eitaa logo
📖کـــافـــــــــہ شـــعــــــــر📖
3.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
7.9هزار ویدیو
20 فایل
همه شب نقش خیالاتِ تو هست و، دلِ من ، از تو ای ارام جانم ، خبری  نیست که نیست،، اشک می بارد زچشمم باز خاموشم ، خموش ، چون منِ دیوانه ،خونین جگری ، نیست که نیست ، #راحم_تبریزی ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ عشق در کوچه و بازار به سـاز صنمست آنچه پندست و زین برکت شعر و قلمست به حریم دل عاشق تو سخن خرده مگیر چو که پروانه او گردش بین الحرمست گرچه بر روی زمین عاشق و دلداده زیاد شکم سیر کجا ؛ سفره ی شور حشمست زان بهاری که اگر گل بــدهد دامن دشت بلبل مست چنان نغمه ســرای خدمست شعله از شمع به آتش بکشد هالــه عشق سوختن در ره دل وصل به نـاز عدنست همه عشاق خـدا فلسفه بازنـد و عجیب قدمت یار در آن صومعه ثابت قدمست کل اعـداد به اجرام جهان جـزر چــه شد حاصل جزروعدن جزر عدم چند رقمست گر به خود ظلم کنی و دگران در همه جا محمل تو به فلک مجلس جور و ستمست غزل فلسفه جهان ‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖
دلتنگم و روی تو، شفای دل ِ زارم ‌دلتنگ ِ توام، ای تو همانی که ندارم دلخسته‌ترینم ، زِ بس جور کشیدن کو شانه ی اَمنَت، که بر او سَر بگذارم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖
اگر به غیر شوی همدم از تو نیست عجب و گر مرا بکشی این هم از تو نیست عجب تو نخل حسنی و زین خوش‌ هوا که در سر توست اگر به باد دهی عالم از تو نیست عجب به شرم از نظر پاک من نهان گردی روی به دیده‌ی نامحرم از تو نیست عجب مرا که خسته‌ی تیغ توام به زخم دگر اگر خلاص کنی زین غم از تو نیست عجب تویی پری و پری هرچه می‌کند خوب است خلاف طور بنی‌آدم از تو نیست عجب ز مرگ غیر بپوشی سیه اگر شاپور نوای نوحه در این ماتم از تو نیست عجب ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖
وعده دادی که وفادار منی یادت هست؟ تا ابد دلبر و دلدار منی یادت هست؟ گفته بودی که بجز عشق نگویی با من چون در این عشق گرفتار منی یادت هست؟ گفته بودی که شوم مست ز بویت هردم در گلستان گل بی خار منی یادت هست؟ گفته بودی به شبم ماه نمیخواهم چون تو فقط ماه شب تار منی یادت هست؟ گفته بودی که نگویم به کسی رازم را تاخودت محرم اسرار منی یادت هست ؟ گفته بودی که نداری به طبیبی ، حاجت مهربانم تو پرستار منی یادت هست ؟ من همانم که تو را با دل و جان باور کرد و تو هم مطلع اشعار منی یادت هست؟ تک به تک یاد تو اوردم و میگویم که گرچه هم در پی انکار منی ، یادت هست؟ ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖
تپش تپش تپشِ قلب من به خاطر توست به شوقِ بودن تو، نبضِ دل تپیدنی است اگر مدد بکند دستِ پُرسخاوت عشق به دست گرم تو، دستان من رسیدنی است بمان کنار من و شادی جهانم باش بمان که با تو غم از بامِ دل پریدنی است... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖
سربار توأم شانه‌ی تو جای سرم نیست حرفی که ز دل آمده محتاج قسم نیست راهی‌ست به سوی تو و تاریکی مطلق این راه مهیب است ولی سوی عدم نیست برخاستم از خواب پریشانم و دیدم پس لرزه‌ی عشق تو کم از لرزش بم نیست یک شیشه‌ی عطر است که از دست تو افتاد یک شهر پریشان شده از بوی تو کم نیست؟ بیدم که تو در سایه‌ام آرام بمانی هرگز سر من پیش کسی غیر تو خم نیست در سینه‌ی من دفتر اشعار نهفته است افسوس که هر لحظه غزل هست و قلم نیست آخر به قطاری که تو رفتی نرسیدم سهم من از آغوش تو یک بدرقه هم نیست ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖
گفتم فراق را به صبوری دوا کنم صبرم زیاد نیست، چرا ادّعا کنم؟ بوسیدمش ز دور و چنین مستم از غرور گر بوسه بر لبش بگذارم چه‌ها کنم گفتم به قول خویش وفا کن، جواب داد کی قول داده‌ام که بخواهم وفا کنم؟ بیم فراق دارم و باید به شوق وصل شب تا سحر نماز بخوانم، دعا کنم... اشکی نمانده است که جاری کنم ز چشم جانی نمانده است که دیگر فدا کنم ای عشق، من که عقل خود از دست داده‌ام دیوانه‌ام مگر که تو را هم رها کنم؟ زاهد به ذوق آمده از شعر من ولی ننگا به من که ذوقی از این مرحبا کنم ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖
امشب حنجرۀ پُر بغضِ شعرهایم نثار نبض برخواب رفته احساست! امشب شده ام و را نوازش می کنم تا نورش ردّ نگاهت را به برساند امشب واژگان تبدارم در رگ احساسم به نشینند. ‎ ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖
شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌کس باور نداشت بار غربت را کسی از روی دوشش بر نداشت در نگاهش کوفه کوفه غربت و دلواپسی عابر دلخسته جز تنهائیش یاور نداشت بام‌های خانه‌های مردم بیعت‌فروش وقت استقبال از او جز سنگ و خاکستر نداشت می‌چکید از مشک‌هاشان جرعه‌جرعه تشنگی نخل‌هاشان میوه‌ای جز نیزه و خنجر نداشت سنگ‌ها کمتر به پیشانی او پا می‌زدند نسبتی نزدیک اگر با حضرت حیدر نداشت روی گلگون و لبی پر خون و چشمانی کبود سرنوشتی بین نامردان از این بهتر نداشت سر سپردن در مسیر سربلندی سیره‌اش جز شهادت آرزوی دیگری در سر نداشت دخترش با دیدن بازارهای کوفه گفت خوب شد بابای من در دست انگشتر نداشت ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖
تو کیستی ، با من چه کرده ای که در بطن پرده های حجاب در عین سکوت فقط نگاهت می کنم نمی دانم این چه حس غریبیست که در اوج دلارامی آشوبی از داغ مذاب ، فواره های خون عاشقان بی تاب را به درونم طغیان می دهند انگار بارها و بارها این لحظه را تجربه کرده بودم ندایی در گوشه گوشه ذهنم نام اعظمت را به حی القیوم زمزمه می کرد و کرمهای شب تاب رقص کنان با همراهی قاصدکهایی از جانب حضرت عشق خوشه خوشه بذر نور درون وجودم می پاشیدند و عاشقتر و عاشقترم می کردند کاش زمان در آن لحظات شیرین و نورانی یخ می زد و عقربه ها با تیک تاک آخر متوقف می شدند من رهایی را درون قطرات دریا با سرخوردن در امواج حس کردم و معنای عشق را در نگاه زلال دخترکان سر چشمه با پیچش افسون ذرات باد لابلای گیسوانشان فهمیدم من ذات آزادی را در بندگی او یافتم من با غرور عاشقانه ام افتاده افتاده و کشان کشان آمدم من با سبدی پر از بذر عشق به بزم رنگین کمانت آمدم همانهایی که خودت به من هدیه داده بودی من برای خلق وحدتی آمدم که تو در عدم آموختی ام من دویی را و تاریکیهای وجودم را یافتم و سوزاندم و سوختم به هرچه غیر تو بود و آن لحظه دیگر من نبودم همه تو بودو تو بود بسم الله العشق ❤️ یا حی القیوم ✨ ✍🎙 ✨🎙 ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖
هزاران شعر و ترانه ی نَسُروده ای ، عاشقانه در پندار ارغوانی من غزل سرایی میکنی ... اندیشه از تو سرچشمه میگیرد در سرای وهم و خیالم کتمان به سینه می برم واژه واژه ی چشمانت و نوازشگونه می سرایم بند بند ابیات پیکرت را ؛؛؛ بیت بیت دلم بسته به تفسیر تو به انزوا میندیش همه ی سودای من همراه تو ست کافیست زیر لب سروده های مرا زمزمه کنی تا گرمای آغوشم تو را در بر بگیرد ...!! ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖
كلافه خسته و تنها در اين شب‌هاى تكرارى از اين پهلو به آن پهلو ميان خواب و بيدارى شب است و هجمه‌ى درد و مسكن‌هاى بى‌تاثير من و بى‌خوابى و تا صبح درگير خود آزارى نفس بى‌وقفه مى‌كوبد لگد بر سينه‌ى شعرم و دارى قطره‌قطره از نگاهم تلخ مى‌بارى چنان بر قاب افكار و خيالم نقش بستى كه براى لحظه‌اى دست از سر من برنمى‌دارى به روى شانه مى‌ريزم برايت موج گيسو را مبادا شانه‌هايم را به دست باد بسپارى زمانى عاشقم بودى، نفس بودم براى تو چرا ديگر نمى‌خواهى بگويى دوستم دارى نمى‌دانم به تاكيد كدامين فصل بى‌مهرى نهال عشق را در باغ دلتنگى نمى‌كارى درون قبر خود هر شب، ميان برزخم شايد بيايى و گلى روى مزار عشق بگذارى نبودم، نيستم هرگز گداى عشق اما تو هزاران " دوستت دارم" به اين عاشق بدهكارى ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ 📖@cofeh_shear📖