eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
17.4هزار ویدیو
628 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
♡﷽♡ ❤️ ☘ همان جور خیره نگاهم میڪرد .نگاهش جدے بود .هیچ جوابے نداد. دستم را تڪون دادم . _باشمام ، میگم با این پا ڪجا رفتہ بودید؟شنیدم ڪار هرشبتونہ بہ پاتون هم رحم نمیڪنید نہ؟ بہ من نگاه میڪرد اما انگار حواسش جاے دیگرے بود. خیلے جدے گفت _باید میرفتم. نمی دونم چرا دلگیر و عصبے بودم . _آهان ...باید میرفتید ! نباید قبلش با پزشڪتون مشورت میڪردید کہ آیا اجازه میده شما با این پا بیرون برید یا نہ؟ درضمن آقاے شجاع مےدونید اگر اینہا بفهمند ،دانشمند موشڪے ایران اینجاست چہ بلایے سرتون میارن؟ بعد بہ من بگید لجباز. براے چندلحظہ ساڪت بود سیدطوفان_ جوش نزنید ، اتفاقے نیفتاده ، هرڪسے جاے من بود میرفت بلڪہ بتونہ راهے براے رفتن از اینجا پیدا ڪنہ. پاے من کہ سهلہ لازم باشہ جونمم باید بدهم. تاکِے میتونیم اینجا باشیم؟ باید یہ فڪرے ڪنیم ،هر جورے هست باید از این روستاے لعنتے خارج بشیم. جوابے نداشتم کہ بدهم. پاشدم کہ وضو بگیرم بلکہ آرامتر بشم. نمے دونم چرا احساس ڪردم حالش خوش نیست. یہ جورے بود ، عمیق تو فڪر بود. روسریم را درآوردم ، وضو کہ گرفتم برگشتم در چارچوب آن آشپزخونہ ڪوچڪ ایستاده بود . با اخم نگاهم میڪرد ، سرم را پایین انداختم . صورتش قرمز شده بود.اجزاےِ صورتش بالا و پایین میشد ، میخواست چیزے بگوید ... وقتے خواستم رد بشم دستامو گرفت : _ تو با این ظاهر ... چشماشو بست و نفسشو بیرون داد _دختر چرا اومدی اینجا؟ دوندوناش رو بہ هم میفشرد بہ سختی گفت : اگہ اونہا... اگہ اونہا اذیتت کنند ... ناگهان سرش را به دیوار گذاشت ،شانہ هایش مے لرزید.... غیرتے شده بود.تحمل گریہ این مرد را نداشتم. چقدر این گریہ برایم آشناست. گریہ یڪ مردِ باغیرت . مردے کہ دستش بستہ بود . جایی در کوچه‌های مدینه ، درب سوختہ اے و... طوفان ، علے وار گریہ میکرد . دستش بستہ بود. اما از چہ مے ترسید؟مگر بیرون چہ خبر بود؟ براے لحظہ اے ترس بَرَم داشت. برگشت بہ طرفم سیدطوفان_تا من زنده ام نمیزارم ڪسی نزدیکت بشہ. چہ حسِ خوبے ست کہ یڪ نفر براے تو حصارے باشد در برابر تمام بے رحمے ها ... و امان از روزے کہ این حصار نباشد. شب هم گذشت . صبح با صداے مهیبے از خواب پریدم .دستام میلرزید سیدطوفان ڪنارم بلند شد سید_نترس ...نترس صداے جنگنده است. احتمالا داران مواضع داعش رو میزنند. _ مواضع داعش؟... یعنے ممکنہ... اینجا رو هم... ؟ طوفان_شاید ...اما خب اونہا میدونند اینجا هم غیر نظامے زندگی میکنہ. بعد زیر لب چیزے گفت کہ بزور شنیدم _باید هرچہ زودتراز اینجا بریم... ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯