💙💚❤️💛💜🧡💚
#عادت_ها
🟢ﺧﺎﺭﭘﺸﺘﯽ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻣﺎﺭ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﻻﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﺄﻭﺍ ﮔﺰﯾﻨﻢ ﻭ ﻫﻤﺨﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ.
ﻣﺎﺭ تقاﺿﺎﯼ ﺧﺎﺭﭘﺸﺖ ﺭﺍ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻻﻧﻪ ﺗﻨﮓ ﻭ کوچک ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺩ.
ﭼﻮﻥ ﻻﻧﻪ ﻣﺎﺭ ﺗﻨﮓ ﺑﻮﺩ ﺧﺎﺭﻫﺎﯼ ﺗﯿﺰ ﺧﺎﺭﭘﺸﺖ ﻫﺮ ﺩﻡ ﺑﻪ ﺑﺪﻥ ﻧﺮﻡ ﻣﺎﺭ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻭﯼ ﺭﺍ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﻣﯽ ﺳﺎﺧﺖ.
ﺍﻣﺎ ﻣﺎﺭ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﺠﺎﺑﺖ ﺩﻡ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﺁﻭﺭﺩ.
ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﺎﺭ ﮔﻔﺖ:
ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺑﺒﯿﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﻭﺧﻮﻧﯿﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ می توﺍﻧﯽ ﻻﻧﻪ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﻨﯽ؟
ﺧﺎﺭﭘﺸﺖ ﮔﻔﺖ:ﻣﻦ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ می توانی ﻻﻧﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﯿﺎﺑﯽ.
#ﻋﺎﺩﺕ ﻫﺎ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ #ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻭﺍﺭﺩ می شوﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﯾﺮﯼ نمی گذﺭﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ رﺍ #ﺻﺎﺣﺒﺨﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ کنترﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ.
ﻣﻮﺍﻇﺐ خاﺭﭘﺸﺖ #ﻋﺎﺩت_هاﯼ_ﻣﻨﻔﯽ ﺯﻧﺪﮔﯿﺘﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﺪ.
ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ،#نقاﻁ_ﻣﺜﺒﺘﺖ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻦ.
💎ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ،ﻗﺪﺭﺕ ﺍﺳﺖ.
💎باورداشتن،توانمندی روانﺍﺳﺖ.
💎هم بستگی،ﻗﺪﺭﺕ ﺁﻓﺮﯾﻦ ﺍﺳﺖ.
💎دلدادگی،ﭘﺎﯾﺪﺍﺭﺗﺮﯾﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﺟﻬﺎﻥ
☘🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼☘
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
#شهیدانه
✳ دو ساعت در برف پشت در نشسته بود!
✍ سیدابوالفضل کاظمی یکی از دوستان #شهید_علیاصغر_ارسنجانی میگوید: «برف شدیدی باریده بود. وقتی قطار دوکوهه وارد ایستگاه تهران شد، ساعت دو نیمهشب بود. با چند نفر از رفقا حرکت کردیم. علیاصغر را جلوی خانهشان در خیابان طیب پیاده کردیم. پای او هنوز مجروح بود. فردا رفتیم به علیاصغر سر بزنیم. وقتی وارد خانه شدیم، مادر اصغر جلو آمد و بیمقدمه گفت: «آقا سید شما یه چیزی بگو!» بعد ادامه داد: «دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت درِ خانه تو برف نشسته اما راضی نشده در بزنه و ما رو صدا کنه! صبح که پدرش میخواسته بره مسجد، اصغر رو دیده!» بله بسیجیان خمینی اینگونه بودند. مدتی بعد این سرباز دین و میهن در منطقهی عملیاتی شلمچه به شهادت میرسد و همچون مادر بینشان سادات، زهرای مرضیه (س) بینشان میشود.
📌 پ.ن: از راست: حاج حسین سازور، شهید علیاصغر ارسنجانی و سیدابوالفضل کاظمی
📚 برگرفته از کتاب #صراط_الرحمة | سیرهی علما و شهدا در احترام به والدین
📖 صفحات 66 و 67
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
در مسیر هدفی که برای خود تعیین کردیم، خود را آماده کنیم و نگرش درستی ایجاد کنیم تا مبادا ناامید و دلسرد شویم و جا بزنیم.
بین زمانی که خداوند رؤیا را در قلب شما قرار می دهد و زمانی که آن رؤیا تحقق می یابد، یک دوره ی آماده سازی وجود خواهد داشت
فقط به خاطر اینکه شما خواسته خود را اعلام کرده اید به این معنی نیست که وعده شما عملی خواهد شد. این بستگی به ما دارد که امتحان را قبول شویم یا نشویم.
باید دوران سخت را بگذرانیم، فصل های ناراحتی، زمان های تنهایی، وقتی که کار درست را انجام می دهیم اما پیشرفتی نمی بینیم، همه این ها را باید تحمل کنیم چون بخشی از روال کار است.
✍ جول اوستین
#روانشناسی
💟 http://eitaa.com/cognizable_wan
به دخترخالم میگم امتحان رانندگی قبول شدی یانه؟؟😊😊
میگه معلوم نیست 😮
ماشینو زدم تودیوار😳
جناب سروان رفته تو کما
منتظرم برگرده ببینم چی میشه!😂😂
#جوک
#لطیفه
#خنده
🆘 http://eitaa.com/cognizable_wan
#ضرب_المثل
#خر_ما_از_کره_گی_دُم_نداشت
از کرَه گی دُم نداشتن
... مردی خری دید به گل در نشسته و صاحب خر از بیرون کشیدن آن درمانده . مساعدت را ( برای کومک کردن ) دست در دُم خر زده قُوَت کرد( زور زد ) . دُم از جای کنده آمد . فغان از صاحب خر برخاست که " تاوان بده !"
مرد به قصد فرار به کوچه یی دوید ، بن بست یافت . خود را به خانه یی درافگند . زنی آنجا کنار حوض خانه چیزی میشست و بار حمل داشت ( حامله بود ) . از آن هیاهو و آواز در بترسید ، بار بگذاشت ( سِقط کرد ) . خانه خدا ( صاحبِ خانه ) نیز با صاحب خر هم آواز شد .
مردِ گریزان بر بام خانه دوید . راهی نیافت ، از بام به کوچه یی فروجست که در آن طبیبی خانه داشت . مگر جوانی پدر بیمارش را به انتظار نوبت در سایهء دیوار خوابانده بود ؛ مرد بر آن پیر بیمار فرود آمد ، چنان که بیمار در حای بمُرد .. پدر مُرده نیز به خانه خدای و صاحب خر پیوست !
مَرد ، همچنان گریزان ، در سر پیچ کوچه با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و بر زمینش افگند . پاره چوبی در چشم یهودی رفت و کورش کرد . او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست !
مرد گریزان ، به ستوه از این همه، خود را به خانهء قاضی افگند که " دخیلم! " . مگر قاضی در آن ساعت با زن شاکیه خلوت کرده بود . چون رازش فاش دید ، چارهء رسوایی را در جانبداری از او یافت : و چون از حال و حکایت او آگاه شد ، مدعیان را به درون خواند ...
نخست از یهودی پرسید .
گفت : این مسلمان یک چشم مرا نابینا کرده است . قصاص طلب میکنم .
قاضی گفت : دَیتِ مسلمان بر یهودی نیمه بیش نیست . باید آن چشم دیگرت را نیز نابینا کند تا بتوان از او یک چشم برکند !
و چون یهودی سود خود را در انصراف از شکایت دید ، به پنجاه دینار جریمه محکومش کرد !
جوانِ پدر مرده را پیش خواند .
گفت : این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد ، هلاکش کرده است . به طلب قصاص او آمده ام .
قاضی گفت : پدرت بیمار بوده است ، و ارزش حیات بیمار نیمی از ارزش شخص سالم است . حکم عادلانه این است که پدر او را زیر همان دیوار بنشانیم و تو بر او فرودآیی ، چنان که یک نیمهء جانش را بستانی !
و جوانک را نیز که صلاح در گذشت دیده بود ، به تأدیهء سی دینار جریمهء شکایت بیمورد محکوم کرد !
ناگاه صاحب خر برخاست و به جانب در دوید ..
قاضی آواز داد : هی ! بایست که اکنون نوبت توست !
صاحب خر همچنان که میدود فریاد کرد : مرا شکایتی نیست . محکم کاری را ، به آوردن مردانی میروم که شهادت دهند خر مرا از گره گی دُم نبوده است
#ضرب_المثل
👳 http://eitaa.com/cognizable_wan
💑 در جمع های خانوادگی و در حضور دیگران این نکات را نسبت به همسرتان رعایت کنید:
❣از شوخیهای بیمورد بپرهیزید
❣با احترام با همسرتان صحبت کنید
❣از کلمات محبتآمیز و محترمانه برای صدا زدن همسرتان استفاده کنید
❣اگر اشتباهی از همسرتان سر زد در مقابل دیگران هیچ عکس العملی نشان ندهید
#همسرداری
🧕http://eitaa.com/cognizable_wan
🚨 مزد جانفشانی برایخانوادهی پهلوی
⭕️ یک روز که فرح برای اسکی به سوئیس رفته بود، دو نفر اسکی باز به صورتی خطر ناک به سمت او میآیند، یکی از محافظان گارد جانفشانی کرده و خود را جلو میاندازد تا فرح آسیب نبیند و پای خودش میشکند، ولی فرح بیتوجه به آن محافظ به اسکی خود ادامه میدهد و او را در برف رها میکند، یکی از اسکی بازهای محلی وقتی که میبیند آن محافظ گارد در برف افتاده با بیسیم خبر میدهد و او را به بیمارستان میرسانند، فردای آن روز فرح میپرسد: از اون یاروی خر خبر دارید؟
⭕️ اطرافیان با خنده میگویند کدام یارو؟ فرح جواب میدهد آن یارو گاردی که دیروز مثل خر در برف افتاده بود.
📚 کتاب محافظ شاه، علی شهبازی، محافظ شاه تا لحظه مرگ، صفحه ۲۰۶
🌏 http://eitaa.com/cognizable_wan
میرزا جوادآقا طهرانی
مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی، جبهه زیاد تشریف میآوردند، شبی که برای سخنرانی به تیپ امام جواد (ع) آمده بودند؛ موقع نماز که شد، قبول نمیکردند امام جماعت باشند، خیلی اصرار کردیم که دلمان میخواهد یک نماز به امامت شما بخوانیم اما قبول نمیکردند.
شهیدبرونسی عرض کرد: حاج آقا جلو بایستید، ایشان فرموند: اگر شما دستور دهید ، می روم، شهید برونسی گفت: من کوچکتر از آنم که دستور بدهم، از شما خواهش میکنم
فرمودند: نه خواهش شما را نمیپذیرم.
بچهها به برونسی گفتند بگو دستور میدهم تا ما به آرزویمان برسیم، شهید برونسی به ناچار با خنده گفت: حاج آقا دستور میدهم شما بایستید جلو!
میرزا جواد آقا فرمودند: چشم فرمانده عزیزم! نماز با سوز و حال عجیبی همراه با اشک خوانده شد
بعد از نماز با چشمان اشکآلود خطاب به شهید برونسی فرمودند: مرا فراموش نکنی! جواد را فراموش نکنی!
شهید برونسی ایشان را در آغوش گرفت و گفت: حاج آقا شما کجا و ما کجا؟ شما باید به فکر ما یاشید و ما را فراموش نکنید!
میرزا متواضعانه فرمودند: تعارفات را کنار بگذارید، فقط من این خواهش را دارم که جواد یادتان نرود؟! حتما مرا شفاعت کن.
http://eitaa.com/cognizable_wan
💓 آفات محبت
🌹توقعِ زندگی 🤔 بدون اختلاف🌹
✍ بعضی جوانان فکر می کنند که بعد از ازدواج نباید هیچ اختلافی داشته باشند. دو ماه بعد از زندگی، با کوچکترین اختلاف به فکر طلاق هستند چون فکر می کنند که بعد از ازدواج نباید اختلافی باشد و اختلاف را شکست زندگی شان می دانند.
در حالیڪه گرم و سرد روزگار، در کنار هم به زندگی طراوت میدهند.➣
🧕http://eitaa.com/cognizable_wan
🔸بهداشت جنسی آقایان
🔻یکی از مهمترین دلایل پایداری، افزایش لذت جنسی و تمایل شریک جنسی به برقراری رابطه زناشویی است. رعایت بهداشت شخصی یکی از راههای جلوگیری از ابتلا به بیماریهای عفونی، ویروسی، قارچی و مقاربتی بوده و اطمینان و اعتماد بین دو طرف را بالا میبرد.
تعدادی زیادی از بیماریهای مقاربتی و عفونی را میتواند با رعایت بهداشت جنسی آقایان و خانمها کنترل کرد و از ابتلای شریک جنسی جلوگیری کرد.
🧕http://eitaa.com/cognizable_wan
تلویزیون داشت راز بقا نشون میداد، بابام داد زد خانوم بیا فیلم خانوادگی داداشات لو رفته و منم زدم زیر خنده
هیچی دیگه الان جفتمون داریم دنبال کارتن سایدبایساید میگردیم که توش جا بشیم
😂😂😂😂
#جوک
#طنز
#لطیفه
🆘 http://eitaa.com/cognizable_wan