eitaa logo
°•بچه هاے مسجد🌾•°
396 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
4هزار ویدیو
78 فایل
❁﷽❁ 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🪴کانال اطلاع رسانی مسجد جامع ترک آباد🪴 🔸️ما را به دوستانتان معرفی کنید🌾 https://eitaa.com/chmosque
مشاهده در ایتا
دانلود
🏷جهانگردی به دهکده ای رفت تا زاهد معروفی را زیارت کند و دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کند. اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده می شد. جهانگرد پرسید: لوازم منزلتان کجاست؟... زاهد گفت: مال تو کجاست؟ جهانگرد گفت: من اینجا مسافرم. زاهد گفت: من هم! 🌹🌹حضرت امام علی (علیه السّلام): «دنیا خانه ی آرزوهایی است که زود نابود می شود، و کوچ کردن از وطن حتمی است. دنیا شیرین و خوش منظر است که به سرعت به سوی خواهانش می رود، و بیننده را می فریبد، سعی کنید با بهترین زاد و توشه از آن کوچ کنید و بیش از کفاف خود از آن نخواهید و بیشتر از آنچه نیاز دارید طلب نکنید.»
⚠️ ◇سنگریزه های زندگی ◇ ✔️"سنگريزه" ريز است و ناچيز ... اما اگر در جوراب يا کفش باشد ، ما را از راه رفتن باز مي‌دارد!!! ✔️در زندگي هم ؛ بعضي مسائل ريز هستند و ناچيز... اما مانع حرکت به سمت خوبي ها و آرامش ما ميشوند! ☜کم احترامي يا نامهرباني به والدين ؛ ☜نگاه تحقيرآميز به فقرا ؛ ☜تکبر و فخرفروشي به مردم ؛ ☜منت گذاشتن هنگام کمک کردن ؛ ☜نپذيرفتن عذر خطاي دوستان ؛ ✔️بخشي از سنگريزه هاي مسير تکامل ما هستند ! آنها را بموقع کنار بگذاريم ... تا از زندگي لذت ببریم...!
✍چهار عامل ما را🔥جهنـمی🔥کرد ✅در قیامت بارها میان اهل بهشت و جهنم گفت و گو رخ می دهد ٬ که قرآن ترسیمی از آن گفت و گوها را بیان فرموده است٬ یکی از آن صحنه ها که در سوره مدثر آمده این است که: اهل بهشت از مجرمان می پرسند: چه عاملی شما را به دوزخ روانه کرد؟ 💠 آنها می گویند : ۴ عامل : ۱-« لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلّینَ » ٬پای بند به نماز نبودیم . ۲-« لَمْ نَکُ نُطْعِمُ المِسْکینَ » به گرسنگان اعتنا نمی کردیم. ۳-« کُنّا نَخوُضُ مَعَ الْخائِضینَ » ٬ ما در جامعه فاسد هضم شدیم . ۴-« کُنّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدّین » ٬قیامت را هم نمی پذیرفتیم. 📚 قصص الصلاة - ص ۱۸۹ ╭〰⊰🍁〰☀️🍂⊱〰╮ 🎆عالم‌ پس‌ از‌ مرگ🔥👇
آرايش و موهاي رنگ شده⛔ و بدون حجاب⛔ صحيح از خانه بيرون ميآمدي، اين تعداد از مردان، با ديدن شما دچار مشكلات مختلف شدند . 👌🏻بسياري از آنها همسرانشان به زيبايي شما نبودند و زمينه اختلاف بين زن و شوهرها شدي. برخي از مردان جوان كه همكار يا بيمار شما بودند، با ديدن زيبايي شما به گناه افتادند و ... گفتم: خُب آنها چشمانشان را حفظ ميكردند و نگاه نميكردند .به من جواب داد: شما اگر پوشش و حريمها و حجاب را رعايت ميكردي و آنها به شما نگاه ميكردند، ديگر گناهي براي شما نبود. چون خداوند به هر دو گروه زن و مرد در قرآن دستور داده كه چشمانتان را حفظ كنيد. اما اكنون به دليل عدم رعايت دستور خداوند در زمينه حجاب، در گناه آنها شريك هستي . ❇️تو باعث اين مشكلات شدي و اين کار، از بين بردن حق مردم در داشتن زندگي آرام است. تو آرامش زندگي آنها را گرفتي و اين حق الناس است. پس به واسطه حق الناس اين هزار و صد نفر، در گرفتاري و عذاب خواهي بود تا تك تك آنها به برزخ بيايند و بتواني از آنها رضايت بگيري. اين خانم ادامه داد: هيچ دفاعي نميتوانستم از خودم انجام دهم هرچه گفتند قبول كردم 🛑بعد مرا به سمت محل عذاب بردند. من آنچه كه از آتش و عذاب جهنم توصيف شده را كامل مشاهده كردم . ✴️درست در زماني كه قرار بود وارد آتش شوم، يكباره ياد كتاب شما و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها افتادم . ✳️همانجا فرياد زدم و گفتم: خدايا به حق مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها به من فرصت جبران بده. خدا... 🩸تا اين جمله را گفتم، گويي به داخل بدنم پرتاب شدم! با بازگشت علائم حياتي، مرا به بيمارستان منتقل كردند و اكنون بعد از چند ماه بهبودي كامل پيدا كردم . ✴️اما فقط يك نشانه از آن چند لحظه بر روي بدنم باقي مانده . دستبندي از آتش بر دستان من زده بودند، وقتي من به هوش آمدم ،مچ دستانم ميسوخت، هنوز اين مشكل من برطرف نشده! ❇️دستان من با حلقه اي از آتش سوخته و هنوز جاي تاولهاي آن روي مچ من باقي است! فكر ميكنم خدا ميخواست كه من آن لحظات را فراموش نكنم. ✳️من به توبه ام وفادار ماندم. گناهان گذشته ام را ترك كردم. نمازها را شروع كردم و حتي نمازهاي قضا را ميخوانم . ✴️ولي آنچه مرا در به در به دنبال شما كشانده، اين است كه مرا ياري كنيد. من چطور اين هزار و صد نفر را پيدا كنم؟ چطور از آنها حلاليت بطلبم؟ اين خانم حرفهاي آخرش را با بغض و گريه تكرار كرد . من هم هيچ راه حلي به ذهنم نرسيد،جز اينكه يكي از علماي رباني را به ايشان معرفي كنم.‌ ✍️ وسخن آخر: خانم هایی که به آشکار ساختن موهای خود و آرایش خود به نامحرم کم اهمیت هستند، فقط یک درصد👌🏻 احتمال می‌دهند این داستان راست باشد❓❓❓ اگر احتمال یک درصدی هم میدهند پس باخود و خدا عهد ببندند🤝🏻 تا بخاطر خدا زیبایی خود را برای نامحرم به نمایش نگذارند👌🏻 دوست عزیز ✳️ خواهشمندم کتاب «سه دقیقه در قیامت»را حتما بخوانید و به دیگران(خصوصاً جوانان و نوجوانان) نیز هدیه بدهید، که باعث تحول روحی انسان و مراقب اعمال می شود. 💚برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان(عج) صلوات.💚
🔴 میگویند سه نوع بر گردن ماست... . 🔴حق الله 🔴حق النفس 🔴حق الناس . 💥و اما وای بر سومی... . 🚫در نماز و روزه و واجبات لَنگ زدیم گفتیم خدا از حق خودش میگذرد ... . ❌چه توجیه زیبایی !!❌ . ♨️بر خودمان ستم ڪردیم و گناه ڪردیم و حق نفس را ندانستیم ... . فقط ناله سر دادیم . 🗯"ظلمتُ نَفسی..." . 📛میدانی چه شنیده ام ؟! 📛طاقتش را داری ؟ . ❗️شنیده ام که اگر ڪسی باعث شود ظهور به تأخیر بیفتد "حق الناس" است... . 💢آن شخص باعث شده ڪه این همه مسلمان امام خود را نبینند... . ⚠️چه بسا اگر امام خود را می دیدند به تعالی می رسیدند... . 🌷به قول شهید چمران . ☑️ خدایا مرا بخاطر گناهانی ڪه در روز با هزاران قدرت عقل توجیهشان میڪنم ببخش... . 💚برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان(عج) صلوات.💚
🌙 📲 تو اتوبوس پیرمرد به دختره گفت : دخترم این چه حجابیه که داری؟ همه ی موهات بیرونه؟ دختره‌با پررویی‌گفت :تو نگاه‌نکن !😑 بعد از چند دقیقه ⏰ پیر مرد کفشش را درآورد👞 بوی جوراب در فضا پخش شد !! 😷 دختره در حالی که دماغشو گرفته بود😵 به پیر مرد گفت : اه اه این چه کاریه.. خفمون کردی! پیرمرد باخونسردی گفت :😏 تو بو نکن!!!😆 + ﺩﺧﺘﺮﻱ ﯾﻚ موبایل ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮد...📱 ﭘﺪﺭﺵ ﻭقتی آن‌ رﺍ ﺩﯾﺪ.. ﮔﻔﺖ : وقتی ﺁﻧﺮﺍ ﺧﺮﯾﺪی ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻛﺎﺭی ﻛﻪ ﻛﺮﺩی چه ﺑﻮﺩ؟🤔 ﺩﺧﺘﺮ : ﺭﻭی ﺻﻔﺤﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ ﭼﺴﭗ ﺿﺪ خرﺍﺵ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﯾﻚ ﻛﺎﻭﺭ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺧﺮﯾﺪﻡ.🙂 ﭘﺪﺭ : ﻛﺴی ﻣﺠﺒﻮﺭﺕ ﻛﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ انجام دهی!؟😶 ﺩﺧﺘﺮ : ﻧﻪ !! ﭘﺪﺭ : ﭼﻮﻥ موبایلت ﺯشت ﻭ بی ﺍﺭﺯﺵ ﺑﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻛﺮﺩی؟😢 ﺩﺧﺘﺮ : ﺍﺗﻔﺎﻗﺎً ﭼﻮﻥ ﺩﻟﻢ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺿﺮﺑﻪ ﺑﺨﻮﺭد ﻭ قیمتی است ﺍﯾﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻛﺮﺩﻡ ﭘﺪﺭ : ﻛﺎﻭﺭ ﻛﻪ براش گذاشتی ﺯﺷﺖ ﺷﺪ؟😕 ﺩﺧﺘﺮ : ﺑﻨﻈﺮﻡ ﺯﺷﺖ ﻧﺸﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺯﺷﺖ ﻫﻢ ﻣﯿﺸﺪ ، ﺑﻪ ﺣﻔﺎﻇﺘﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ گوشیم ﻣﯿﻜﻨﺪ ﻣﻲ ﺍﺭﺯﺩ .👌 ﭘﺪﺭ نگاه ﺑﺎ ﻣﺤﺒﺘﻲ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : 🌼″ﺩﺧﺘﺮﻡ"ﺣﺠﺎﺏ " یعنی ﻫﻤﯿﻦ :)✨ √💫
⚠️ بہ روزے فڪر ڪن ڪہ مرگ بہ سراغت میاد و راه فرارے نیست، تو ڪہ مےدانے در مقابل مرگ چاره اے ندارے پس مراقب اعمالت باش. قال الله فی القرآن:: أَيْنَمَا تَكُونُواْ يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُّشَيَّدَةٍ : هر کجا که باشید شما را در می یابد هر چند در برج های محکم باشید. ()
بزرگی میگفت: یک وقت جلوی شما یک سبد سیب می آورند، شما اول برای کناریتان بر میدارید، دوباره سیب بعدی را به نفر بعدی میدهید... دقت کنید، تا زمانی که برای دیگران برمیدارید سبد مقابل شما میماند... ولی حالا تصور کنید همان اول برای خود بردارید، میزبان سبد را به طرف نفر بعد میبرد... نعمتهای خدا نیز اینطور است، با بخشش، سبد را مقابل خود نگه دارید. زندگی کردن با استانداردهای خدا بسیار زیبا خواهد بود🌸
🔹 ⚠️در ماه رمضان خودمان باشیم ...✅ 🔷چه بسا کلمه ای که تمام اندوخته های انسان را به آتش می کشاند ...🔥 ✅تمرین کنیم ... 🌸کمترحرف‌بزنیم ... ✨درست‌حرف‌بزنیم ... 🌸به‌موقع‌حرف‌بزنیم ... ✨قبل‌حرف‌زدن‌فکرکنیم....‼️
زردشت: بهـلول هــارون را در حــمام دید و گفت: به من یک دینار بدهڪاری طلب خود را مــےخــواهــم. هــارون گفت: اجازه بده از حمــــام خارج شوم من‌ڪه این‌جا عـریانم و چــیزی ندارم بدهم ​بهلول گفت: در روزقیامت هم این‌چنین عریان و بی‌چیز خــواهــــے بود!! 👌پس طلب‌دنیا را تا زنده‌ای بده ڪه حمـام آخـرت گـرم اســت و دستـت‌خــالـی
🖌 تصور کن تمام این افراد در روز قیامت منتظر گرفتن حق‌شان از تو هستند 🖌 بخاطر دروغ ، بهتان ، غیبت ، سخن چینی، خوردن مال مردم ، تمسخر دیگران ، ظلم ، تایید ظالمان ،خیانت و... و...و.. که در دنیا انجام داده‌ای. 🖌 فقط یکی از آنها می‌تواند تمام نیکی‌ها و حسنات تو را برای خود بگیرد و بقیه از بدیهایشان به تو می‌دهند و اینجاست که زیانبار می‌شوی. 🖌 نیازمند اندیشیدن و بازخواست خودت هستی پس تا دیر نشده جبران کن
سرکلاس‌استادازدانشجویان‌پرسید: این‌روزهاشهدای‌زیادی‌روپیدامیکنن‌و میارن‌ایران... به‌نظرنتون‌کارخوبیه؟ کیاموافقن؟ ۱نفر کیامخالف؟ همه‌به‌جز۱نفر دانشجویان‌مخالف‌بودن بعضی‌ها‌میگفتن:کارناپسندیه....نباید بیارن... بعضی‌هامیگفتن:ولمون‌نمیکنن ...گیر دادن‌به‌چهارتااستخوووون... ملت‌دیوونن بعضی‌هامیگفتن:آدم‌یاد‌بدبختیاش‌میفته تااینکه‌استاددرس‌روشروع‌کردولی خبری‌ازبرگه‌های‌امتحان‌جلسه‌ی‌قبل‌نبود... همه‌ی‌سراغ‌برگه‌هارومی‌گرفتند. ولی‌استادجواب‌نمیداد... یکی‌ازدانشجویان‌باعصبانیت‌گفت: استادبرگه‌هامون‌رو‌چیکارکردی شما‌مسئول‌برگه‌های‌مابودی استادروی‌تخته‌ی‌کلاس‌نوشت:من مسئول‌برگه‌های‌شما‌هستم... استادگفت:من‌برگه‌هاتون‌روگم‌کردم‌و نمیدونم‌کجاگذاشتم؟ همه‌ی‌دانشجویان‌شاکی‌شدن. استادگفت:چرابرگه‌هاتون‌رو‌میخواین؟ گفتند:چون‌واسشون‌زحمت کشیدیم،درس‌خوندیم،هزینه‌دادیم، زمان‌صرف‌کردیم... هرچی‌که‌دانشجویان‌میگفتنداستادروی تخته‌مینوشت... استادگفت:برگه‌های‌شماروتوی‌کلاس بغلی‌گم‌کردم‌هرکی‌میتونه‌بره‌پیداشون‌کنه یکی‌ازدانشجویان‌رفت‌وبعدازچند‌دقیقه‌با برگه‌ها‌برگشت ... استادبرگه‌هاروگرفت‌وتیکه‌تیکه‌کرد. صدای‌دانشجویان‌بلندشد. استادگفت:الان‌دیگه‌برگه‌هاتون‌رو نمیخواین!چون‌تیکه‌تیکه‌شدن! دانشجویان‌گفتن:استادبرگه‌هارو میچسبونیم. برگه‌هاروبه‌دانشجویان‌داد‌وگفت:شمااز یک‌برگه‌کاغذنتونستیدبگذریدوچقدر تلاش‌کردیدتاپیداشون‌کردید،پس‌چطور توقع‌داریدمادری‌که‌بچه‌اش‌رو‌با‌دستای خودش‌بزرگ‌کرد‌وفرستادجنگ؛الان منتظره‌همین‌چهارتااستخونش‌نباشه؟ بچه‌اش‌رومیخواد،حتی‌اگه‌خاکستر شده‌باشه. چند‌دقیقه‌همه‌جا‌سکوت‌حاکم‌شد! وهمه‌ازحرفی‌که‌زده‌بودن‌پشیمون‌شدن!! تنهاکسی‌که‌موافق‌بـود . . فرزند‌شھیدی‌بودڪه‌سالھامنتظربابـاش‌بودシ💔!' ‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎