eitaa logo
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
155هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
18.4هزار ویدیو
286 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
📚#افتاب_در_حجاب ♥️#قسمت31 فاطمه را در آغوش مى فشرد... بر سر روى و سینه اش مى کشد و چشم و گونه و لب
📚 ♥️ مى توانى ببینى که اکنون حسین چه مى کند.... اسب را به سمت لشکر! دشمن پیش مى راند، یا شمشیر را دور سرش مى گرداند... و به سپاه دشمن حمله مى برد یا ضربه هاى شمشیر و نیزه را از اطراف خویش دفع مى کند،.. یا سپر به تیرهاى رعدآساى دشمن مى ساید، یا در محاصره نامردانه سیاهدلان چرخ مى خورد، یا به ضربات نابهنگام اما هماهنگ عده اى ، از اسب فرو مى افتد...آرى ، لحن این لاحول ، آهنگ فرو افتادن خورشید بر زمین است. تو ناگهان از زمین کنده مى شوى... و به سمت صدا پر مى کشى و از فاصله اى نه چندان دور، ذوالجناح را مى بینى که بر گرد سوار فرو افتاده خویش مى چرخد،... و با هجمه هاى خویش ، محاصره دشمن را بازتر مى کند. چه باید بکنى ؟ حسین به ماندن در خیمه فرمان داده است... اما دل ، تاب و قرار ماندن ندارد... و دل مگر حسین است و فرمان دل مگر غیر از فرمان حسین ؟ اگر پیش بروى فرمان پیشین حسین را نبرده اى و اگر بازپس بنشینى ، تمکین به این دل حسینى نکرده اى.کاش حسین چیزى بگوید.. و به کلام و حجتى تکلیف را روشنى ببخشد.این صداى اوست که خطاب به تو فریاد مى زند: دریاب این کودك را! و تو چشم مى گردانى... و کودکى را مى بینى که بى واهمه از هر چه سپاه و لشکر و دشمن به سوى حسین مى دود... و پیوسته عمو را صدا مى زند. تو جان گرفته از فرمان حسین ، تمام توانت را در پاهایت مى ریزى و به سوى کودك خیز بر مى دارى.... عبداالله صداى تو را مى شنود... و حضور و تعقیب را در مى یابد اما بنا ندارد که گوش جز به دلش و سر جز به حسینش بسپارد.... وقتى تو از پشت ، پیراهنش را مى گیرى و او را بغل مى زنى ،گمان مى کنى که به چنگش آورده اى و از رفتن و گریختن بازش داشته اى . اما هنوز این گمان را در ذهن مضمضه نکرده اى... که او چون ماهى چابکى از تور دستهاى تو مى گریزد.. و خود را به امام مى رساند.در میان حلقه دشمن ، جاى تو نیست... این را دل تو و نگاه حسین هر دو مى گویند.... پس ناگزیرى که در چند قدمى بایستى و ببینى که ابجربن کعب شمشیرش را به قصد حسین فرا مى برد و ببینى که عبداالله نیز دستش را به دفاع از امام بلند مى کند... و بشنوى این کلام کودکانه عبداالله را که:تو را به عموى من چه کار اى خبیث زاده ناپاك!و ببینى که شمشیر، سبعانه فرود مى آید و از دست نازك عبداالله عبور مى کند،... آنچنانکه دست و بازو به پوست ، معلق مى ماند.و بشنوى نواى (وا اماه ) عبداالله را که از اعماق جگر فریاد مى کشد... و مادر را به یارى مى طلبد. و ببینى که چگونه حسین او را در آغوش مى کشد... و با کلام و نگاه و نوازش تسلایش مى دهد:صبور باش عزیز دلم! پاره جگرم ! زاده برادرم ! به زودى با پدرت دیدار خواهى کرد و آغوش پیامبر را به رویت گشاده خواهى یافت و... و ببینى ... نه ... دستت را به روى چشمهایت بگذارى تا نبینى که چگونه دو پیکر عمو و برادرزاده به هم دوخته مى شود.... حسین تو اما با اینهمه زخم ، هنوز ایستاده مانده است... ناى دوباره برنشستن بر اسب را ندارد اما اسب را تکیه گاه کرده است تا همچنان برپا بماند. آنچه اکنون براى تو مانده ، پیکر غرق به خون عبداالله است و جاى پاى خون آلوده حسین.حسین تلاش مى کند که از جایگاه تو و خیمه ها فاصله بگیرد... و جنگ را به میانه میدان بکشاند. اما کدام جنگ ؟جسته و گریخته مى شنوى که او همچنان به دشمن خود پند مى دهد، نصیحت مى کند... و از عواقب کار، برحذرشان مى دارد. و به روشنى مى بینى که ضارب و مضروب خویش را انتخاب مى کند. از سر تنى چند مى گذرد و به سر و جان عده اى دیگر مى پردازد.اگر در جبین نسلهاى آینده کسى ، نور رستگارى مى بیند، از او درمى گذرد... .... 🆔@clad_girls