#کتاب_وریا
┄━••━┄ ┄━•√
📖|| آیا چشمهایتان آمادهی همراه شدن با خانوم مارپلی کوچک در جستجوی واژه ای نام آشنا یعنی؛ "حجاب" است؟
➕|| اگر پاسختان مثبت است، شما را دعوت میکنم پا به دنیای قشنگ "وُریا" بگذارید. وریا کتابی پر از شور و نشاط و تأمل و تحقیق است که در دل هرصفحه اش کتابهای خوبی را معرفی میکند.
♡|| رمان دربارهے دخترکی ۱۶ساله است، که میخواهد متفاوت باشد، تک بُعدی نبیند، هیچ حرفی را بدون منطق قبول نمیکند؛ و برای رسیدن به جواب سؤال هایش راه پرسشگری را پیش میگیرد.
➿|| راوی کتاب دوستیخیالی بنام "وُریا" دارد که اسم کتاب از همین شخص خیالی گرفته شده که به معنای آگاهوبیدار است.
و چه چیزی مهمتر از آگاهی؟! آن هم برای نوجوانی که درجامعه ای خواب زده در جستجوی آگاهی و بیداری است.
√|| با چشمپوشی از نقاطضعف عناصر، قلم نویسنده جذاب و دلنشین است. از همه مهمتر هدفدار بودن، شاخصه بارز آن به شمار میآید.
| نویسنده: #سیده_زهرامحمدی |
@clad_girls 📚🌱
هدایت شده از 🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
💓 #وفاداری خیلی مهم است💍
✿
💠 توصیه مقام معظم رهبری
💑 به زوج های جوان:
اگر زن احساس کند ...
شوهرش به او وفادار است...
و شوهر احساس کند ...
زنش به او وفادار است ...
این خود به وجود آورنده محبت است.
😍
محبت که به وجود آمد آنوقت خانواده پایدار خواهد شد ؛ یک بنای مستحکم و پایداری که سال های متمادی ادامه پیدا میکند.💕
💟 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
#داستان_راستان ↓ .
#دست_شیعه_ی_خانجان
┄━••━┄ ┄━•√
خانجان عقیده داشت؛ روز هجدهم ذی الحجه، چادر گلدار خاص خودش را می طلبد. قرار بود برای من هم یک چادر غدیرانه ترتیب ببیند که حاشیه اش با گل های ریز سبز، طور دوزی شده و نشانه های سادات بودن از گوشه هایش سر ریز شود. بالاخره ابرهای تیره به آسمان تشریف فرما شدند. خانجان طبق قول و قرارش به سراغ چرخ خیاطی آمد و در یک چشم بر هم زدن چادر را برش و دور دوزی کرد. حالا فقط مانده بود، طور های سبز دست دوز. بی صبرانه منتظر فرود آمد اولین سوزن بر دل پارچه ی چادری شدم. دقایقی دیگر می توانستم با چادر گلدار سبزم دور حوض فیروزه چرخی بزنم و هنر خانجانم را به رخ ماهی ها بکشم.
در همین افکار بودم که خانجان گفت:«آخ!» و نوک انگشتش را به دهان گرفت. پریدم به سمتش و هراسان پرسیدم: «چی شد؟» خون از میان انگشتش بیرون زده بود اما با اشاره ی سر خیالم را راحت کرد و گفت: «پرنسس مولا! ادامه اش بماند برای صبح، عیبی ندارد؟» شقیقه اش را که با چند موی خاکستری تزئین شده بود، بوسیدم و گفتم: «قربانت بروم، تو فقط خوب باش!»
خانجان کف دست هایش را باز کرد و و گفت: «باز دستِ شیعه ام عجله کرد!» گیج نگاهش کردم پس خودش درصدد توضیح برآمد: «من اسم دستِ راستم را گذاشته ام، دست شیعه و دست چپ را هم، دستِ سنی. هر وقت این دوتا، دست همدیگر را بگیرند، من هم توانم کاری بکنم کارستان اما خدا نکند یکی بدقلقی بکند!» صدایش را پایین آورد و ادامه داد: «این رمزی بود که من برای زندگی با آقابزرگ گذاشتم!» حالا دیگر تعجب من چند برابر شده بود. به دست های لرزانش خیره شدم و گفتم: «به خاطر آقابزرگ چه راز و رمزهایی داشتی خانجان!» توجهی به من نداشت.هنوز هم چشم دوخته بود به دست هایش.آب دهانش را به سختی قورت داد، گویی استخوانی در گلویش مانع حرف زدن می شد: «اگر سوزن... اگر سوزن را به گوشت دست چپ فرو نمی کردم، الان چادرِ غدیرانه ات...!»
دیگر چیزی نگفت و به سراغ جعبه کمک های اولیه رفت. یک باند و نوار چسب آورد و با احتیاط مشغول بستن انگشت سبابه شد. لحظه ای، زیر چشمی نگاهم کرد و بدون سوالی از جانب من، پاسخ داد: «پرنسس جان! هیچ وقت نگذار دستِ شیعه ات تند برود. گرچه بنظر دستِ سنی را زخمی می کند اما تو باید تمام حواست به کار ناتمام مولا...» پریدم میان کلامش.چین و شکنج ابروهایم هرلحظه بیشتر می شد. اعتراض کردم: «خانجان! خلفای اهل تسنن در حق مولا جفا کردند، چطور می شود لال مانی گرفت؟»
او لختی اندیشید. نخ و سوزن را به دست راستم داد و گفت: «این که کاری ندارد دخترم، کافیست نوک سوزن را فرو کنی به دل پارچه نه دست چپ! مولا در جنگ صفین می دانی چه گفت؟ اذکروا معایب افعالهم; پس سوزن اول را بزن بر کارهای خلفا و طرحی بکش با طور سبز.» دوباره تن صدایش رو به پایین نزول کرد: «من با آقابزرگ بارها راجب کارهای خلفا حرف زدم،دلیل و مدرک هم آوردم اما فحش و ناسزا به شخصیت ها در مکتب علی(ع) جای ندارد!» آن وقت انگشت هایم را نوازش کرد و کف دست راستم را اندکی فشار داد و گفت: «پرنسس مولا! به دستِ شیعه ات، <خیاطی أَحسن> را یاد بده. اگر حواست باشد که سوزن را به کجا وارد کند، هم چادر غدیرانه ات دوخته می شود و هم حقیقت و زیبایی اش مثل روز روشن...!» با جمله ی آخر خانجان، سرم را تا زانو خم کردم. کاشتن بوسه ای حوالی دستِ شیعه اش، واجب بود.
| نویسنده : #میم_اصانلو |
💟 @clad_girls
🌷🍃
❤ #امام_صادق علیه السلام:
🍃در روز عید غدیر لازم است مؤمن پاکیزهترین و فاخرترین لباس خود را بپوشد.🌱
📖بحارالأنوار، ج۹۵، ص۳۰۱🌾
🆔 @Clad_girls
#آقامونه
در عیـ🎊ـد غدیر و عیـ🎉ـد مولا
عید شه دین💐 امیر دلـ💚ـها
تبریکـ👏🏻 صمیمانه ی ما به😍
محبوبترین سیـ💚ـد دنیا🌏
#حیدر_محمدنژاد
#عیدتون_مبارک_حضرت_دلبر😍✋🏻
[💚] @Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍰🍰🍰🍰🍰🍰🍰🍰
🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬
🍭🍭🍭🍭🍭🍭🍭🍭
🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂
😋😋😋😋😋😋😋😋
😍 عیدتون مبااااارک باشههههه
🆔 @Clad_girls
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
🔴 هر فعالیتی برای عید غدیر داشتید عکسش رو برامون بفرستید تا منتشرش کنیم😊 🆔 @Clad_girls
✅ این زوج عزیز پست کانال مارو چاپ و دعوت کردن از بقیه برای اکرام غدیر 😍😍
ان شاءالله ما هم در ثوابش شریک باشیم😍😍
#فقط_به_عشق_علی
اینم عیدی هاشونه 👇👇
💌 #شب_شادی
دخترونهایها
عیـــدتـــون مبـــارک ... 🎊🎉
.
💫 توصیه امام رضا (ع)
برای عید غدیر، این بود که
توی این لحظات، زیاد دعا کنیم و
زیاد صلوات بفرستیم
.
🌸 پس از امشب
تـا میتونی، با شادی بگو:
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
.
.
.
👈 بفرمایید دهنتونو شیرین کنین ...
🍰🎂🍰🍎🍰🍎🍰🎂🍰🎂🍰🎂
🍰🎂🍰🎂🍰🎂🍰🎂🍰🎂🍰🎂
🍰🍧🍏🍰🎂🍰🍏🍰🎂🍰🎂🍰
🍏🍏🍰🎂🍰🎂🍰🎂🍰🎂🍏🍰
🍪🍰🍪🍰🍪🍏🍪🍰🍰🎂🍰🍰 .
.
.
.
.
.
31.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚 #مولودی شاد آوردم براتووون
❤️ عیدتوووون مبااارڪ باشه
مارو هم زیاد دعا کنید این شب عیدی
AUD-20190819-WA0001.mp3
5.53M
فایل صوتی
بسیار زیبا
سرکوه بلند فریاد کردم
علی شیر خدارایاد کردم
سید مجید بنی فاطمه
سید رضا هلالی
@Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سومین مورد ارسال کننده ویدئو برای مصی علینژاد هم بازداشت شده 👏🏻😃😅
مستند بزودی مستندی در این رابطه پخش میشود.
احسنت به قوه قضاییه! آقای رییسی تو همین مدت زمان کوتاه در برخورد با مفاسد(چه اقتصادی و چه فرهنگی)چشمگیر عمل کرده.
#قوه_قضاییه
#حجاب
🆔 @Clad_girls
💚 فقط_به_عشق_علی
✅ #ارسالی_شما
پخش گل و شربت و شیرینی میان همشهریان به مناسبت عید غدیر🌺
🆔 @Clad_girls