eitaa logo
خاطرات کجور
46 دنبال‌کننده
483 عکس
452 ویدیو
6 فایل
همه چیز از همه جا .یاد دهه ۶۰ بخیر پیام به مدیر کانال👇👇 tebe_islami_irani
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🌟 و از خدا معذرت خواهی کرد 🌟 استغفار و توبه کرد . 🌟 خداوند نیز توبه حضرت یونس را پذیرفت 🌟 و به ماهی دستور داد 🌟 تا حضرت یونس را به ساحل ببرد 🌟 و او را در آنجا رها کند . 🌟 ماهی نیز همین کارو کرد . 🌟 یونس با حال گرفته و بیمار ، 🌟 از شکم ماهی بیرون آمد 🌟 و به بوته کدویی که در ساحل بود ، 👈 تکیه داد 🌟 از آن بوته کدو ، آب مکید 🌟 تا کمی گرسنگی اش برطرف شود . 🌟 وقتی بدن یونس قدرت پیدا کرد 🌟 و بیماری او رو به بهبودی رفت ؛ 🌟 خداوند ، کرمی را فرستاد 🌟 تا ریشه کدو را بخورد . 🌟 با خوردن ریشه ، 🌟 بوته کدو خشک شد . 🌟 یونس با دیدن خشک شدن بوته کدو ، 👈 خیلی ناراحت و غمگین شد . 🌟 خداوند بزرگ به یونس وحی کرد : 🌹 تو از خشک شدن بوته ای کوچک ، 🌹 اینقدر ناراحت و غمگین شدی 🌹 در حالی که برای رشد و پرورش آن ، 🌹 هیچ زحمتی نکشیده بودی . 🌹 ولی از نازل شدن عذاب ، 🌹 بر عده زیادی از مخلوقات من نگران نبودی . 🌟 حضرت یونس ، متوجه اشتباه خود شد 🌟 و از درگاه خدا تقاضای بخشش کرد . 🌷 داستان حضرت یونس 🌷 🌷🌷 قسمت پنجم 🌷🌷 🌟 حضرت یونس ، به طرف شهر نینوا رفت . 🌟 به شهر که رسید ، 🌟 خجالت کشید تا وارد شهر شود . 🌟 چوپانی که در آن حوالی بود را صدا زد 🌟 و به او گفت که به شهر برود 🌟 و خبر آمدن یونس را به مردم اعلام کند . 🌟 امّا چوپان ، حرف او را باور نکرد 🌟 چون خبر داشت که حضرت یونس ، 🌟 در دریا غرق شده است . 🌟 ناگهان یکی از گوسفندان ، 🌟 به صورت معجزه ، به زبان آمد 🌟 و گفت که آن مرد ، حضرت یونس است . 🌟 چوپان نیز متقاعد شد 🌟 و سریع به شهر برگشت 🌟 و خبر آمدن یونس را ، 👈 به اهالی شهر نینوا اطلاع داد . 🌟 مردم فکر می کردند 🌟 که آن چوپان دروغ می گوید 🌟 بنابراین تصمیم گرفتند تا او را کتک بزنند 🌟 اما چوپان به آن ها گفت : 🌷 من برای اثبات حرفام شاهدی دارم 🌟 چوپان همان گوسفند را آورد 🌟 و گوسفند دوباره شهادت داد 🌟 که چوپان راست می گوید 🌟 و آن مرد یونس است . 🌟 مردم پس از شنیدن ماجرا ، 🌟 به استقبال حضرت یونس رفتند 🌟 و او را با احترام وارد شهر کردند . 🌟 و از آن روز به بعد ، 🌟 احترام یونس بین مردم بیشتر شد 🌟 مردم هر سوالی که داشتند 🌟 از حضرت یونس می پرسیدند . 🌟 و هر چه یونس می گفت ، 🌟 مردم به حرفش گوش می دادند . 🌟 حضرت یونس ، یکی از پیامبران خداست 🌟 که نام مبارک ایشان ، 🌟 چهار بار در قرآن کریم ذکر شده است 🌟 و یکی از سوره های قرآن نیز ، 🌟 به اسم حضرت یونس است . 🌟 که داستان زندگی او را بیان می کند . 🌷 پایان 🌷
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️زلزله تهران و پیش بینی رائفی پورر⭕️⭕️ 📝 هشدارهای ماه گذشته استاد درباره زلزله تهران 🔺آقایان مسئله انتقال پایتخت را جدی بگیرید ...
🌹 چیستان و معمای مذهبی 🌹 🕌 لقب معروف امام دوم ما 👈 مجتبی 🕌 پدر امام حسن ع 👈 امام علی ع 🕌 مادر امام حسن 👈 حضرت فاطمه س 🕌 روز ولادت امام حسن 👈 ۱۵ رمضان 🕌 سال تولد امام حسن 👈 سال سوم هجرت 🕌 شهر تولد امام حسن 👈 مدینه 🕌 قاتل امام حسن 👈 همسرش جُعده 🕌 محل دفن امام حسن 👈 بقیع 🕌 امام حسن چندبار به حج مشرف شدند ؟ 👈 ۲۵ بار ، با پای پیاده
🌹 داستان حضرت آدم 🌹 🌹🌹 قسمت اول 🌹🌹 🇮🇷 هزاران ساله که کسی ، 🇮🇷 قدم به دنیا نگذاشته بود . 🇮🇷 مدت زیادی از آخرین موجوداتی که 🇮🇷 در زمین بودند و زندگی می کردند ، 🇮🇷 می گذشت . 🇮🇷 خیلی وقته که در دنیا ، 🇮🇷 کسی خدا را عبادت نکرده بود . 🇮🇷 خداوند عاشق بنده هاست ، 🇮🇷 دلش برای موجودات دنیایی اش ، 🇮🇷 تنگ شده بود . 🇮🇷 به خاطر همین تصمیم گرفت 🇮🇷 تا موجوداتی خلق کند 🇮🇷 که با همه موجوداتی که قبلاً ساخته 🇮🇷 فرق داشته باشند . 🇮🇷 در دنیا ، جای زیبا و باصفایی وجود داشت 🇮🇷 كه به آن ، بهشت دنیا می گفتند . 🇮🇷 خداوند ، چندتا از فرشته ها را ، 🇮🇷 در آنجا جمع کرد . 🇮🇷 و دستور داد تا از سرتاسر زمین ، 🇮🇷 خاک جمع کنند ‌. 🇮🇷 فرشتگان ، از این دستور خداوند ، 🇮🇷 تعجب کردند و به همدیگر می گفتند : 🌟 خداوند سبحان ، این خاکها را ، 🌟 برای چه می خواهد . 🇮🇷 اما کسی جواب آن را نمی دانست . 🇮🇷 خداوند خودش گفت : 🕋 می خواهم با آنها ، 🕋 انسان خاکی و زمینی ، درست کنم 🕋 تا در زمین به عنوان جانشین من باشند 🕋 و مرا عبادت کنند . 🇮🇷 شیطان ، از شنیدن نام انسان ، حسادت کرد 🇮🇷 و به فرشته ها گفت : 🔥 ما نباید بذاریم که خدا چنین کاری بکنه 🔥 چون انسان ها ، 🔥 فقط دنبال جنگ و فساد و خونریزی هستند . 🇮🇷 فرشته ها ، از شنیدن این حرف ، 🇮🇷 شوکه شدند . 🇮🇷 و خاطرات وحشتناکی از خونریزی ، 🇮🇷 قتل ، غارت و فسادی که ، 🇮🇷 توسط خلقت های پیشین صورت گرفت ؛ 🇮🇷 در جلوی چشمشان ، ظاهر شد . @amoomolla 🌹
🌹 داستان حضرت آدم 🌹 🌹🌹 قسمت دوم 🌹🌹 🇮🇷 هزازان سال قبل ، در دنیا ، 🇮🇷 سه طائفه از جنیان زندگی می کردند : 👈 جن ها ، شیاطین و نسناس 🇮🇷 خداوند نیز ، 🇮🇷 نعمت های زیادی به آنها داده بود 🇮🇷 بعضی از آنها ، مومن بودند 🇮🇷 و به عبادت خدا می پرداختند 🇮🇷 و بعضی هم کافر بودند 🇮🇷 و کارشان قتل و غارت و فساد بود . 🇮🇷 خداوند ، چند بار به آنها هشدار داد 🇮🇷 که دست از فساد و قتل بکشند 🇮🇷 و همچنین فرشته هایی را ، 🇮🇷 برای هدایت آنها فرستاد 👈 اما هدایت نشدند . 🇮🇷 در میان آنان ، 🇮🇷 شخصی به نام حارث زندگی می کرد . 🇮🇷 حارث ، از طایفه شیاطین بود 🇮🇷 ولی خداوند را عبادت می کرد . 🇮🇷 اما اهل امر به معروف و نهی از منکر نبود 🇮🇷 برایش مهم نیست 🇮🇷 که در اطرافش چه می گذرد 🇮🇷 خداوند ، باز به جنیان هشدار داد 🇮🇷 و به آنها مهلت داد تا توبه کنند 🇮🇷 ولی مهلت آنها تمام شد 🇮🇷 و همچنان با بی رحمی ، 👈 همدیگر را می کشتند . 👈 و در زمین فساد می کردند . 🇮🇷 خداوند ، به فرشته ها ماموریت داد 🇮🇷 تا به جنگ با جنیان بروند 🇮🇷 و زمین را ، از شر آنان پاک کنند . 🇮🇷 فرشتگان با شمشیر به زمین رفتند 🇮🇷 و با جنیان جنگیدند . 🇮🇷 عده زیادی از آنان را کشتند 🇮🇷 و عده ای را دستگیر و زندانی کردند . 🇮🇷 در اين ميان ، 🇮🇷 حارث ، جان سالم به در برد . 🇮🇷 و از مرگ نجات پيدا كرد . 🇮🇷 و به دست ملائكه اسير شد .
🌹 داستان حضرت آدم 🌹 🌹🌹 قسمت سوم 🌹🌹 🇮🇷 چند روز بعد ، 🇮🇷 فرشتگان قصد برگشتن به آسمان داشتند . 🇮🇷 حارث ، با حزن و اندوهی که 🇮🇷 در چشمانش دیده می شد 🇮🇷 و با چشم گریان به فرشتگان گفت : 🔥 من ، از مؤمنان هستم . 🔥 و در فتنه و فساد و کشتار ، 🔥 اصلاً شركت نداشتم . 🔥 شما تمام خويشان و هم نوعان مرا كشتيد 🔥 و من تنها ماندم . 🔥 مرا با خودتان به آسمان ببريد ؛ 🔥 تا در آن جا با شما باشم 🔥 و خداى خود را عبادت كنم . 🇮🇷 فرشتگان ، دلشان به درد آمد 🇮🇷 و از خداوند جوياى تكليف شدند . 🇮🇷 خداوند به آنها اجازه داد 🇮🇷 كه او را به آسمان ببرند . 🇮🇷 روز شنبه بود که او به آسمان اول رسید . 🇮🇷 گاهی به عبادت مشغول بود . 🇮🇷 و گاهی به گردش در آسمان ها ، 🇮🇷 و بررسى اوضاع می پرداخت . 🇮🇷 در آن ميان ، 🇮🇷 بر سر راه خود ، لوحى را ديد . 🇮🇷 كه نوشته هایی از نور داشت . 🇮🇷 لوح را برداشت و آن را خواند . 🇮🇷 که در آن نوشته بود : 🍎 من پاداش هيچ عمل كننده اى را ، 🍎 ضايع نمى كنم ؛ 🍎 بلى ، كسى كه كارى كند 🍎 و دنيا را بخواهد ، 🍎 خدا ، دنيا را به او مى بخشد . 🍎 و كسى كه آخرت را بخواهد ، 🍎 خداوند نیز ، او را به آرزويش مى رساند . @amoomolla 🌹
🌹 داستان حضرت آدم 🌹 🌹🌹 قسمت پنجم 🌹🌹 🇮🇷 خداوند ، می داند که در دل حارث ، 🇮🇷 چه آتشی هست و چه می گذرد . 🇮🇷 اما فرشتگان نمی دانند . 🇮🇷 به خاطر همین ؛ خداوند تصمیم گرفت 🇮🇷 تا ذات شیطانی حارث را ، 👈 به آنان نشان دهد . 🇮🇷 به خاطر همین تصمیم گرفت 🇮🇷 تا انسانهایی را خلق کند . 🇮🇷 و آنها را به عنوان خلیفه و جانشین خود ، 🇮🇷 به فرشتگان معرفی نماید . 🇮🇷 در اینجا بود که حارث ، 🇮🇷 چهره شیطانی خود را آشکار کرد 🇮🇷 و به فرشتگان گفت : 🔥 ما نباید بذاریم که خدا چنین کاری بکنه 🔥 این انسانها ، مثل همان نسناس ها هستن 🔥 که همدیگر رو می کُشن 🔥 از همدیگر دزدی می کنن 🔥 از هم متنفرن ، کینه به دل دارن و... 🔥 اگر خدا کسی رو می خواد که عبادتش کنه 🔥 خب ما هستیم 🔥 ما عبادتش می کنیم 🔥 ما براش سجده و رکوع می کنیم 🔥 اگه جانشین می خواد 🔥 چرا ما جانشین خدا نباشیم ؟! 🔥 مگه انسان ها از ما پاکترند 🔥 این ما هستیم که شب و روز 🔥 خدا رو عبادت و ستایش و تقدیس می کنیم 🔥 دیگه خدا چی می خواد 🔥 چرا باید دوباره انسانها آفریده بشن 🔥 تا خونریزی و فساد بکنن 🔥 مگه همین خدا نبود 🔥 که نسناس ها و جن ها و شیاطین رو آفرید 🔥 و مگه خودش نگفت که اونارو بکشید 🔥 پس چه معنی داره 🔥 که دوباره موجوداتی خلق کنه 🔥 و آخر خودش دوباره دستور بده 🔥 که اونا رو بکشید 🔥 چرا ؟! 🇮🇷 فرشته ها ، از حرفهای حارث شیطان ، 🇮🇷 استقبال کردند 🇮🇷 و گفتند : 🌟 خب راست می گه دیگه 🌟 ولی ما چکار می تونیم بکنیم .
🌹 داستان حضرت آدم 🌹 🌹🌹 قسمت چهارم 🌹🌹 🇮🇷 حارث ، بعد از خواندن لوحه ، 🇮🇷 پيش خود فكر كرد 🇮🇷 که دنیا را بگیرد یا آخرت را . 🇮🇷 سپس لبخند شیطانی زد و با خود گفت : 🔥 آخرت نسيه است و دنيا نقد . 🔥 آخرت رو فعلاً بی خیال ، بذار به دنیا بچسبم 🔥 اونقدر میخوام عبادت بکنم ؛ 🔥 تا پیش همه محبوب بشم . 🔥 تا همه دوستم داشته باشن . 🔥 تا همه برام تعظیم کنن . 🇮🇷 حارث ، تصميم گرفت دنيا را 🇮🇷 با عبادت هاى طولانى به دست آورد . 🇮🇷 لذا در ميان ملائكه ، آن قدر عبادت كرد 🇮🇷 تا سرور و رئيس همه فرشتگان شد . 🇮🇷 و فرشتگان به او ، 👈 لقب " طاووس ملائكه " دادند . 🇮🇷 هزار سال در آسمان اول ، 👈 خدا را عبادت کرد . 🇮🇷 پس از آن به آسمان دوم رفت . 🇮🇷 و در آنجا نیز ، 👈 هزار سال خدا را عبادت نمود . 🇮🇷 گاهی بر منبرى مى نشست . 🇮🇷 و ملائكه در مقابل او ، 🇮🇷 با احترام مى ايستادند . 🇮🇷 حارث ، وقتى فهميد که با اين عبادت ها ، 🇮🇷 مى تواند دنيا را مال خود كند ؛ 🇮🇷 تصمیم گرفت ، این کار را ادامه دهد . 🇮🇷 او ، در دلش ، دچار غرور و تکبر شد . 🇮🇷 و خود را از همه مخلوقات خدا ، 👈 بهتر و برتر می بیند . 🇮🇷 سپس به آسمان های دیگر رفت . 🇮🇷 و در هر آسمان ، هزار سال خدا را عبادت کرد 🇮🇷 روز جمعه ، به آسمان هفتم رسید . 👈 و باز هزار سال دیگر ، خدا را عبادت کرد .
🌹 داستان حضرت آدم 🌹 🌹🌹 قسمت ششم 🌹🌹 🇮🇷 شیطان گفت : 🔥 باید بریم پیش خدا و بهش اعتراض کنیم 🇮🇷 یکی از فرشته ها گفت : 🌟 آخه مگه میشه به خدا اعتراض کرد 🌟 او حکیم و داناست 🌟 او خالق همه ماست 🌟 اگر خدا ما رو خلق نمی کرد ، ما هم نبودیم 🇮🇷 یکی دیگر از فرشته ها گفت : ☀️ حارث تو چِت شده ؟ ☀️ چرا اینجوری شدی ؟ ☀️ مگه تو از خدا بالاتری ؟! 🇮🇷 حارث با ناراحتی گفت : 🔥 من هزاران سال ، خدا رو عبادت کردم 🔥 من از آتیش آفریده شدم 🔥 پس جانشینی خدا ، حق منه 🔥 نه انسانهای خاکی و بی ارزش 🇮🇷 یکی از فرشته ها گفت : 🌟 حارث ! تو داری حسادت می کنی ؟! 🌟 تو دچار کبر و غرور شدی ؟! 🌟 آخه مگه میشه ؟! 🌟 مگه تو فرشته نیستی ؟! 🇮🇷 یکی دیگه از فرشته ها گفت : ☀️ من شنیدم که حارث فرشته نیست . 🇮🇷 یکی دیگه از فرشته ها گفت : 🍎 حارث فرشته است 🍎 هزاران ساله که تو آسمونا مشغول عبادته 🍎 شاید حق با اون باشه 🇮🇷 حارث شیطان با حرفهایش ، 🇮🇷 باعث شد تا بین فرشته ها ، اختلاف بیفتد 🇮🇷 عده ای موافق حرف حارث ، 🇮🇷 و عده ای دیگر ، مخالف او بودند . 🇮🇷 موافقین حارث ، پیش خدا رفتند 🇮🇷 و فسادهای موجودات گذشته را ، 🇮🇷 برای خدا یادآوری کردند و گفتند : 🍎 خدایا ! تو می خوای موجودی خلق کنی 🍎 و در زمین ، جانشین خودت کنی 🍎 که قرار است در زمین ، 🍎 فساد و تباهی و خون ریزی ، بکنه ؟! 🍎 خدایا ! اینکار و نکن 🍎 ما همیشه تو رو ستایش و تقدیس می کنیم 🍎 به خدا ما لایق جانشینی تو هستیم 👈 نه انسانها ...
🌹 داستان حضرت آدم 🌹 🌹🌹 قسمت هفتم 🌹🌹 🇮🇷 خداوند گفت : ✨ من از این انسان ✨ و بحث جانشین شدنش در زمین ، ✨ اسراری می دانم که شما نمی دانید . ✨ و به زودی شما را از آنها آگاه می کنم . 🇮🇷 خداوند به فرشتگان دستور داد 🇮🇷 تا از همه جای زمین خاک بیاورند . 🇮🇷 هر کدام از فرشته ها ، 👈 به سویی پرواز کردند . 🇮🇷 یکی به مکه رفت . 👈 و از خاک کعبه ، برای خدا ، خاک آورد 🇮🇷 یکی از بیت المقدس خاک آورد 🇮🇷 یکی از یمن ، یکی از مصر ، 🇮🇷 و دیگر فرشتگان نیز ، 👈 از حجاز و شرق و غرب ، خاک آوردند . 🇮🇷 سپس دستور داد 🇮🇷 تا شبنمی از درختان بهشتی بیاورند . 🇮🇷 و از آن شبنم به عنوان آب ، 👈 روی خاکها ریختند . 🇮🇷 خاکها ، به صورت گِل در آمد . 🇮🇷 و با مشت و مالی زیاد ، چسبنده شد . 🇮🇷 خداوند با آن گِل ، 🇮🇷 صورت هیئت انسان کاملی ، 👈 به وجود آورد . 🇮🇷 سر انسان ، از خاک کعبه ، 🇮🇷 قلب و سینه او ، از خاک بیت المقدس ، 🇮🇷 پاهای او ، از خاک یمن ، 🇮🇷 دستهایش ، از خاک مصر ، 🇮🇷 و قدمین او نیز ، از خاک حجاز ، 🇮🇷 دست راست او ، از خاک شرق ، 🇮🇷 و دست چپ انسان نیز ، از خاک مغرب ، 👈 درست شده است . 🇮🇷 سپس خداوند از روح خود ، در او دمید 🇮🇷 مدتی بعد از دمیده شدن روح ، 🇮🇷 آدم از جابرخاست و با شتاب بلند شد . 🇮🇷 سپس نوری به طرف آدم فرستاد 🇮🇷 که باعث شد 👈 اعضا و جوارحش حرکت کنند . 🇮🇷 سپس نور دیگری فرستاد . 🇮🇷 که موجب فعال شدن قلب ، بینائی ، 🇮🇷 شنوائی ، ادراکهای حسی ، فکری ، عقلی 👈 و درک و شعور باطنی آدم گردید .
📚 داستان کوتاه پیامبر اکرم ص ✨ 🌟 خدا بود و هست و خواهد بود 🌟 و غیر از خدا ، هیچ کس نبود 🌟 در مکه ، مردی پاک و زیبا بود ، به نام عبداللّه ، که با دختری با حیا و با حجاب ، به نام آمنه ازدواج کرد . 🌟 پس از مدتی ، یک پسر زیبا به دنیا آوردند و نام او را محمد گذاشتند . 🌟 حضرت محمد ، در مکه به دنیا آمد . 🌟 پدرش عبدالله ، پیش از ولادتش درگذشت . 🌟 شش ساله که شد ؛ مادرش آمنه نیز از دنیا رفت . 🌟 تا هشت سالگى ، پیش پدربزرگش عبدالمطّلب بود و پس از مرگ پدربزرگ ، عمویش ابوطالب ( پدر امام علی ) ، او را به خانه خود برد . 🌟 بیشتر کودکانِ هم سن و سالش ، لباس کثیف و موهایى نامرتب و بدنی بدبو داشتند ؛ اما حضرت محمد مثل بزرگترها ، موهایش را مرتّب می کرد و سر و صورتِ خود را ، تمیز نگه می داشت . 🌟 حضرت محمد ، به خوراکى حریص نبود ؛ و با عجله و تند تند ، غذا نمی خورند . 🌟 در همه احوال ، متانت ، سنگینی و وقار ، از خود نشان مى داد . 🌟 او نه در کودکى و نه در بزرگسالى ، هیچ وقت از گرسنگى و تشنگى ، ناله نمی زد . 🌟 ایشون دروغ نمی گفت ؛ و کار زشت و ناشایست انجام نمی داد و خنده بلند و بی جا نمی کرد . 🌟 در بیست و پنج سالگی ، با حضرت خدیجه ، دختر خویلد ازدواج کرد . 🌟 در میان مردم مکّه ، به امانتدارى و صداقت مشهور بود تا آنجا که همه ، او را محمّد امین می خواندند . 🌟 حضرت محمد ، پاک و درستکار بود 🌟 اهل شرک و بت پرستى نبود 🌟 به دنیا بى اعتنا بود 🌟 آن حضرت در چهل سالگى ، به پیامبرى انتخاب شدند و تا سه سال ، مخفیانه مردم را به اسلام دعوت می نمود . 🌟 پس از این مدّت ، رسالت خویش را آشکار ساخت و از بستگان خود آغاز کرد و سپس دعوت به توحید و پرهیز از شرک و بت پرستى را به گوشِ مردم رساند . 🌟 از همین جا بود که بزرگان قریش ، مخالفت با او را آغاز کردند و به آزار آن حضرت پرداختند . 🌟 پس از سیزده سال تبلیغ در مکّه ، ناچارا ، به مدینه هجرت نمود .
🌸 معمای مذهبی 🌸 موضوع : پیامبر اکرم ( ص ) 🕋 ۱. آخرین پیامبر و فرستاده خدا 🌟👈 حضرت محمد صلی الله علیه وآله 🕋 ۲. نام پدر حضرت محمد ( ص ) 🌟👈 عبدالله 🕋 ۳. نام مادر حضرت محمد ( ص ) 🌟👈 آمنه 🕋 ۴. پیامبراکرم در کجا به دنیا آمدند ؟ 🌟👈 مکه 🕋 ۵. سفر فضایی پیامبر اکرم ( ص ) 🌟👈 معراج 🕋 ۶. حضرت محمد ، در چند سالگی ، پیامبر شدند ؟! 🌟👈 در ۴۰ سالگی