#خاطره_نوشت 📝 امشب یک دلخوشی بزرگ تو موکب کوچیک ما رقم خورد🌾🌾 💌در تکاپوی اجرای چالش هامون داخل موکب بودیم که خانومی همراه پسربچه ی یک ونیم ساله شون تشریف اورده بودن روبه روی موکب🥹 حجاب متوسطی داشتن. برای تشکر از اینکه این حجاب رو دارن و با گفتن این جمله که ((ان شاالله دل مادرمون فاطمه.س. رو از این هم شادتر کنین)) یه گلدون بهشون هدیه دادم 🪷 کمی باحالت مکث وایستادن و گفتن روسریم رو میبندین😍 منم از خدا خواسته بلندگفتم بله حتما😃 روسریشون رو با یه گیره ی قشنگ( که نذری و دست ساز یکی از بچه های گروهمون هس) بستم و وقتی تو آینه خودشون رو دیدن🌟 بعد چنددقیقه ای برگشتن به سمتم وگفتن قول میدم تا لحظه ای که بمیرم همین جوری روسریم رو ببندم😍😍 منم با خوشحالی گفتم ان شاءالله،.. زودی هم یه جمله ی دیگه اضافه کردم که«ولی عزیزجان خیلیا تشریف آوردن،قول دادن ولی قولشون رو شکستن 😣 اما اون خانم محترم گفتن که به جون بچه ام قسم میخورم🌻چندبن بارهم قسم خوردن،و خیلی هم صحبت کردیم و به کودکشون هم کتاب رنگ آمیزی هدیه دادیم...و با کلی ذوق وشوق خداحافظی کردیم.... 🍃🍃 چه شب قشنگی بود... خییییلی ممنونتیم حضرت ارباب❤️ ان شاءالله قولشون پایدار باشه👌 •{فِـ‌رِشـ‌تـگـٰانِ‌سَرزَمیــ‌نِ‌مــَ‌ن•ارومـ‌یه}• @reyhaneh_shou_urmiyeh

#خاطره_نوشت طبق برنامه از یک زوج دعوت کردیم تا در چالش مون که مخصوص متاهلین بود شرکت کنند باید روی کارتی که بهشون داده بودیم جمله رو کامل میکردند و بهَم هدیه می‌دادند .... وقتی که گلدونشون رو گل کردند و کارت ها رو بهش آویزون کردند متوجه شدند با اینکه اصلا ندیدند طرف مقابل چی داره می‌نویسه ولی جملات شون کامل شبیه هم بود (: 🌱 #تفاهم_تا_کجا 😁✨ #روز_ازدواج #فرشتگان_سرزمین_من_مشهد