eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
13.8هزار ویدیو
636 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
خانومه فیش گاز رو برده بانک پرداخت کنه، به یارو پشت باجه میگه: ببخشید آقا، شما گازم میگیرید؟ طرف گفته: نه خانم من فقط جفتک میندازم، اون یکی همکارم هم گاز میگیره، هم پارس میکنه...😂😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/cognizable_wan
زیر سِرُم بودم، یه خانوم دکتر خوشگل اومد بالا سرم گفت وضعیتت خوبه؟ گفتم آره ماشین دارم خونه و کار هم دارم! به تزریقاتیه گفت یه آرام بخش دیگه بهش بزن 😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🤲مناجات «شعبانیه» را خواندید؟ بخوانید آقا! 🔹سخنان شنيدنی امام خمينی در مورد مناجات مشهور ماه شعبان
🌺امشب که شب میلاد علمدار حسین است 🌸مـیـلاد عـلـمـدار وفـادار حـسـیـن اسـت 🌺گــر بـُـوَد عـلـی مـَـحۡـرَم اسـرار ﷴ 🌸عباسِ علی، مَحۡرَم اسرار حسین است 💐 ولادت باسعادت قمربنی‌هاشم، علمدار کربلا، حضرت ابوالفضل‌العباس(؏) مبارک باد‌ ‌.
بد نیست بدونید ؛ که مخترع چسب زخم تنها به دلیل اینکه همسرش اغلب در خانه دست خود را مى برید ، اقدام به اختراع چسب زخم کرد بود ! عجب عشقى ❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
در باستان در بین‌النهرین پزشکان از ترکیب الکل و تریاک برای بیهوشی و بیحسی بیماران استفاده میکردند. در مصر باستان هم شاهدانه، بنگ و خشخاش بجای آنتی‌بیوتیک در انواع بیماری‌ها کاربرد داشت! http://eitaa.com/cognizable_wan
💠💠💠💠💠 ✨همیشه نمازهای شبش را با گریه می‌خواند، در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را می‌خواند، هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود، همیشه با وضو بود، به من هم می‌گفت داری دستت را می‌شوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش، آب وضویش را خشک نمی‌کرد، در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود، حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو می‌زدند نه نمی‌گفت. ✨گاهی اوقات نمی‌گذاشت من متوجه کمک‌هایش شوم ولی به فکر همه بود، احترام زیادی به خانواده و پدر و مادرش می‌گذاشت، پدر و مادر خودش با پدر و مادر من از لحاظ احترام گذاشتن برایش یکی بودند، شدت احترام گذاشتن به من و دخترمان به حدی بود که در جمع‌های خانوادگی می‌گفتند مسلم خیلی به زن و بچه‌اش می‌رسد، اگر مبینا گریه می‌کرد تا نیمه شب بغلش می‌کرد و راه می‌رفت تا خوابش ببرد، هیچ موقع نمی‌گفت من خسته هستم، خیلی صبور بود. 🌷شهید مسلم نصر 💬به روایت همسر شهید 🌸 ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟هفته یک بار تمام گیاهان با آب جوشیده سرد شده غبار پاشی بشه و بعد با دستمال تمیز سطح برگها پاک بشه. ⛱🔥 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔸 ✍عجیب ترین معلم دنیا بود ، امتحاناتش عجیب تر... امتحاناتی که هر هفته می گرفت و هر کسی باید برگه ی خودش را تصحیح می کرد...آن هم نه در کلاس، در خانه...دور از چشم همه!! اولین باری که برگه ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم...نمی دانم ترس بود یا عذاب وجدان، هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم... فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچه ها برگه هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شده اند به جز من...به جز من که از خودم غلط گرفته بودم... من نمی خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم...بعد از هر امتحان آنقدر تمرین می کردم تا در امتحان بعدی نمره ی بهتری بگیرم... مدت ها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید، امتحان که تمام شد، معلم برگه ها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت... چهره ی هم کلاسی هایم دیدنی بود... آن ها فکر می کردند این امتحان را هم مثل همه ی امتحانات دیگر خودشان تصحیح می کنند... اما این بار فرق داشت... این بار قرار بود حقیقت مشخص شود... فردای آن روز وقتی معلم نمره ها را خواند فقط من بیست شدم... چون بر خلاف دیگران از خودم غلط می گرفتم ؛ از اشتباهاتم چشم پوشی نمی کردم و خودم را فریب نمی دادم... 💎زندگی پر از امتحان است... خیلی از ما انسان ها آنقدر را نادیده می گیریم تا خودمان را فریب بدهیم ... تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم... اما یک روز برگه ی امتحانمان دست معلم می افتد... آن روز چهره مان دیدنی ست... آن روز مشخص می شود و نمره واقعی را می گیریم... راستی در امتحان زندگی از بیست چند شدیم؟ 🍁 ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
♥️صمیمیت جوهره عشق است، هیچ حسی بدون صمیمیت را نمی‌توان عشق نامید. شما ممکن است بسیاری از انسان‌ها را دوست داشته باشید، اما فکر نمی‌کنید عاشق آن‌ها هستید. صمیمیت میل به پیشرفت خود و دوست مورد نظرتان است. کسی در این بعد توانمند است که برای پیشرفت معشوق خود تلاش کند. رفاه را برای او بخواهد، با او صادق باشد، به او احترام بگذارد, و بتواند به او تکیه کند , و درباره تمام مسائل زندگی با او مشورت کند. 🧕 http://eitaa.com/cognizable_wan
💑 راهکارهای کلیدی برای رابطه بهتر با خانواده همسر 🔸آقا و خانم عزیز یادتون باشه با مهربونی سخت‌ترین دل‌ها هم نرم می‌شه. از هر موقعیتی برای نشون دادن محبت‌تون به خانواده همسرتون استفاده کنید. به اونا نشون بدید که شما هم مثل فرزندشون نگرانشون هستید. 🧕http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃مرد از "قدردانی" ذوق زده می‌شود چون به طور مستقیم از بُعد مردانه‌اش حمایت می‌شود. زن از "گفتگو" به هیجان می‌آید چون این عمل از بُعد زنانه‌اش حمایت می‌کند. 🧕http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 دیدن این کلیپ زیبا رو از دست ندید... ♻️ راه عاقبت بخیری 🎤 استاد عالی 💚 ✵━━┅═🌸‿🌸═┅━✵ http://eitaa.com/cognizable_wan ❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
🕊 ما میتوانیم مثبت باشیم یا منفی، مشتاق یا گرفته، تاثیرگذار یا تاثیر پذیر، بزرگترین تفاوت بین افراد، گرایش و نوع نگرش آن‌هاست. 🌿 💟 http://eitaa.com/cognizable_wan
موفقیت چیست؟ آنتونی رابینز می‌گوید ؛ موفقیت یعنی آنطور که دلِ خودتان می‌خواهد زندگی کنید، کاری که خودتان دوستش دارید را انجام دهید، آدمی که خودتان دوستش دارید را دوست بدارید، لباسی که خودتان می‌پسندید را به تن کنید، در راهی که خودتان انتخاب کردید قدم بردارید... به تعبیری با تمام تاسف ما بیشتر می‌پسندیم که خوشبخت نباشیم اما دیگران ما را خوشبخت بدانند تا این که خوشبخت باشیم اما دیگران ما را بدبخت بدانند. 🌿 💟 http://eitaa.com/cognizable_wan
سعی کـن خوشبختی و شادی‌ات را از وابـسـتـگی بـه اتفاقات و شـرایط بیرونی کـم کنی. خوشبختی که وابسته به بیرون و دیگران باشد، حقیقی نخواهد بود... 🌿 💟 http://eitaa.com/cognizable_wan
4_5848213072950332212.pdf
7.66M
❤️رمان دزدی از جنس فرشته ❤️نویسندھ: الا علی پور ❤️ژانر: ❤️خلاصھ: داستان در مورد دختری به اسم پردیس هستش دختری از جنس عشق از جنس احساس...دختری که احساس میکنه شکست خورده و دیگه زندگیش به نقطه پایان رسیده..ولی همه چیز اینجوری نمیمونه...امیر عباس قصه تقدیر پردیس و دچار تغییر میکنه..
برای پیشگیری از ایجاد آکنه، در پایان حمام چند دقیقه زیر دوش آب سرد بایستید. آب سرد باعث می شود که روزنه های پوست بسته شوند و از ورود باکتری و آلودگی ها جلوگیری می کند. http://eitaa.com/cognizable_wan
روضه خانگی - امام سجاد(ع) - 1451.mp3
9.16M
🎙والله دیدار علی تکبیر دارد ... 🔻مولودی (ع) 👤حاج سید رضا
☀️ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ سَيِّدِ الْعَابِدِينَ‏ الَّذِي اسْتَخْلَصْتَهُ لِنَفْسِكَ وَ جَعَلْتَ مِنْهُ أَئِمَّةَ الْهُدَى الَّذِينَ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ‏ اخْتَرْتَهُ لِنَفْسِكَ وَ طَهَّرْتَهُ مِنَ الرِّجْسِ وَ اصْطَفَيْتَهُ وَ جَعَلْتَهُ هَادِياً مَهْدِيّاً اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ ذُرِّيَّةِ أَنْبِيَائِكَ‏ حَتَّى يَبْلُغَ بِهِ مَا تَقَرُّ بِهِ عَيْنُهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ إِنَّكَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ‏ 💐 فرا رسیدن ولادت با سعادت سیدالساجدین امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) بر همگان مبارک باد.
🌸بعضی از آدمها مثل یک آپارتمان هستند ؛ مبله ؛ شیک ؛ راحت اما دو روز که توش زندگی میکنی ، دلت تا سرحد مرگ میگیره 🌸بعضی آدمها مثل یه قلعه هستند، خودت را می کشی تا بری داخل ، بعد می بینی اون داخل هیچی نیست جز چند تا سنگ کهنه و رنگ و رو رفته اما... 🌸بعضی ها مثل باغند میری تُو ، قدم میزنی ؛ نگاه میکنی عطرش رو بو می کشی ؛ رنگ ها رو تماشا میکنی میری و میری آخری در کار نیست به دیوار که رسیدی بن بست نیست میتونی دور باغ بگردی چه آرامشی داره ؛ همنفس بودن با کسیکه دلش دریاست و تو هرروز یه چیزی میتونی ازش یادبگیری چون روحش بزرگه 🌸الهی زندگیتون مملوء از وجود اين آدما باشه... ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔆خاطره‌ای از شهید حاج حسین خرازی به نقل از پدر 🌱رفتیم بیمارستان، دو روز پیشش ماندیم. دیدم محسن رضایی آمد و فرمانده‌های ارتش و سپاه آمدند یکی یکی. امام جمعه‌ی اصفهان هم هرچند روز یک بار سر می‌زد بهش. بعد هم با هلی کوپتر از یزد آوردندش اصفهان. هرکس می‌فهمید من پدرش هستم، دست می‌انداخت گردنمو ماچ و بوسه و التماس دعا. 🌱من هم می‌گفتم «چه می‌دونم والا! تا دوسال پیش که بسیجی بود. انگار حالا‌ها فرمانده لشکر شده.» 🌱تو جبهه هم دیگر را می‌دیدیم. وقتی برمی گشتیم شهر، کم تر. همان جا هم دو سه روز یک بار باید می‌رفتم می‌دیدمش. نمی‌دیدمش، روزم شب نمی‌شد. مجروح شده بود. نگران اش بودم. هم نگران هم دلتنگ. نرفتم تا خودش پیغام داد 🌱«بگید بیاد ببینمش. دلم تنگ شده.» خودم هم مجروح بودم. با عصا رفتم بیمارستان. روی تخت دراز کشیده بود. آستین خالیش را نگاه می‌کردم. او حرف می‌زد، من توی این فکر بودم «فرمانده لشکر؟ بی دست؟» یک نگه می‌کرد به من، یک نگاه به دستش، می‌خندید. می‌پرسم «درد داری؟» می‌گوید «نه زیاد.» 🌱- می‌خوای مسکن بهت بدم؟ - نه. می‌گیم «هرطور راحتی.» لجم گرفته. با خودم می‌گویم «این دیگه کیه؟ دستش قطع شده، صداش در نمی‌آد.» ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan