eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜ ذکر صالحین ⚜ ✨از علامه جعفری پرسيدند چه شد که به اين کمالات رسيديد؟ ايشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعريف می کنند که هر چه دارند از کراماتی است که به دنبال اين امتحان الهی نصيبشان شده است. ايشان می گويند:ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتيم.خيلی مقيدبوديم در ايام سرور،مجالس جشن بگيريم وايام سوگواری راهم مجلس عزا داشته باشيم. شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا"سلام الله عليها".اول شب نماز مغرب وعشا خوانديم.آن گاه با فکاهياتی مجلس جشن وسرور ترتيب داديم.آقايي بود به نام شيخ حيدر علی اصفهانی که معدن ذوق بود.بعد از شب نشستيم،شربت هم درست شد مدير مدرسه مان مرحوم آقا سيد اسماعيل اصفهانی هم آن جا بود.به آقا شيخ علی گفت:آقا!شب نميگذره حرفی داری بگو! ايشان يک تکه کاغذ روزنامه در آورد.عکس يک دختر بود که زيرش نوشته بود"اجمل بنات عصرها"(زيباترين دختر روزگار). گفت:آقايان!من درباره اين عکس از شما سؤالی می کنم، اگر شما را مخير کنند بين اين که با اين دختر به طور مشروع وقانونی ازدواج کنيد(از همان اولين لحظه ملاقات،عقد جاری شود وحتی يک لحظه هم خلاف شرع نباشد)وهزار سال با کمال خوش رويي وبدون غصه زندگی کنيد،يا اينکه جمال علی (عليه السلام)را مستحباًزيارت وملاقات کنيد،کدام را انتخاب می کنيد؟ سؤال خيلی حساب شده بود.يک طرف،دختر حلال وزيبا وهزار سال زندگی بی دغدغه بود، ويک طرف ديدار کوتاه حضرت علی عليه السلام. گفت :آقايان!واقعيت را بگوييد!جانماز آب نکشيد درست جواب دهيد. اول مدير مدرسه کاغذ را گرفت ونگاه کرد وخطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت:سيد محمد!ما يک چيزی بگوييم نری به مادرت بگويي ها؟ معلوم شد نظر آقای مدير چيست.همه زدند زير خنده. کاغذ را به دومی دادند.گفت: آقا شيخ علی !اختيار داری ،وقتی آقا(مدير مدرسه)اين طور فرمودند مگر ما قدرت داريم کپ خلافش را بگوييم...آقا فرمودند ديگه!دوباره خنده را ه افتاد. نفر سوم گفت:آقا شيخ حيدر! اين روايت از امام علی عليه السلام معروف است که فرمودند:ای حارث حمدانی ! هر کس بميرد مرا ملاقات میکند. پس ما ان شاءالله در موقعش جمال علی عليه السلام را ملاقات می کنيم!باز همه زدند زير خنده. نفر چهارم گفت:آقا شيخ حيدر،گفتی زيارت آقا مستحبی است؟گفتی آن طرف هم شرعی صد در صد؟آقا شيخ علی گفت :بلي.گفت چه عرض کنم والله.(باز هم خنده حضار) نفر پنجم من بودم.اين کاغذ را دادند دست من.ديدم که نمی توانم نگاه کنم،کاغذ را رد کردم به نفر بعدی،گفتم:من يک لحظه ديدار علی عليه السلام را به هزاران سال زندگی با اين زن نمی دهم. يک وقت ديدم يک حالت خيلی عجيبی دست داد.تا آن وقت همچو حالتی نديده بودم؛شبيه به خواب وبی هوشی.بلند شدم وبه حجره رفتم.يک دفعه ديدم يک اتاق بزرگی است يک آقايي نشسته صدر مجلس،تمام علامات وقيافه ای که شيعه وسنی درباره امام علی عليه السلام نوشته اند در اين مرد صادق است.يک جوانی در سمت راستم نشسته بود،پرسيدم:اين آقا کيست؟ گفت:اين آقا خود علی "عليه السلام"است.من سير او را نگاه کردم... . آمدم بيرون،رفتم همان جلسه،کاغذ رسيده بود دست نفر نهم يا دهم،رنگم پريده بود.نمی دانم شايد مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت:آقا شيخ محمد تقی شما کجا رفتيد وآمديد؟نمی خواستم ماجرا را بگويم، اگر می گفتم عيششان بهم می خورد،اصرار کردند و من بالاخره قضيه را گفتم.خيلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سيد اسماعيل(مدير)را خطاب به آقا شيخ حيدر گفت:آقا ديگه از اين شوخی ها نکن،ما را بد آزمايش کردی! اين ازخاطرات بزرگ زندگی من است. حالا.... باید چشم رو یه چیزایی ببندیم تا لیاقت دیدن مهدی رو پیدا کنیم....طاووس خواهی جور هندوستان داره خوش به حال کسی که میفهمه داشتن مهدی فاطمه لذت بخش ترینه امام زمان میخوای؟󾫻󾫻 باید ترک گناه کنی. http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 او‌ هیچ‌ کاری نکرد، فقط نشست و تنها گوش کرد و جواب داد! 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🔺بوی تعفن! 🔹 در آخرین روزهای عمر جهت مداوا به نروژ رفته بود، یکی از دوستان پسرش؛ غلامرضا، آن دو را به شام دعوت کرد. 🔸 وقتی استاد و فرزندش سروقت در مهمانی حاضر شدند، علامه روی تعفن شدیدی را احساس کردند. اما صاحبخانه و پسر علامه چیزی احساس نمی‌کردند و منکر بودند. بالاخره علامه شام نخورده از خانه خارج شد. 💢صبح روز بعد دکتر غلامرضا جعفری فرزند استاد به دوستش زنگ زد تا از بابت جریان دیشب عذرخواهی کند. اما دوستش گفت: «من دیروز هر چه در بازار گشتم مرغ ذبح اسلامی پیدا نکردم، به‌ناچار از مرغ‌های معمولی استفاده کردم. 🌀از این که داشتم به شما مرغ نجس می‌دادم شرمنده بودم، اما وقتی شما شام نخورده رفتید خوشحال شدم». 📚کتاب فیلسوف شرق، ص۱۵۸- ۱۶۴. ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan