@childrin1کانال دُردونه.mp3
3.67M
#قصه_صوتی
کفش دوزک های تنبل"
با صدای (خاله شادی)
💚 ∩_∩
(„• ֊ •„)💚
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 ⭐️
┗━━━━━━━━━┛
کانال دردونه.. .. .. .mp3
4.16M
#لالایی_صوتی
داداش من خوابیده
💜 ∩_∩
(„• ֊ •„)⭐️
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 💜
┗━━━━━━━━━┛
🌸 🌸
🪴 🌸 🪴 🌸
🪴 🪴
1403/4/9
ســ🥰✋ـــلام بـه شنبه🌸🍃
9 تیر مـاه خــوش آمـدیـد 🌸🍃
در اولین روز از شروع هفته 🌸🍃
بـهترینها را برایتان آرزومندم 🌸🍃
امیدوارم
هفته تـون پـر ازفرصتهای نـو 🌸🍃
مـوفـقیت هـای پـی در پـی 🌸🍃
وعـشق و بـرکـت در تـمام 🌸🍃
مراحل زندگیتون باشه🌸🍃
شنبه تـون عـالـی🌸🍃
🍃 ∩_∩
(✷‿✷) 🍃
┏━━━ ∪∪━━━┓
🌸 @childrin1 🌸
┗━━━━━━━━━┛
50.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«پینوکیو»
قسمت : ۵ پارت ۱
☘ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐚
┏━━━∪∪━━━┓
🐚 @childrin1 ☘
┗━━━━━━━━━┛
23.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«پینوکیو»
قسمت : ۵ پارت ۲
☘ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐚
┏━━━∪∪━━━┓
🐚 @childrin1 ☘
┗━━━━━━━━━┛
«قصه برای نه گفتن»
لئو ، بچه شیری باهوش، با چشمانی درشت و آبی رنگ در بیشه ی شیران همراه با خانواده ی بزرگش زندگی می کرد. عصرها لئو ، همراه با بچه شیرها و بچه پلنگهای دیگر در بیشه به جست و خیز می پرداخت و بازی میکرد . در میان آنها ، بچه شیری بود بنام کایان. کایان شیر کوچک و خوبی بود ولی متاسفانه مراقب وسایل بازی خودش و بچه های دیگر نبود . یکروز که هوا بسیار خنک و دلچسب بود. کایان بسراغ لئو رفت و از او خواست تا اجازه دهد با توپ رنگارنش بازی کند . لئو با اینکه میدانست دوستش از وسایل بازی مراقبت نمیکند با
اینحال توپ را به او داد . چون میترسید که کایان از دست او ناراحت بشود و دیگر با او دوست نباشد. چیزی نگذشته بود که کایان توپ را به میان درختچه های خار دار انداخت و توپ ترکید . آن شب لئو انقدر گریه کرد تا خوابش برد . روز بعد ، بچه ها ، سر کلاس حاضر شده بودند . معلم بعد از توضیحات درس جدید ، یک تحقیق به بچه ها داد . بچه های عزیزم . این تحقیق به عنوان نمره ی نهایی شما گذاشته میشود ، پس لطفا با دقت انجامش بدهید و بدانید که فقط تا آخر هفته فرصت دارید الان هم میتوانید به خانه بروید . لئو مشغول جمع کردن کتابهاش بود که جکی پلنگه جلو آمد و گفت : لئو ، تحقیق منم تو انجام بده ، در عوض هر روز میام تا با هم بازی کنیم . خدا حافظ
لئو چیزی نگفت ، یعنی نمیتوانست بگوید. میترسید اگر قبول نکند ، جکی پلنگه با او بازی نکند و او تنها بماند . او شبها تا دیر وقت بیدار و مشغول نوشتن بود ، صبحها هم خواب آلود به مدرسه میرفت . انقدر سرش شلوغ بود که حتی نمی توانست با جکی پلنگه بازی کند . او از پشت پنجره جکی را میدید که آزاد و رها و بی خیال با بچه های دیگربازی می کند . شب از نیمه گذشته بود و لئو هنوز مشغول نوشتن . مادر که بیدار شده بود تا پوشک خواهر کوچولوی لئو را عوض کند ، از درب نیمه باز اتاق متوجه شد که چراغ هنوز روشن و لئو بیدار است .
وارد اتاق شد و گفت : لئو ! تو هنوز بیداری ؟ لئو گفت : دارم تحقیقی که معلم گفته را انجام میدم. مادر گفت: ولی تو بعد از ظهر گفتی که تمامش کردی . لئو گفت : بله ، درسته ، آن تحقیق خودم بود ولی این تحقیق جکی پلنگه است. مادر با تعجب گفت : چی ؟
تحقیق جکی پلنگه؟ آن وقت چرا تو باید انجامش بدی؟
لئو با خجالت گفت چون اگر انجامش ندهم ، او دیگه عصرها با من بازی نمیکند. مادر کمی فکر کرد و گفت : در این صورت این تحقیق توست نه جکی و نمره ای که داده میشود شایسته ی او نیست .
بهتر است بروی بخوابی ، صبح درباره اش صحبت می کنیم .
ادامه دارد....
🦁 ∩_∩
(„• ֊ •„)🦁
┏━━━∪∪━━━┓
🌳 @childrin1 🌳
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دُردونه_6023918239409505234.mp3
1.95M
#قصه_صوتی
"خرس کوچولو زرنگ"
با صدای ماندگار( مریم نشیبا)
👆👆👆
🔮
💈🔮
╲\╭┓
╭ 🔮💈 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1.mp3
10.02M
#لالایی_صوتی
با صدای "علی زند وکیلی"
👆👆👆
💚
✨💚
💚✨💚
╲\╭┓
╭ ✨💚 🆑 @childrin1
┗╯\╲