🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
👇
#ارزش_حجاب_در_آمریکا
#الهام_اتحادی
طراح لباس و حجاب، هیوستون تگزاس
بعد از هجرت به آمریکا، عمیقاً فهمیدم حجاب چقدر برایم عزیز است! اما چیزی که باعث شد در زمینهی حجاب دست به قلم شوم، محجبه بودن مادر و مادر بزرگ و مادر مادر بزرگم نبود؛ بلکه واکنشهای جدید مردان و زنان غیر مسلمانی است که چند ماهی میشود در کنارشان قرار گرفتهام!
یک ماه از ورودم به آمریکا گذشته بود که برای سوال راجع به رشتهی مورد علاقهام، به کالج شهر فعلیمان (هیوستن تگزاس) رفتم. برای ملاقات با مشاور کالج نوبت گرفتم و بر روی صندلی در سالن انتظار نشستم. آن روز علاوه بر بستن حجاب روسری، یک کلاه رسمی زنانه بر سر داشتم. متوجه نگاه نیمه سنگین دانشجوها شده بودم اما همچنان زل زده بودم به خطوط کتابی که در دستم بود بی آنکه خطی از صفحه را بخوانم...
سعی کردم با خودم عادی برخورد کنم و روی یکی از خطوط تمرکز کنم: «برای طراحی یک استایل رسمی، نخست به جنس پارچه بیاندیشید. انتخاب جنس مناسب میتواند....»
- ببخشید خانم!
سرم را بالا بردم...
دختری مو بور بود با چشمهای روشن. کنارم نشست و گفت: میتوانم یک سوال بپرسم؟
با لبخند گرمی که زیبایی حجابم را درونی نشان دهد گفتم: بله حتماً، بفرمایید.
- میتوانم بپرسم دین شما چیست؟
- اسلام؛ مسلمان هستم.
صورتم منقبض شد و لبخندم محکمتر تا درونی و قلبی بودن زیبایی حجابم حفظ شود!
-همیشه پوشش سر دارید؟
- بله.
-ازدواج کردهاید؟
-بله، متاهلم.
-نظر همسرتان نسبت به پوشش سرتان و لباستان چیست؟
-حجاب؛ به این پوشش سر میگوییم حجاب. او خیلی از حجابم لذت میبرد.
- همسرتان باید به شما افتخار کند! آرزویم این است که بتوانم روزی به اندازهی شما به خودم احترام بگذارم و برای تن و روحم حرمت قائل شوم و با پوششم... همان حجابم، به مردان و زنان اطرافم بگویم من یک زنم با حریم شخصی؛ حرمت من نگه داشتنیست چون حفظش کردهام. با حجابم بگویم تا همینجا، پشت همین پوشش، قابل دسترسیست و باقی حریم شخصی من است.
عضلات صورتم که تحت فشار لبخند مذکور بود، کم کم وا رفت.
ادامه داد: اما خانوادهام مسیحیان متعصبی هستند که نمیگذراند پوشش، ببخشید حجاب اسلامی، داشته باشم.
چشمانم داغ شده بود و یک تکان کوچک کافی بود تا اشکم بلغزد روی گونهام. باید چه میگفتم؟! خدایی! منِ ۲۸ سالهای که حجاب را از کودکیام تا آمریکا آورده بودم، در جواب آن توصیفات تکان دهندهی دختری از یک خانوادهی متعصب مسیحی در مورد حجاب، چه باید میگفتم؟!
بالاخره زبانم چرخید و گفتم: چقدر زیبا توصیف کردید. جواب داد که: و شما با آن پوشش سر و لباس پوشیده، چقدر زیبا حجاب را معرفی کردید. من توصیف کردم و شما برتر از آن، به تصویر کشیدید.
نوبت مشاورهاش شد. دستم را گرفت و گفت: از دیدارتان خیلی خوشحال شدم. امیدوارم مادرم زودتر بیاید تا شما را به او نشان دهم. او باید ببیند که حجاب یک زن مسلمان چقدر میتواند زیبا باشد!
تصویر آن چهره و آن چشمهای رنگی، حک شد روی مردمک چشمم.
همانجا، همان لحظه، مطمئنتر از همیشه، به خودم قول دادم که به تلاشم در زمینهی طراحی حجاب ادامه دهم و آن طراحِ حجابِ رویاهایم باشم. 😌
به این فکر میکنم که حجاب، گاهی یک جاذبه به حساب میآید؛ نه به این عنوان که موجب جلب توجه و تبرج در نظر نامحرمان گردد، بلکه یک خانم مسلمان میتواند با حفظ حیا و حجاب وزین و زیبای خود، دیگران (چه غیر مسلمانها و چه مسلمانانِ شناسنامهای و غیر مذهبی) را به دین خدا جذب کند. وقتی حجابِ یک زن مسلمان زیبا و وزین باشد، میتواند از هزار هفتهی مد نیویورک و لندن و پاریس و غیره بیشتر مورد پسندِ فطرت انسانها واقع شود!
به چشم خودم میبینم که گاهی چطور پوششم در نظر زنان و مردان غیر مسلمانی که حتی با حجاب مخالفند، وزین و دلنشین میآید و بعضاً مخالفتشان به کنجکاوی تبدیل میشود. لذا تصمیم گرفتم بعنوان یک بانوی محجبهی ایرانی، فعالیتم را در زمینهی ارائهی حجاب گستردهتر کنم تا علاوه بر حفظ حجاب خودم، معتقدین به سایر مذاهب را هم به حجاب علاقمند کنم. 😌
🆔 @Clad_girls