یادت میآید
آن روز پاییزی ؟
بر نیمکتی زیر چنار کهنسال
دیوانه وار
به چشمانت نگاه میکردم
حرف میزدی
و خونی به سرخی گلهای انار
زیر پوست گونهات دویده بود
شرم مانع میشد
رازی را که سالها
کنج قلبم پنهان کرده بودم
زیر گوشَت زمزمه کنم
لرزش دستانم را
لای ریز نقش بازی کردنِ چشمهایم
پنهان
و میبلعیدم
ارتعاش صدای در اندوه تنیده را
یکی پس از دیگری میباریدند
برگهای زرد چنار
و شعلههای آتشِ نشسته بر گونههایم
زیر قطرات سرگردان باران
زبانه میکشیدند…
به راستی چه میشوند
دوستت دارمهایی
که زیر پوست شرم، سرخ میمانند
و بر زبان جاری نمیشوند؟
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
📖@cofeh_shear📖