🇮🇷 دختــران چــادری 🇮🇷
🌀#مسابقه
📖#گلستان_یازدهم
#قسمت_پنجم
....فکر می کردم کودکی لاغر و کوچک بهدنیا خواهم آورد.آن روزها مثل الان سونوگرافی رونق چندانی نداشت. دوست و فامیل و در و همسایه، بر اساس تجربه و از روی حالات و شکل شکم مادر،جنسیت بچه را حدس می زدند.بنا به تشخیص اغلب زن ها بچه ام دختر بود.
در ماه سوم بارداری بودم که امیر آقا،برادر علی آقا شهید شد.روزهای سختی بود!لحضه هایم با گریه و غصه و ناله می گذشت؛بعد هم که علی آقا.بعد از شهادت امیر و علی تا یک هفته جز آب چیزی از گلوییم پایین نمی رفت.خیلی لاغر شده بودم،مثل زن های باردار نبودم.خیلی ها اصلا باورش نمی شد حامله ام.درد مثل خون پخش شده بود توی تمام تنم.نمی خواستم فریاد بزنم.به همین دلیل لب هایم را می گزیدم و دست مادر را تا آنجایی که زور داشتم فشار می دادم.مادر به پهنای صورتش اشک می ریخت .از شدت درد،اشک های من هم سرازیر شد.مادر دستم را روی لب هایش گذاشته بود و تند تند می بوسید.
......
#ادامه_دارد
🆔@clad_girls