#اعتراف کلاس ششم ابتدایی که بودیم موقع برگشتن از مدرسه دوستام زنگ خونه مردم رو میزدن و فرار میکردن(لازم به ذکره اینجانب خیلی نصیحت شون کردم ولی گوش شون بدهکار نبود)🥲😂یه بار یکی از بچه ها زنگ خونه ی یکی رو زد و موقعی که میخواست فرار کنه خورد زمین و افتاد کف کوچه😂 تا خواست خودشو جمع کنه صاحب خونه ای که زنگشو زده بود اومد بیرونو گفت دخترم زنگو زدی اشکال نداره کاریت ندارم، مواظب باش خودتو به کشتن ندی...😂 ••🍃●❥JOiN👇🏻 ••🌹❥ خاطرات ارسالی شما عزیزان😍😁 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐ 🍃👈 ❤تنها صداست که می ماند......❤ 🎙🎶@cofeh_deklameh🎶🎙

#اعتراف بابام اینا یه مستاجر داشتن همش این زن و شوهره دعوا میکردن ، دو دقیقه بعد آشتی میکردن و قهقهه میزدن ..اینا طبقه سوم بودن ، مامان و بابای منم طبقه اول ..یه روز این زنو شوهره شروع میکنن دعوا و کتک کاری و تو پله ها میان سمت پایین ...زنه درو میزنه و بابای بیچاره ام با پیژامه باز میکنه ..زنه یهو خودش و پرت میکنه و شلوار بابامو میگیره😐😂 و میره پشت بابام، و همزمان شوهرشم دنبالش کرده بوده و هی پشت بابام اینور و اونور میپریده ،یهو توی اون گیر و دار شلوار بابامو میکشه پایین ..مامانم میگه بابام با یه دست شورتشو گرفته بود نیفته .. با دست دیگه هم شوهر زنه رو گرفته بود نزنه ..از اونور هم داد میزده به مامانم که بیا کش شلوارمو بده دستم ...😂😂😂 من یه ساعت بعد رفتم خونمون دیدم بابام با موی پریشون نشسته روی مبل ..انگار از جنگ برگشته .اونام دو دقیقه بعدش مثل اینکه آشتی کردن و رفتن .😂 کـــانــــال دکلمه ••🍃●❥JOiN👇🏻 ••🌹❥ ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐ 🍃👈 ❤تنها صداست که می ماند......❤ 🎙🎶@cofeh_deklameh🎶🎙