من صبحا :مامان من بعد امتحان میمونم پیش بچه ها دیر میام
مامانم : اوکیه
و منی که امتحانمو میدم و اولین نفر برمیگردم چون میبینم که هوا غیر قابل تحمل گرمه
, Paradox ,
من صبحا :مامان من بعد امتحان میمونم پیش بچه ها دیر میام مامانم : اوکیه و منی که امتحانمو میدم و او
امروز یه حدود یه ربع تحمل کردم ولی دیدم دیگه اینقد گرمه ک فایده نداره
برگشتم و به امید بستنی داستم طاقت میووردم و به زور قدم برمیداشتم ک دوستم زنگ زد کارتتو جا گذاشتی ...
و مجبور شدم کللللل راهو برگردم که کارتمو بردارم و بستنی امروزمو حتما بخورم
افکارم :
اگه ینفر خاله اش زن بگیره
دیگه شوهر خاله نداره و باید بگه زن خاله ؟ 😂
یا مثلا شوهر عمو ؟
زن عمه ؟ نه شوهر عمه اصن جای شوخی نداره 😂 وارد این بحث نمیشیم اصن
کسی خونه نیست
آفتاب داره غروب میکنه
یه نور نارنجیه کم رنگ رو دیواره
و صدای اهنگ به دیوار برخورد میکنه و انعکاس پیدا میکنه