eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
13.8هزار ویدیو
636 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
♡﷽♡ ❤️ 🍃 با دیدن امیر ڪنار فاطمہ چنان خشمے وجودم را فراگرفتہ بود ڪہ متوجہ هیچ چیز و هیچڪسے نبودم. جلو رفتم و بہ شونہ اش زدم _تو اینجا چہ غلطے میڪنے؟ جا خورده بود، فڪرش را هم نمیکرد من جلو بقیہ اینطور با او صحبت ڪنم. امیر_سلام ...من اومده بودم حال فاطمہ خانم ... یعنے چیز ...خانم رضوے رو بپرسم. _تو خیلے بیجا میڪنے ، ڪے بہت اجازه داده بیاے اینجا؟مگہ نگفتہ بودم دور و بر من و زندگیم نبینمت؟ امیر_طوفان تو اشتباه میڪنے؟ هدف من بدنیست دادکشیدم _خفہ شو ، هدفت بد نیست ڪہ زندگیم رو اینجورے بہ لجن ڪشیدے؟ دنبال چے هستے؟ چرا دست از سر زندگیم برنمیدارے؟ تقریبا هلش دادم. گمشو از جلو چشمم. امیر_طوفان من تاحرفمو نزنم ازاینجا نمیرم بہ سمتش حملہ ڪردم. خون جلو چشمامو گرفتہ بود.لحظہ هایے رو یادم مے آمد ڪہ امیر تو خونہ من ... ڪنار زن من بود و... یقہ شو گرفتم . _تو میخواے حرف بزنے ؟ ...توِ نامرد حرفاتو زدے...تو زندگیمو ازم گرفتے ... تو منو بہ خاڪ سیاه ڪشوندے عصبانے بودم و مشتے حوالہ صورتش ڪردم. پرستار داد میزد و میگفت : اقا اینجا بیمارستانه ،بس ڪنید لطفا زنگ بزنید حراست بیاد سعید و طاهر جلو اومدند وسعے در آرام ڪردن من داشتند. میخواستند مارا از هم جدا ڪنند. صداے بلند بابا بود ڪہ مرا بہ خودم آورد سید رحمان_ طوفاااان بس ڪن از امیر جدا شدم. نفس نفس میزدم. لباس امیر پاره شده بود و فاطمہ گریہ میڪرد . مادرم هراسان بود و زن دایے در بُہت بسر میبرد. لحظہ اے بعد حراست بیمارستان آمد و مارا از بخش اورژانس بیرون ڪرد. روے پلہ هاے بیمارستان نشستم و دست بہ سر گرفتم . امیر آن طرفتر ایستاده بود.و با دستش خون بینے اش را میگرفت. برگشتم بہ طرفش _چقدر بہت بدهم دست از سرم بردارے؟ ڪہ گورتو گم ڪنے و جلو چشمم نباشے؟ وقتے میبینمت ... از عصبانیت اڪسیژن بہ حنجره ام نمیرسید بلند شدم و بہ طرفش رفتم ڪہ طاهر جلویم را گرفت. _بس ڪنید ... برگشتم صداے آقاے سعیدے بود. پشت سرش آقاے مدبرے و سرگرد مؤذنے و چند نفر دیگر از پلہ ها بالا آمدند. مؤذنے با سہ مامور بہ سمت راست من ڪہ امیر و سعید ایستاده بودند رفت مؤذنے_آقاے سعید لطفے شما بہ جرم جاسوسے ، اقدام علیہ امنیت ملے و سوء قصد بہ جان خانم حُسنا حڪیمے بازداشت هستید. آن سہ مامور اطراف سعید را گرفتند و سرگرد بہ دستہایش دستبند زد. شوڪہ شده بودم . _این ڪار ها چیہ؟ یعنے چے؟...اینجا چہ خبره؟ سعید_شما هیچ مدرڪے علیہ من ندارید ، چطور بہ مامور اطلاعات انگ جاسوسے میزنید؟ سرهنگ مدبرے مافوق سعید بہ سمتش رفت مدبرے_مدرڪت پیش منہ... سرش را پایین انداخت مدبرے_هیچ وقت فڪر نمیڪردم زیر دست خودم یہ آدم نفوذے باشہ ، واقعا متاسفم ...ببریدش. سعید را بردند و من شوڪہ شده بہ رفتنش نگاه میڪردم. _یہ نفر بہ من بگہ اینجا چہ خبره؟ سعیدے_بفرمایید تو ماشین بهتون میگم .اقای ڪریمے شما هم تشریف بیارید. فورا گفتم _من با این هیچ جا نمیام.بگید از جلو چشمم دور شہ امیر_باید حرفامو بشنوے طوفان ، تو در مورد من و زنت اشتباه فڪر ڪردے _تو یڪے حرف نزن سعیدے_آقاے حسینے بس ڪنید. ڪمے آروم باشید الان متوجہ همہ چیز میشد. امیدوارم حال خانمتون هرچہ زودترخوب بشہ _حالِ خانومم؟ امیر و سعیدے و مدبرے سرشان را پایین انداختند. مدبرے دستم را گرفت و مرا پایین برد. جملہ ها را مرور میڪردم. حالِ خانومتون؟ _خانمم چہ اش شده؟ راه میرفتیم و هیچڪس حرفے نمیزد. _چرا ڪسے چیزے نمیگہ؟ اتفاقے براے زنم افتاده؟ سعیدے در را باز ڪرد بشینید الان همہ چیز رو میگم نشستم و او هم ڪنارم نشست. مدبرے و امیر جلو نشستند. _خب میشنوم سعیدے نفس عمیقے ڪشید و گفت : شما از خیلے از اتفاقات اطرافتون بیخبر بودید. وقتے خانم حڪیمے را گروگان گرفتند همہ براشون سوال بود ڪہ چطور ایشون با وجود اینکه هنوز همسر شما نشدند وارد این ماجرا میشن قطعا نزدیکترین ڪس بہ حریم شخصے شما از این راز باخبر بوده.یعنے سعید قضیہ ے گم شدن ناگهانے گوشے شما، تعقیب خانم حڪیمے ، و بعد گروگان گیرے همہ با نقشہ سعید بود. اونہا فڪر میڪردند با فشار آوردن بہ شما اطلاعات سایت و پروژه را بہشون خواهید داد. اما تو اون یڪ هفتہ گروگانگیرے متوجہ میشن ڪہ نہ شما و نہ اطلاعات سپاه زیر بار چنین موضوعے نمیره حتے اگر قرار ڪسے کشتہ بشہ. بنابراین بہترین موقعیت را تہدید میبینند .باید خانم حڪیمے زنده میموند تا با تهدید از طریق جان خانواده و جان شما ، مجبور بہ همڪارے بشہ من از قبل، در جریانِ تعقیب و گریز بہ خانمتون گفتہ بودم اگر مجبور شدید همڪارے ڪنید. بنابراین اونہا براے اینڪہ بتونند نقشہ شون رو پیاده ڪنند با یہ معامله صورے خانم حڪیمے را آزاد میڪنند. ✍🏻 ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯