توی یه شب تاریک وقتی داشت بارون میبارید داشتیم فرار میکردیم توی کوچه پس کوچه ها
صدای رعد و برق میومد چاله های کوچه ها پر آب شده بود وقتی ازشون رد میشدیم آب توی کفشامون میرفت جوراب هامونم خیس شده بود ولی باید فرار میکردیم .
فایده نداشت چقدر تند راه بریم اونا بهمون میرسیدن .
بن بست-
یه جا توی یه بن بست گیر افتادیم
اون اخم کرده بود مشتاشو گره کرده بود حس انتقام . از چشماش میبارید
ولی دیگه کاری از دستمون بر نمیومد
دیر شده بود بهش نگاه کردم یعنی این آخرین باری بود که میدیدمش ؟
*صدای تیر
دیگه از هوش رفتم .
همه چیز تار شده بود
اون مرد -
در حالی که چشمام بسته میشد حسش کردم
شاید توی زندگی بعدیم پیداش کنم
اونم میتونه انتقامشو بگیره
#feels
•••••••••••••
@chips_mast
, Paradox ,
همون نخ قرمز سرنوشت 🥀
مال بعضیا گره خورده .
مال بعضیا گم شده
بعضیام پارش کردن انداختنش دور
هرکسی نخ خاص خودشو داره
انیمه هایی که به امون خدا رهاشون کردم :
سگ های ولگرد بانگو فصل ۳ قسمت ۳ به بعد رو ندیدم
هاناکوکون قسمت ۶ به بعد رو ندیدم
هیولای کوچک من قسمت ۵ به بعدو ندیدم
جوجیتسو کایسن و اسکیت روی بینهایت رو قسمت دوم به بعدشونو ندیدم