eitaa logo
🌸 دختــران چــادری 🌸
167.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
17.7هزار ویدیو
283 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
‍   ┄━•●❥ همنام مادر فاطمه ❥●•━┄ از درد به خود می‌پیچید. نای حرف زدن نداشت، عرق سرد روی پیشانی‌اش خودنمایی می‌کرد. درد پهلویش عجیب او را یاد فاطمه می انداخت!.. بالاخره انتظار به سر می‌رسد؛ نه ماه امانت داری تبدیل می‌شود به یک عمر میزبانی. صدای ونگ ونگ نوزاد خنده بر لبانش می‌نشاند و اشک بروی گونه‌هایش جاری می‌شود. پرستار دم گوشش می‌گوید: _مبارکه! بچه دختره. نگاش کن لپ قرمزی رو... اسمشو چی می‌خوای بذاری؟ مکثی می‌کند، دلش می‌خواهد بگوید: "فاطمه، فاطمه!" اما سوال پرستار را بی‌جواب می‌گذارد. نگاهی به نوازد می‌اندازد و زیر لب زمزمه می‌کند: "فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا" "به سفارش پیامبر که فرموده بودند: قبل دنیا آمدن برای کودک اسم انتخاب کنید. دو اسم انتخاب کرده بودند. فاطمه و محمد! " ‍   ★★★ "روز هفتم" -الان مهمونا از راه می‌رسن. چی شد، چیکار کنیم بالاخره!؟ -دیدی که خانم بزرگ مخالفه! میگه اسم خواهرشه و زشته که ما اسم اونو بذاریم. باید احترام بذاریم، هر چی باشه بزرگ فامیله. از دستش کفری می‌شوم: -ای بابا! عزیز من، اسم حضرت زهراست! این رسم و رسومای غلط چیه که شماها دارید!؟ دستی بر موهای جوگندمی‌اش می‌کشد و می‌گوید: -چند تا اسم می‌ذاریم لای قرآن، یکیش رو انتخاب می‌کنیم. اسامی متبرک می‌شوند با کلام الله مجید. علی وضو گرفته، چشمانش را می‌بندد و یکی از آنها را برمی‌دارد. از برق چشمانش متوجه می‌شوم که همان اسم دلخواهش در آمده. ناخودآگاه خنده برلبانم نقش می‌بندد. طفل معصوم را در آغوش می‌گیرد؛ در گوش راست اذان می‌گوید و در گوش چپ اقامه. سپس آرام بیخ گوشش می‌گوید: شیعه‌ی مولا، اسم تو رو می‌ذارم خدیجه... خدیجه... خدیجه... ★★★ در دوران نوجوانی مدام با خود می‌گفتم "چرا خدیجه!؟ قرار بود فاطمه باشم!همنام بانوی بی‌نشان!" سالها گذشت تا اینکه یک روز مشغول دیدن تکرار برنامه حجت السلام شهاب مرادی بودم. کلام گهربار اینبارش از خدیجه بود! مادر مهربان فاطمه! اولین شیر زنی که پیامبر را تایید کرد وقتی که همه تکذیبش می‌کردند. از فضایل بی‌شمارش سخن گفت، نه فقط از قصه تکراری"خدیجه از پیامبر بزرگتر بود و الی آخر..." انتهای کلامش از نام غریب او یاد کرد. نامی که این روزها می‌گویند از مُد افتاده و کلاس ندارد! حاج آقا پیشنهادی داشت جالب و ناب!... که حداقل یک روز، آنهم در روز دهم ماه مبارک رمضان، سالروز وفات بانویی که در پیشگاه خدا خیلی آبرو دارد، در نزد خدا و پیامبر از اهمیت خاص و والایی برخوردار است، همان روزی که پیامبر به جای روز عزا سال حزن و غم اعلام کرد؛ عام الحزن! در این روز دخترتان را با نام مبارک "خدیجه" صدا بزنید. فقط یک روز! در فکر فرو رفتم. در دلم غوغایی بر پا شده بود. یک آن اتفاقات روز قبل از ذهنم عبور کرد، همانطور که روی صندلی ایستگاه مترو نشسته و منتظر قطار بودم پیامی آمد از جانب یک دوست، کلی حرف نوشته و در آخر گفته بود: "تو را به صاحب اسمت قسم، این روزها برایم ویژه دعا کن!" مات و مبهوت مانده بودم. امروز چه روزی بود! انگار زمین و زمان دست به دست هم داده بودند تا من قدر خدیجه بودنم را بدانم!.. اشک در چشمانم حلقه زد و از آن پس با افتخار به همه گفتم: "اسم من خدیجه است، هم نام مادر فاطمه!" ❥●•━┄ | @ghaf_313 !