eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
671 فایل
دوستان بزرگوار چون کانال ما قفل شده به کانال جدیدمان بپیوندید ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ #دانستنی_های_زیبا @danestanyhayezyba
مشاهده در ایتا
دانلود
😍 ❤️ خلاصه اين دوروز هم به خوبي و خوشي گذشت و من مشغول درسم شدم. روز تعطيليم بود و نشسته بودم پشت ميزم و مشغول درس . شب بود و شام رو هم خورده بوديم . گاهي خودم غذا درست مي کردم و گاهي محمد از بيرون مي گرفت . طبق معمول با صداي محمد درس مي خوندم . خسته شده بودم يکم . براي استراحت صداي اهنگ رو بردم بالا و هندزفريمو محکم تر فرو کردم تو گوشم و با انگشتام فشار دادم . صدام رو گرفتم رو سرم . البته خودم صداي خودم رو نمي شنيدم. خيلي کيف مي داد . موهام هم همش سر مي خورد مي افتاد روي صورتم و دماغمو قلقلک مداد . وسطاي خوندن ميخنديدم. اهنگ تموم شد. از ترس اين که نکنه محمد بياد خونه و صدام رو بشنوه اهنگ رو قطع کردم.خواستم برم بيرون سرک بکشم ببينم سوتي نداده باشم!!!!! وااااي !!! بسم الله ... عين جن ميمونه ... خاک تو سرم شد ...محمد رو تختم نشسته بود و با خنده بهم نگاه مي کرد . واي بيچاره شدم . نشستم رو صندليم و سرم رو انداختم پائين . خيلي خجالت مي کشيدم . خيلي ضايع شدم. داشتم خودم رو فحش مي دادم که محمد بلند شد و اومد طرفم . دستشو راستشو گرفت جلوم .برای اولین بار هرچند دوبار هم قبل این دستامو گرفته بود ولی دیگه نه مثل الآن خيره شدم به دستش .يعني چي ؟ ... يعني الان دستم رو بذارم تودستت؟ واي نه عمرا ...دستش رو تکون داد . ناچارا دستم رو گذاشتم تو دستش . ووويييي !!! داشتم جون مي دادم . اخه اين چه کاراييه که تو ميکني پسر ؟ من رو مي کشي آخر ... دستم به وضوح مي لرزيد . کشوندم و بلند شد . دستم رو ويبره بود . مطمعنا فهميده بود که جونم واسش درمیره .انگار لال شده بودم . دستمو کشيد و راه افتاد . منم دنبالش. دلم ميخواست دستمو بکشم بيرون . به دستامون خيره شده بودم و از ديدن اينکه دستام تو دستاش خيلي کوچولو ديده میشن قند تو دلن آب میشد رفتيم داخل استديو . من رو کشوند تو اون قسمت که مي خوندن . خب نمي دونم اسمش چيه؟ پشت ميکروفنش نگهم داشت . ميکروفن رو اورد پايينتر و قدش رو جلو دهن من تنظيم کرد . با تعجب داشتم نگاهش مي کردم .ديگه واقعا داشتم از خجالت اب ميشدم . دليلش رو هم نميدونستم . با دستام موهام رو که يه خورده اش ريخته بود رو صورتم رو کنار زدم و زدم بالا . هدفون رو گذاشت رو سرم . رفت بيرون و در روبست . پشت شيشه روبروم ايستاد و هدفونش رو گذاشت رو گوشش . ميدونستم وقتي حرف بزنم فقط محمد که هدفون رو گوششه صدامو کي شنوه . خب دوبارتو استديو خونده بودم و ميدونشستم چه خبره تقريبا -: اقاي خواننده ؟چيکار داري مي کني؟داشت با کامپيوتر روبروش ور ميرفت . صدام رو که شنيد سرش رو اورد بالا و نگاهم کرد . دست از کار کشيد و صاف ايستاد . محمد-: براي من بخون ...خب اينو که خودمم ميدونستم . -: اخه من بلد نيستم ... نمي تونم ...محمد لبخندي زد و گفت محمد -: چند بار خوندنتو شنيدم ... الانم راه فرار نداري ...بايد بخوني ...پامو کوبيدم رو زمين .-: محممممد ...يه خنده خوشگل تحويلم داد . قلبم ريخت. محمد -:چه عجب اسممو از زبونت شنیدم.دوباره رفت تو کامپيوترش و چند ثانيه بعد سرش رو اورد بالا . بهانه اوردم . -: من درس دارم نميتونم ...صاف شد . محمد -: يکي از اهنگاي خودمو پلي ميکنم http://eitaa.com/cognizable_wan