باسمه تعالی
باتوجه به برگزاری نکوداشت مرحوم علامه سید جعفر مرتضی عاملی رحمه الله
درس حضرت استاد فردا چهارشنبه 1398/10/25
تعطیل میباشد.
آیت الله یوسفی غروی در بزرگداشت مرحوم علامه #سید_جعفر_مرتضی:
در دوران بعثی ها، سید جعفر مرتضی مدت کمی به نجف مشرف شده بودند و بعثی ها نسبت به طلاب عرب زبان بویژه طلاب لبنانی فشار وارد می کردند و توقع همکاری را داشتند و لذا ایشان از حوزه نجف به قم مشرف شدند.
در همان ایام شش روزه ای که بعثی ها به آقایان مهلت داده بودند که با آنها همکاری کنند یا از عراق بروند، دیدم که طلاب برای استخاره نزد مرحوم سید عبد الاعلی سبزواری می رفتند، استخاره ایشان هم قرآنی بود
و من خیلی این جمله را از ایشان شنیدم؛ بویژه بعد از گذشت شش روز مهلت که وسیله خروج از نجف به راحتی مهیا نبود و عده زیادی بدون اختیار جا ماندند، که می گفت:
«چون اکثر استخاره ها خوب آمده بنظرم رسیده است کسانی در این دو حوزه بوده و هستند که نمی خواهند جدا شوند و به حوزه دیگری بروند اما خداوند خواسته است که میان این دو حوزه تلاقی افکاری انجام گیرد».
بنابر این کلمه ایشان آثار و برکاتی بر حوزه ها مترتب شد و عده ای از حوزویان نجف به قم مشرف شدند و منشا آثار و برکات فراوانی شدند
بنابراین خوب است #پایان_نامه ای در مورد تاریخ و آثار و برکات حوزه ها بنویسد.
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
@Yusufi_Gharawi
پژوهشهای تاریخ اسلام
#فایل_صوتی سخنرانی آیت الله یوسفی غروی درنکوداشت علامه سید جعفر مرتضی عاملی
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
@Yusufi_Gharawi
▪️عیادت شیخین از حضرت زهرا(علیها السلام) بعنوان حلالیت طلبی، اما بدون آنکه حاضر به برگرداندن حق و پایان دادن به غصب باشند!
شیخ صدوق به دو سند از امیرالمؤمنین و امام حسین(علیهما السلام) روایت کرده که فرموند:
هنگامی که بیماری حضرت زهرا(س) شدت گرفت زنان مهاجرین و انصار گرد ایشان آمدند و جویای حال ایشان شدند. حضرت در پاسخ بیاناتی فرمود که گویای شدت نارضایتی ایشان از سستی و کوتاهی مردانشان بود.
زنان بیانات حضرت را به مردانشان رساندند، و در نتیجه عدهای از مردان مهاجرین و انصار جهت عذرخواهی نزد حضرت آمدند و گفتند: ای سرور بانوان، اگر ابوالحسن این امر را پیش از آنکه این حکومت تثبیت شود و استحکام یابد به ما میگفت هرگز از او به دیگری عدول نمیکردیم!
حضرت(س) فرمود: از من دور شوید! که با این عذر آوردنهای دروغینتان پذیرش عذری نیست، و با این سستی شما چارهای نیست و کاری از پیش نمیرود.
و شاید همین قضایا بود که شیخین را به تلاش برای ملاقات و عیادت حضرت برانگیخت.
خبر عیادت را سُلیم بن قیس هلالی از ابن عباس، و شیخ صدوق با سلسله سندش از امام صادق(علیه السلام) روایت نموده که همراه با جزئیات بیشتری است. امام(ع) فرمود:
هنگامی که فاطمه بیمار شد.. آن دو برای عیادتِ حضرت اذن خواستند اما حضرت نپذیرفت به آنها اذن دهد. پس ابوبکر با خدا پیمان بست که سقف خانهای بر او سایه نیاندازد تا آنکه نزد فاطمه برسد و از وی رضایت بطلبد! و یک شب را در بقیع گذراند!
پس عُمر نزد علی(علیه السلام) آمد و گفت: بدرستی که ابوبکر همراه پیامبر خدا(صلّی الله علیه وآله) در غار بود پس یار پیامبر است، و او پیرمردی دل نازک است! و چندین بار آمدیم که از فاطمه اذن ورود بگیریم تا رضایت بطلبیم! اما او نپذیرفت که به ما اذن ورود دهد. پس اگر مصلحت میدانی برایمان از او اذن ورود بگیر.
حضرت گفت: باشد.
پس علی بر فاطمه وارد شد و به ایشان گفت: ای دختر پیامبر خدا، از این دو نفر کارهایی سر زده که خود شاهد بودهای، و چندین بار آمدهاند و ردشان کردهای و بهشان اذن ندادهای، و از من خواستند که برایشان اذن بگیرم.
حضرت زهرا گفت: بخدا به آنها اذن نخواهم داد و کلمهای با آنها سخن نخواهم گفت تا پدرم را ملاقات کنم و شکایت و دادخواهی از این دو را نزد او برم بخاطر آنچه انجام دادند و نسبت به من مرتکب شدند!
علی(علیه السلام) گفت: پس من برایشان ضمانت کردم که اذن بگیرم!
حضرت گفت: اگر چیزی را برایشان ضمانت کردهای خانه خانۀ توست و زنان تابع مردانند، در چیزی با شما مخالفت نمیکنم، پس به هرکه خواهی اذن بده!
پس علی(علیه السلام) خارج شد و به آن دو اذن داد، [پس وارد شدند] و هنگامی که چشمشان بر فاطمه(علیه السلام) افتاد بر وی سلام کردند، اما حضرت جواب سلامشان را نداد بلکه رویش را از آن دو برگرداند. پس آن دو به سمت روی حضرت رفتند..
پس حضرت(س) به علی(علیه السلام) گفت: جامه را از من بگردان!
و زنانی در اطراف حضرت بودند پس حضرت به آنها گفت: صورتم را بگردانید!
پس هنگامی که روی حضرت را برگرداندند آن دو نیز به سمت روی حضرت رفتند و ابوبکر گفت:
ای دختر پیامبر خدا، جز این نیست که نزدت آمدهایم برای حلالیت طلبی و دوری از خشم و غضبت، از شما میخواهیم که ما را ببخشی و از آنچه از ما نسبت به شما رخ داده بگذری!
پس حضرت(س) به آن دو گفت: هرگز یک کلمه با شما سخن نخواهم گفت تا پدرم را ملاقات کنم و شکایت شما دو نفر را نزد او برم و از آنچه کردید و انجام دادید و نسبت به من مرتکب شدید دادخواهی کنم!
آن دو گفتند: پس ما برای عذرخواهی آمدهایم و رضایتت را میطلبیم؛ ببخش و از ما در گذر و ما را به آنچه از ما سر زده مؤاخذه مکن!
پس حضرت بسوی علی(علیه السلام) رو نمود و به ایشان فرمود:
من با این دو نفر کلمهای سخن نخواهم گفت تا از آنها دربارۀ چیزی که آنرا از پیامبر خدا شنیدهاند بپرسم، پس اگر با صداقت پاسخم را دادند میبینم نظرم چه میشود!
آن دو گفتند: خدایا!، باشد!، و ما جز حق نخواهیم گفت و گواهی نخواهیم داد مگر به صداقت!
پس حضرت گفت: شما را به خدا قسم میدهم آیا شنیدید پیامبر را که میگفت:
«فاطمه پارۀ تن من است و من از اویم، هرکه او را بیازارد پس حقا که مرا آزرده و هرکه مرا بیازارد پس به حق که خدا را آزرده، و هرکه او را پس از مرگم بیازارد همچون کسی است که او را در حیاتم آزرده، و هرکه در حیاتم او را بیازارد همچون کسی است که پس از مرگم او را آزرده»؟
گفتند: خدایا، بله.
حضرت گفت: الحمد لله.
سپس حضرت گفت: خدایا من تو را گواه میگیرم -و شاهد باشید ای کسانی که در اینجا حاضرید- که این دو مرا در حیاتم و در هنگام مرگم آزردند!
بخدا کلمهای با شما دو نفر سخن نگویم تا پروردگارم را ملاقات کنم و شکایتتان را از آنچه کردید و نسبت به من مرتکب شدید نزد او برم!
پس ابوبکر گفت: ای وای بر من! ای کاش مادرم مرا نزاییده بود!
اما عمر ..
(ادامه در ص2)
1️⃣
@Yusufi_Gharawi
(ادامه از ص1)
2️⃣
پس ابوبکر گفت: ای وای بر من! ای کاش مادرم مرا نزاییده بود!
اما عمر به او گفت: عجب از مردم، چطور ولایت امورشان را به تو دادهاند در حالی که تو پیرمردی هستی که خرفت و کودن شدهای!؛ از خشم یک زن اندوهگین و بی قرار میشوی و از رضایتش خوشحال! مگر چه کرده کسی که زنی را خشمناک کند؟!
و برخاستند و خارج شدند.
این خبر را ابن قُتیبه با این تتمه روایت کرده:
حضرت گفت: پس من خدا و فرشتگان را گواه میگیرم که شما دو نفر خشمناکم کردید و راضی و خشنودم نکردید، و هنگامی که پیامبر را ملاقات میکنم شکایتتان را نزد او میبرم!
پس ابوبکر گفت: من پناه میبرم به خدای تعالی از خشمش و خشم تو ای فاطمه.
سپس ابوبکر گریۀ سختی کرد و گریان خارج شد در حالی که حضرت به او میگفت:
بخدا در هر نمازم نفرینت میکنم.
و در پیام امیرالمؤمنین(علیه السلام) به فرستادۀ عمویش عباس در آخرین روزهای حیات حضرت زهراء(علیها السلام) اینگونه آمده است:
«.. و بدرستی که فاطمه دختر پیامبر خدا(صلّی الله علیه وآله) هنوز همچنان ستمدیده است، از حقش محروم، و از میراثش رانده شده. به سفارش پیامبر خدا(صلّى الله عليه وآله) دربارۀ وی عمل نشد، و حق و احترام پیامبر و حق خدای عزّ وجل نسبت به او مراعات نشد؛ و کفایت میکند که خدا حاکم است و کیفر دهنده و انتقام گیرنده از ظالمین!».
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي 4: 142- 148.
از:
- الإحتجاج (الطبرسي، 548ق) 1: 149. و برای منابع خطبه، رک: موسوعة 4: 144. مرحوم مجلسی نیز این خطبه را از بیشتر این منابع در بحارالأنوار 43: 158- 163 آورده، و سپس تا ص170 به شرح آن پرداخته.
- كتاب سليم بن قيس الهلالي العامري(76ق): 391.
- علل الشرائع (الصدوق، 381ق) 1: 220- 223، ب149.
- الإمامة والسياسة (ابن قتيبة الدينوري، 276ق) 1: 14.
- الأمالي (الطوسي، 460ق): 155- 156، ح258.
@Yusufi_Gharawi
وقعة الطف، کتابی است بازسازىشده از کتاب مفقود ابومخنف ازدى (متوفای 157ق) درباره واقعه کربلا که توسط نویسنده و محقق معاصر محمدهادی یوسفی غروی گردآوری شده است.
این کتاب مهمترین کتابی است که موجب شهرت ابومخنف گردیده و شامل دقیقترین آگاهیها از واقعه کربلاست.
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
@Yusufi_Gharawi
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
مؤلف، کتاب را تقریبا هفتاد سال پس از واقعه عاشورا؛ یعنی در دهه یکصدوسی هجری نوشته است و ازآنرو که خود از اهالی کوفه مرکز اخبار فاجعه عاشورا بوده است، غالباً حوادث را با یک و یا حداکثر با دو واسطه نقل نموده است. در برخی موارد حوادث را از کسانی چون عقبة بن سمعان و غلام عبدالرحمن بن عبدربه و ضحاک مشرقی نقل نموده که در روز عاشورا در کنار امام حسین(ع) بودهاند، ولی به شهادت نرسیده و زنده ماندهاند و یا در پارهای موارد از کسانی چون حمید بن مسلم و عفیف بن زهیر و کثیر بن عبدالله شعبی، اخبار روز عاشورا را نقل کرده که خود از شهود قتل امام حسین(ع) بودهاند. ازاینرو مقتل او که توسط شاگردش هشام بن محمد کلبی روایت شده است همواره منبعی مستند و موثق و اطمینانبخش محققین و مورخین اسلامی بوده و در کتب خویش از آن نقل میکردهاند[
برای مطالعه گزارش کتاب اینجا کلیک کنید
http://wikinoor.ir/%D9%88%D9%82%D8%B9%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B7%D9%81
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
@Yusufi_Gharawi
علم تاریخ را تعریف کنید. آیا تاریخ گرایشهای مختلف دارد؟
مسئله تعریف، معرکه آرا است. من با قطع نظر و با چشمپوشی از تعریفهایی که شده است، در یک کلمه میگویم تاریخْ انعکاس جریانهای قابل یادداشتِ بشر است.
بشر نوشتن را آموخته و فهمیده است. بعضی از کارهایی که به دست بشر رخ میدهد یا حتی از حوادث کنونی پیش میآید، قابل یادداشت است؛ ممکن است به لحاظ آثار و نتایج و فوایدی باشد که بر آن مترتب میشود یا عبرتی که آیندگان از گذشتگان میگیرند.
من در مقدمه تحقیق کتاب وقعه الطف در تعریف تاریخ همین یک جمله را نوشتهام که انسان کتابت را فرا گرفت و آنچه را که خود و دیگران انجام داده بودند منعکس کرد و همین تاریخ شد؛ البته همانطور که شما اشاره کردید، چنین تعریفی از تاریخ، سطح وسیعی را شامل میشود و طبعاً تقسیمبندی متعددی خواهد داشت؛ علاوه بر اینکه هر علمی هر چه زمان بر آن میگذرد، موجب انشعابات متعدد در آن میشود.
وقتی یک علم توسعه پیدا کند، طبعاً در آن تقسیمبندی پدید میآید و هر قسمتش به یک جهت اختصاص پیدا میکند. تاریخ مضاف یعنی تاریخی که عنوانش مضافالیهای داشته باشد تا آن قسمت خاص را مشخص و معین کند.
تاریخِ مضاف بهتبع مضافالیهاش اقسام مختلفی پیدا میکند. مضافالیهاش گاهی جوامع بشری است، گاه مکانهای متعدد و گاه مقاطع مختلف زمانی و گاهی هم علوم مختلف بشری است که میشود تاریخ علم. از سوی دیگر اینکه علم بشری تقسیمات متعددی دارد و طبعاً تاریخ هم به اضافه این علوم اقسام متعددی پیدا میکند و سپس تفسیر تاریخ وارد کار میشود؛ یعنی اینکه علل و عوامل و بواعث و محرکات تاریخ بررسی شود.
ادامه👆
چنین چیزی تحلیل است. تحلیلِ حوادث تاریخی یعنی ببینیم چه عواملی برای ظهور و بروز فلان حادثه در کار بوده است و البته به دنبال بررسی علل و عوامل، بررسی آثار و نتایج آن عوامل میآید که ممکن است این آثار و نتایج، خود تأثیرگذار بر حوادث بعدی باشند.
نتایج در اینجا حالت دوگانهای پیدا میکنند؛ از یک سو آثار و نتایج حوادث قبلیاند و از یک سو علل و عوامل حوادث بعدی. عنوان میانرشتهای پیدا میکند.
به همین دلیل بنابر اصول عقلایی میگویند تحلیل تاریخ، فرع بر تحقیق تاریخ است. چرا ابتدا باید تحقیق کرد؟ چون افراد متعددی تاریخ را نوشتهاند و انگیزههای مختلف داشتهاند و وقتی ناقلان مختلف شوند، حوادث به صورت مختلف نقل میشوند؛ بنابراین نیاز به تحقیق داریم.
تحقیق یعنی بررسی مرجحات و قرائن و نشانههایی که یکی از گزارشها را بر گزارش دیگر ترجیح میدهد. البته ممکن است هر کس تحقیق را در سطحی خاص مناسب بداند. وقتی تحقیق انجام گرفت، منشأ یا زمینهای برای تحلیل میشود، نه اینکه انسان هر خبری را از هر جا بدون تحقیق بگیرد و شروع به تحلیل کند، آنگونه که در عصر حاضر رسم شده است. همین امر موجب شد من بیشتر به تحقیق متون تاریخی بپردازم.
میدانستم آنچه در این زمانه مطرح است، متون تاریخی نیست و تحلیلهای تاریخی است. جای تحقیق تاریخی بهخصوص درباره متون تاریخی اسلام، صدر اسلام و سیره نبوی و ائمه اطهار(علیهمالسلام) خالی است.
متون تاریخی ما اشکال، نقاط ضعف و چالشی دارند. نیاز است برای گزینش متن تاریخیِ راجح بازبینی شوند و این متن، محور تحلیلهای بعدی قرار گیرد.
ادامه دارد 👇🏻
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
@Yusufi_Gharawi
(1)
❔١. چرا امالبنین(علیها السلام) در کربلا نبود؟
● ایشان در آن زمان بانوی میان سالی بود؛ یعنی اگر هنگام ازدواج با امیرالمؤمنین(علیه السلام) در سال بیستم هجری حدوداً بیست ساله بوده، در هنگام واقعه کربلا که ابتدای سال ٦١ق اتفاق افتاد در حدود شصت سال داشته. و بعنوان همسر امیرالمؤمنین(علیه السلام) از جایگاه ویژهای برخوردار بوده است.
از سوی دیگر، ظاهر حرکت کاروان امام حسین(علیه السلام) در همان ابتدا اینطور نبود که به قصد کربلا و شهادت باشد؛ خروج شبانۀ امام و اهل بیتش در شب بیست و نهم رجب سال ٦٠ق از مدینه به سمت مکه بود، نه کربلا. و به این قصد بود که در پناه حرم امن الهی در امان باشند بدین صورت که یزید از اینکه امام را بین دوراهیِ قتل یا بیعت مطلقه*️⃣ گذاشته بود کوتاه بیاید. که در این سفر، فرزندان امالبنین همراه امام و در رکاب ایشان بودند.
و دعوت کوفیان از امام در این مدتِ اقامتِ حدوداً چهار ماهۀ امام در مکه انجام گرفت، نه پیش از خروج امام از مدینه.
اهل کوفه که خود از خلافت یزید ناراضی بودند و نمیخواستند زیر بار بیعت او روند هنگامی که از خودداری امام از بیعت با یزید و پناه بردن ایشان به حرم مکه مطلع شدند با فرستادن نامههایی ایشان را به کوفه دعوت، و آمادگی خود جهت حمایت و دفاع از ایشان، و حتی آمادگیشان جهت اخراج حاکم کوفه را اعلام نمودند.
امام(ع) اقامتش در پناه حرم مکی را ادامه داد تا آنکه با شروع ایام حج و سرازیر شدن مسلمانان از سراسر مناطقِ دور و نزدیکِ سرزمین پهناور اسلامی به مکه و بالا رفتن احتمال پیوستن آنان به امام یا دستکم تحت تأثیر قرار گرفتنشان جهت خروج از بیعت با یزید، تهدیدها و فشارهای یزید بر امام شدیدتر شد و به جایی رسید که دستور خونریزی مطلق یعنی حتی در داخل مسجدالحرام و در جوار کعبه را صادر کرد.
با این تشدّد دستگاه خلافت، امام برای جلوگیری از شکسته شدن امنیت و احترام خانۀ خدا چارهای نداشت جز اینکه یا ذلت بیعت مطلقه را بپذیرد یا از حرم مکه خارج شود تا تهوّر و گستاخی و بیپروایی یزید و آل ابیسفیان در جنگ طلبی و خونریزی، در منطقۀ حرم انجام نگیرد و موجب شکسته شدن حرمت مکه و مسجدالحرام نشود.
لذا امام(علیه السلام) و همراهانش در روز هشتم ذی حجه، روز ترویه، از مکه خارج شدند.
و در انتخاب مقصد، از آنجا که در تمام این مدتِ اقامت امام در مکه، اهالی هیچ منطقهای جز کوفه از بیعت با یزید خودداری نکرده و ارتباطی با امام برقرار نکرده بودند بنابراین به طور طبیعی راه و مقصدی برای امام نبود مگر کوفه.
و این سفر هم ظاهرش از ابتدا معلوم نبود که به کربلا منجر میشود، بلکه هجده هزار نفر از کوفیان و اهل عراق با مسلم بن عقیل سفیر امام بیعت کرده بودند، و چهار هزار نفرشان در خانههای اطراف محل سکونت مسلم از او نگهبانی میکردند.
شاید اگر این سفر امام به عراق به فرجام میرسید و پرچم عدل علی و خلافت اولاد معصومش در کوفه برپا میشد، فرزندان امالبنین، مادر را نیز به کوفه دعوت نموده و در آنجا میزبان او میشدند. اما وضعیت به گونۀ دیگری پیش رفت و حضرت امالبنین به طبیعت حال همچنان در مدینه ماند و خبر واقعه کربلا و شهادت فرزندانش را به او رساندند.
📚 مجموعۀ مصاحبهها: ٧٢٨،
موسوعة التاريخ الإسلامي ٦ : ٦٢،٦٤، ٦٦ - ٦٨، ٨٨.
(1)
ــــــــــــــــــــ
*️⃣ این در حالیست که بیعت خلفای پیشین مقید و مشروط بود؛ مقید به کتاب خدا و سنت پیامبر. لذا در صورت تخطی و انحراف خلیفه یا کارگزارانش از کتاب خدا و راه و روش پیامبر، علی رغم جوّ خفقانی که کم و بیش شدّت و ضعف میگرفت و علی رغم عذرتراشیها و توجیهگریها اما اینجور نبود که هرگز در هیچ موردی جایی برای تخطئه و انتقاد و اعتراض علیه خلیفه و الزام او به جبران خطایش یا خطای کارگزارانش نباشد یا به نتیجه نرسد و راه اصلاح از اساس بسته باشد.
@Yusufi_Gharawi