با یکدیگر مهربان باشیم💕
در میان کاروانی، که همراه شیخ رجبعلیِ
خیاط به زیارت رفتهبودند، زن و شوهری
بودند که به نظر میرسید رابطۀ خوبی با
هم ندارند.
آن روز هم وقتی همه از زیارت برگشتند،
این دو، وسط راه، بگومگویشان شده بود
و خانم، زخم زبان آزاردهنده و تلخی، نثار
همسرش کرده بود.
وقتی همهی کاروان برای استراحت، وارد
منزل شدند، شیخ رجبعلی به همه، زیارت
قبول گفتند؛ ولی وقتیکه نوبت این خانم
رسید، گفتند: «شما که هیچ...! شما همهی
اعمال و زیارتت را ریختی زمین ...»
زن، با تعجب پرسید: «چطور مگر آقا ؟!
من اینهمه راه آمدهام برای زیارت ... »
شیخ رجبعلی خیاط، که صورتشان پر از
نور خدایی بود، گفتند:
«بله، ولی آن نیشی که امروز به همسرت
زدی، همۀ آنها را با خودش برد...»
📗 رسم حضور، ص65؛ تولیدات فرهنگی حرم امام رضا (ع)
🔆 #پندانه
✍ غصه از دستدادن نعمتی را نخور، خدا بهترش را میدهد
ماری كوچولو دختری پنجساله، زیبا و با چشمانی درخشان بود.
یک روز كه با مادرش برای خرید به بازار رفته بودند، چشمش به یک گردنبند مروارید پلاستیكی افتاد. از مادرش خواست تا گردنبند را برایش بخرد.
مادر گفت:
اگر دختر خوبی باشی و قول بدهی اتاقت را هر روز مرتب كنی، آن را برایت میخرم.
ماری قول داد و مادر گردنبند را برایش خرید. ماری به قولش وفا كرد؛ او هر روز اتاقش را مرتب میكرد و به مادر كمک میكرد. او گردنبند را خیلی دوست داشت و هر جا میرفت، آن را با خودش میبرد.
ماری پدری دوستداشتنی داشت كه هر شب برایش قصه میگفت تا او بخوابد.
شبی بعد از اینكه داستان به پایان رسید، بابا از او پرسید:
ماری، آیا بابا را دوست داری؟
ماری گفت:
معلومه كه دوست دارم.
بابا گفت:
پس گردنبند مرواریدت را به من بده!
ماری با دلخوری گفت:
نه! من آن را خیلی دوست دارم، بیایید این عروسک قشنگ را به شما میدهم، باشد؟
بابا لبخندی زد و گفت:
آه، نه عزیزم!
بعد بابا گونه اش را بوسید و شب بهخیر گفت.
چند شب بعد، باز بابا از ماری مرواریدهایش را خواست. ولی او بهانهای آورد و دوست نداشت آنها را از دست بدهد.
عاقبت یک شب دخترک گردنبندش را باز كرد و به بابایش هدیه كرد.
بابا در حالی كه با یک دستش مرواریدها را گرفته بود، با دست دیگر از جیبش یک جعبه قشنگ بیرون آورد و به ماری كوچولو داد.
وقتی ماری در جعبه را باز كرد، چشمانش از شادی برق زد:
خدای من، چه مرواریدهای اصلِ قشنگی!
بابا این گردنبند زیبای مروارید را چند روز قبل خریده بود و منتظر بود تا گردنبند ارزان را از او بگیرد و یک گردنبند پرارزش را به او هدیه بدهد.
خدا گاهی نعمتهایش را میگیرد و در عوض خیلی بهترش را میدهد. پس هیچوقت غصه از دستدادن یک نعمت را نخور.
11.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کتاب قرآنو جلو خونوادم ریز کردم
بردارم رکوع میرف، لگد بهش میزدم، با کله میرف تو دیوار.......
امید دانا را بیشتر بشناسید!!!!!
حتما حتما ببینید و منتشر کنید تا ذات کثیف این گرگ در لباس میش مشخص بشه
16.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢مراکش اینگونه اسپانيا را حذف کرد!
🔹🔹فیلم کامل ضربات پنالتی دیدار مراکش - اسپانیا
چهل گام تا بندگی❣️
گام ششم🌸
زیرو رو نکن💚
هیچ وقت وارد گذشته ی کسی نشو و زیر و رویش نکن، حتی زندگی عزیزترینت را...
زیباترین باغچه را هم که بیل بزنی حداقل یک کرم درونش پیدا میکنی.(مرحوم دولابی)
ولاتجسسوا (📖حجرات/۱۲)
این آیه بطور واضح کنجکاوی،تفحص و کاوش در زندگی دیگران را تحریم کرده است.
حضرت علی (ع) :🌹
کسی که در اسرار دیگران جستجو کند، خداوند اسرار اورا برملا میسازد.
📚شرح غرر،ج۵،ص۳۷۱
❣️تمرین کنید :
از امروز بجای گشتن در زندگی بقیه،سعی در حل مشکلات و مسائل زندگی خودتون کنید.
اینو یادتون باشه گذشته ی هرکس فقط وفقط به خودش و خدای خودش مربوطه...
پس با تجسس بی مورد باعث آزار و اذیت بقیه نشیدوقضاوت نکنید،چرا که همین تجسس، باعث گناه بزرگی میشه...
از امروز سعی کنید این جمله رو همیشه تو ذهنتون داشته باشید : 👇
زندگی و گذشته ی بقیه به من مربوط نمیشه و من گذشته بقیه حتی عزیزترینم را زیرو رو نمیکنم و گناهی گردن خودم نمیاندازم...