin1
┗╯\╲
آخرین دوشنبه💜🌸
بـهاری تـون عـالی💜🌸
صبـح زیبـاتـون بـخیر💜🌸
امــروز از خـــــدا بــرای 💜🌸
همه شما سه چیز میخــوام💜🌸
اول ســلامتـی دوم سعـادت 💜🌸
سوم خیروبرکت درکارهاتون💜🌸
روز خـوبی داشته باشید💜🌸
💜 ∩_∩
(„• ֊ •„)💜
┏━━━∪∪━━━┓
🌸 @childrin1 🌸
┗━━━━━━━━━┛
نمی دونم دوباره
چرا هوا سنگینه
نمی دونم چی شده
که آسمون غمگینه
نمی دونم باز چرا،
دل مامان گرفته
ازش پرسیدم، دیدم
اشکاش باز جون گرفته
با چشمای پر از اشک
واسم یه قصه گفته
انگار که باز دوباره
ظالمی زوری گفته
گفت که امام جواد(علیه السلام)
در کودکی امام شد
وقتی امام رضا (علیه السلام)
به دست ظلم شهید شد
جوان ترین امام بود
امام جود و سخا
بخشنده و مهربان
امام خوبم جواد(علیه السلام)
در جوانی شهید شد
امام پر مهر من
به دست دشمنی که
هست یک اهرمن
بیست و نه ذیقعده،
روز شهادتش شد 🏴
روزی که باز یک امام،
مسافر بهشت شد 💚
◾️شهادت امام نهم بر شما تسلیت باد.◾️
🖤 ∩_∩
(„• ֊ •„)🖤
┏━━━∪∪━━━┓
🕯 @childrin1 🕯
┗━━━━━━━━━┛