به من چیزی بگو..
از زندگی بگو، از امید بگو، از روشنایی بگو
مثلاً به من بگو که غم بیش از این نخواهد ماند.
زندگانی با عشق میگذرد، عاشقی را یاد کنید؛
انگاه اندوه میرود و جایش را به خرمی میدهد.
عزالدین میگفت گاهی انگار توی دلم کمانچه میزنند. ویولنسل. میگفت من موسیقی بلد نیستم اما قشنگ میزنند؛ تلخ میزنند. همان.
- عزالدین؛ نامه به دریابند.