eitaa logo
کوله پشتی راوی 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
64 فایل
◢ڪپے مطـالب بدون ذکر منبع با ذکر ۵ صلوات جایز می باشد✋🏻 ارتباط با ادمین: @Ravayatgar313 📍قم المقدسه ◢- شنوای سخنان طُ خواهم بود :
مشاهده در ایتا
دانلود
📜نامه یک شب خانه ی یکی از اقوام خوابیده بودند، نیمه های شب برای نماز شب بلند شد، خانمش رو هم بیدار کرد، نماز صبح رو هم خوندند؛ اما متوجه شدند که صاحب خونه برای نماز صبح بیدار نشده! خیلی ناراحت بود. صبح به خانمش گفت: سرِ سفره صبحانه من به تو میگم که چرا به نمازت اهمیت نمیدی و به ظاهر یکم صدام رو برای تو بالا می برم و باهات بحث می کنم که اهمیت نماز صبح زیاده و تو باید به نماز صُبحت اهمیت بدی، تا صاحب خونه متوجه خطای خودش بشه؛ خانمش قبول نمی کرد و می گفت تو تا حالا عصبانی نشدی و سر من داد نزدی، من خندم می گیره، نمی تونم، بی خیال شو! وقتی که دید خانمش موافق نیست و قبول نمی کنه، حرف هاشو در یک نامه ای نوشت و موقع رفتن به صاحب خانه داد. 🌿امربه معروف و نهی از منکر در سراسر زندگی شهدای الهی وجود داشت. بیایید الگو بگیریم.... 📕داستانی از زندگی شهید مهدی باکری 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
🔸 " در محضـــر شهیـــــد "... سلام مرا به آقا برسانید و بگویید اگر دوباره زنده شوم از تکه‌تکه شدن در راه ایشان ابایی ندارم. 🕊 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
🌷 ✍️خواهر شهیده ❣پرستار بود و توی اتاقش رو نصب کرده بود، خیلی ها میگفتند: اگر رئیس بیمارستان ببینه برخورد باهات میکنه، اما فوزیه عکس رو برنداشت. ❣يه روز رئيس بيمارستان كه بعداً به از كشور كرد، براي سركشي اومد و متوجه عكس روي ديوار شد و با دستور داد كه عكس رو از روي ديوار بردارد. اما فوزيه گفته بود: اتاق به من است و هر عكسي روي ديوار آن آويزان ميكنم. ❣رئيس بيمارستان هم فوزيه رو تهديد به كسر يكماه از حقوق كرد. اما فوزيه حرفش يك كلام بود: اگر هم بشم، عكس رو برنميدارم.... 🌸 🌸 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
‍ ‍ 💫وقتی کار فرهنگی را شروع می‌کنید با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم..👌🏻 ✅وقتی که کارتان می‌گیرد تازه اول مبارزه است ♨️زیرا شیطان به سراغتان می‌آید... 🌸 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
1_498651.wma
693.4K
شهید فاطمی🌹 راوی:حجت الاسلام والمسلمین مومنی 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
1_1018064.mp3
3.28M
صبحگاه طلائیه🌷 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹آیا ما می توانیم جواب را بدهیم؟! 🌹ای کاش می توانستیم کودکانتان را بدهیم... 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
🌷شهید مهدی زین الدین: بچه ها قدر این زمان و این شرایطی که ما در آن هستیم بدانید! همانطور که ما الان غبطه میخوریم بحال شهدای صدر اسلام و شهدای کربلا... درآینده هم انسان هایی می آیند که بحال ماغبطه میخورند [ چقدر دقیق فرمودند ] [اللهم الرزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک] 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
یک روز شهید حاج حسین طاهری شهید ساغری، سه روز قبل از عملیات کربلای 5 به برادر حسین طاهری که فرماندهی گردان میثم را به عهده داشت، گفته بود. « حاجی، من و شما در این عملیات در یک جا و یک روز به شهادت می رسیم. » همان طور هم شد. ساغری با اصابت ترکش شهید شد و بعد از لحظاتی حاج حسین هم بر اثر ترکش به آرزویش رسید؛ اما انگار نه انگار که ترکش خورده است. هر کس حسین را می دید، بی گمان فکر می کرد به خواب شیرینی فرو رفته است. کتاب فرمانده من، ص 43 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
4_5899938824384938733.mp3
9.02M
🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
1_27167253.mp3
3.22M
روایتی شنیدنی از شهیدی که در آغوش امام حسین(ع) جان داد راوی: شهید عبدالله ضابط 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
هر گاه توانستی نگاهت را روی کفش هایت ثابت کنی آنگاه میتوانی شهید شوی 👌🌹 حاج همت میگفت: هرگاه امتداد نگاهت به حرام نرسد شهیدی شهیدی 👌🌹 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
یه نوجوان 16 ساله بود از محله های پایین شهر تهران ... چون بابا نداشت خیلی بد تربیت شده بود خودش می گفت: گناهی نشد که من انجام ندم تا اینکه یه نوار روضه حضرت زهرا سلام الله علیها زیر و رویش کرد ... بلند شد اومد جبهه یه روز به فرمانده مون گفت: من از بچگی حرم امام رضا علیه السلام نرفتم می ترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم یک 48ساعته به من مرخصی بدین برم حرم امام رضا علیه السلام زیارت کنم و برگردم ... اجازه گرفت و رفت مشهد... دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه توی وصیت نامه اش نوشته بود: در راه برگشت از حرم امام رضا علیه السلام ، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم آقا بهم فرمود: حمید! اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت... ...یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود نیمه شبا تا سحر می خوابید داخل قبر ... گریه می کرد و می گفت: یا امام رضا علیه السلام منتظر وعده ام آقا جان چشم به راهم نذار... ... توی وصیت نامه اش ساعت و روز و مکان شهادتش رو نوشته بود می گفت امام رضا ع بهم گفته کی و کجا شهید میشم! حتی مکانی هم که امام رضا ع فرموده بود شهید میشی تا حالا ندیده بود... ... روز موعود خبر رسید ضد انقلاب توی یه منطقه است باید بریم سراغشون فرمانده گفت: چند تا نیرو بیشتر نمی خوایم همه ی بچه ها شروع کردند التماس کردن که آقا ما رو ببرید دیدم حمید یه گوشه نشسته و نگاه می کنه ازش سوال کردند: مگه تو دوست نداری بری به این عملیات؟ حمید خندید و گفت: شما برا اومدن التماس هاتون رو بکنید ، اونی که باید منو ببره خودش می بره... خود فرمانده اومد و گفت : حمید تو هم بلند شو بریم ... ... بچه ها میگن وقتی وارد روستایی که ضد انقلاب بودند شدیم حمید دستاش رو به سمت ما بلند کرد و گفت : خداحافظ کسی اون لحظه نفهمید حمید چی میگه! اما وقتی شهید شد و وصیت نامه اش رو باز کردیم دیدیم دقیقا توی همون روز ، ساعت و مکانی شهیـد شده که تو وصیت نامه اش نوشته بود... اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا عَلیِّ ابنِ مُوسَی الرِّضا(علیه السّلام)  خاطره ای از زندگی شهید حمید محمودی  راوی : حاج مهدی سلحشور، همرزم شهید 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
🌷 ✍️خواهر شهیده ❣پرستار بود و توی اتاقش رو نصب کرده بود، خیلی ها میگفتند: اگر رئیس بیمارستان ببینه برخورد باهات میکنه، اما فوزیه عکس رو برنداشت. ❣يه روز رئيس بيمارستان كه بعداً به از كشور كرد، براي سركشي اومد و متوجه عكس روي ديوار شد و با دستور داد كه عكس رو از روي ديوار بردارد. اما فوزيه گفته بود: اتاق به من است و هر عكسي روي ديوار آن آويزان ميكنم. ❣رئيس بيمارستان هم فوزيه رو تهديد به كسر يكماه از حقوق كرد. اما فوزيه حرفش يك كلام بود: اگر هم بشم، عكس رو برنميدارم.... 🌸 🌸 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
سال بعد از عملیات «والفجر مقدماتی»، از دل خاک فکه، پیکر مطهر شهیدی را یافتند که اعداد و حروف نقش بسته بر پلاکش زنگ زده بود، ولی در جیب لباس خاکی اش برگه ای بود کوچک که نوشته هایش را با کمی دقت می شد خواند: «بسمه تعالی. جنگ بالا گرفته است. مجالی برای هیچ وصیتی نیست... تا هنوز چند قطره خونی در بدن دارم، حدیثی از امام پنجم می نویسم: «به تو خیانت می کنند، تو مکن. تو را تکذیب می کنند، آرام باش. تو را می ستایند، فریب مخور. تو را نکوهش می کنند، شکوه مکن. مردم شهر از تو بد می گویند، اندوهگین مشو. همه مردم تو را نیک می خوانند، مسرور مباش… آنگاه از ما خواهی بود»… دیگر، نایی در بدن ندارم؛ ❤️ @Rahianenoor_News 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
🔻شهیدی که رهبری شالش را برای تبرک گرفت 🔅 بچه‌های گردان علی‌اکبر(ع) میرن پیش رییس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) تا دیداری داشته باشند و روحیه‌ بگیرن 🔅 تو مراسم سیدجمال که مسئول تبلیغات گردان بوده و مداح اهل بیت(ع)، برنامه اجرا می‌کنه و جلوی حضرت آقا مرثیه سرایی می‌کنه. 🔅 موقع نماز وقتی حضرت آقا میان شروع کنن نماز رو، سیدجمال که قرار بود مکبر باشه شال سبزش و میندازه رو دوش آقا و میگه اینو می‌ذارم تا تبرک بشه و ان شاء الله در جبهه بشم. 🔅 نماز که تموم میشه و میره شال رو بگیره آقا می‌فرمایند که شما ساداتی و اگه مشکلی نداره این به عنوان تبرک پیش من بمونه که سیدجمال قبول می‌کنه. 🔅 بعداً حضرت آقا به برخی از دوستان لشگر می‌سپرن بیشتر هوای سیدجمال رو داشته باشن و نذارن بره خط که حضورش برا بقیه رزمنده‌ها باعث دلگرمی و قوت قلبه 🔅 اتفاقاً تو عملیات همه مواظب بودن که خط نره و عقبه بمونه، ولی تو شلوغی درگیری‌ها سید هم جلو میره و به آرزوی دیرینه‌اش میرسه و میشه مداح اهل‌ بیت @Rahianenoor_News 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
✍🏻 شما اے ڪوخ نشینان و مستضعفان😞 ڪہ هزاران داغ بر سینہ دارید، این انقلاب بر دوش شماست👌🏻 نہ بر دوش مرفهان بے درد و ڪاخ نشینان زورمند و نہ بر دوش متحڪران و گرانفروشان.😏 پس براے تداوم و بقاے انقلاب و تحویل آن بہ صاحب اصلے اش امام زمان (عج)💫 همہ شما موظفید گوش به فرمان رهبر و روحانیت متعهد در خط امام بوده و مدام در صحنہ باشید و سستے و دلسردے بہ خود راه ندهید و دست از رهبر ✨نڪشید.✅💚 🌸 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
✍🏻 هم رزمانم سخنی با شما دارم،همیشه گفته ام ،بسیجی ها سپاهی ها ...این لباسی که بر تن کرده اید خلعتی است از جانب فرزند حضرت زهرا✨پس لیاقت خود را به اثبات برسانید... نظم را سرلوحه ی خود قرار دهید ...روز به روز بر معنویت و صفای دل خود بیفزاید 👌 اگر جنازه ای از من آوردند دوست دارم روی سنگ قبرم بنویسید 🌷یازهرا🌷 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
امروز،در شرایطی هستیم که لحظه ای غفلت ،خیانت به اسلام و قرآن است،باید تا آنجا که توان داریم برای خدا کوشش کنیم امروز تمامی مزدوران و طاغوتیان با مقابله با انقلاب عزیز بر خواسته اند.در رأس تمامی اینان،به تعبیر امام ،شیطان بزرگ آمریکاست و به دنبال او تمامی وابستگان دیگرش... 🌷 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
اینک ما خودمان را انسانهاے سعادتمندے مے دانیم کہ در سایہ رهبر بزرگمان و مردم ایثارگرمان این افتخار را داریم کہ پرچم توحید را بہ اهتزاز در آوریم...و پرچم توحید احتیاج بہ خون دارد، خون انسانهاے پاک وآگاهی کہ بخاطر احیاے عقیده شان به جهاد فے سبیل اللہ برخاسته اند...🌹 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
باید انسان در راه الله رنج ببرد تا او را ملاقات کند، این سرنوشت انسان است... بزرگے هر روح بہ اندازه ے رنجے است کہ در راه الله میبرد ... روح هاے بزرگ همواره بہ رنج هاے بزرگے مبتلایند...🌹 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
ترس ما 😰از مرگ همان فاصله ے ما از ڪربلاستــــ😔 و فاصله ے ما از ڪربلا ، همان دورے ما از شهادت استــــ🕊💚 🌸 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
🌱 با همسرش قرار گذاشته بودند هر چی امام خامنه‌ای بگن همونو انجام بدن، مثلا امام فرمودند: ملاک حرام و حلال نشان دادن در رسانه نیست، بنابراین هر برنامه و موسیقی گوش نمیدادند و شاید گاهی دیدن کارتون را اصلح میدانستند چون حداقل چشم و دل به وجود نمیاورد. 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
‍ 🔸 " در محضـــر شهیـــــد "... نزدیك عملیات بود. می دانستم دختردار شده. یك روز دیدم سر پاكت نامه از جیبش زده بیرون. گفتم «این چیه؟» گفت«عكس دخترمه.» گفتم «بده ببینمش» گفت «خودم هنوز ندیده مش.»!! گفتم «چرا؟» گفت «الآن موقع عملیاته. می ترسم مهر پدر و فرزندی كار دستم بده. باشه بعد»... 🕊 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
بهش گفتند : آق ابراهیم چرا جبهہ رو ول نمیڪنے بیایـے دیدار امام خمینے؟! برگشت گفت : ما رهبری را برای نمے‌خوایم ما رهبری را برای مے‌خوایم 💓 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
من هم قاسم می‌شوم🌱 گریه می‌کرد و اصرار داشت که به جبهه برود. پدرش گفت :«تو هنوز بچه‌ای! جبهه هم جای بازی نیست که تو می‌خواهی بروی.» حسن گفت :«مگر کربلا قاسم نداشت؟ من هم قاسم می‌شوم.» 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
بهش گفتم ، آق ابراهیم چرا جبهه رو ول نمی کنی بیایی دیدار امام خمینی! برگشت گفت ، ما رهبری را برای تماشا نمی‌ خواهیم ، ما رهبری را برای اطاعت می‌ خواهیم..... 🌹 شهید ابراهیم هادی 🌹 سلام روز و عاقبتمون شهدایی ❣ 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
یادمه همیشه در حال کتاب بود و مخصوصا کتب دینی.... هروقت ازش پیگیر میشدیم متوجه میشدیم که در حال تمام کردن کتاب های مختلفه... خونشون که میرفتیم یه کتابخونه داشت که توش کتاب های مختلف و و دیده میشد... حتی قبل از متاهل شدنشم که یه خونه نقلی خودش داشت که اونجا به و گوش کردن سخنرانی و کارهای روزمره اش مشغول بود ، هروقت اونجا هم میرفتیم میدیدیم چندتا روی هم گذاشته شده... بعضی از کتاب ها که اونقدر سنگین بود فقط بود که میتونست با چندبار مطالعه متوجه اونا بشه... حتی یادمه یه مدت کتاب میگرفت و شروع میکرد حدیث انبیا و اهل بیت علیهم‌السلام را حفظ میکرد و به خاطر همینم بود که بار دینی و مذهبی بالایی داشت و چندباری هم برای سخنرانی به هیئتمون دعوتش کرده بودیم.... خیلی مردی شادی روح شهید بهروز واحدی 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
💌 شهید حسن‌حزباوی با صداقت و اهل حجب و حیا بود؛ اگرچه کم حرف می‌زد اما همیشه لبخند به لب داشت. انسانی متواضع و کم‌توقع و در مسائل کاری بسیار با جدّیت و نمونه یک پاسدار وظیفه‌شناس بود؛ چندین‌بار در رزمایش‌ها به خاطر همین جدیت و نظم و ذکاوتش مورد تشویق قرار گرفت. همین رفتار و کردارش سبب شد تا یکی از برادران سُنّی‌مذهب در سوریه بعد از دوستی با شهید حزباوی، تحت تأثیر رفتارش به مذهب تشیع مشرف شود. بمناسبت شهیدمدافع‌حرم ♥️ ‏ 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
💌 🔹باید از کار او سر در می آوردم، آن شب تا نماز تمام شد، سریع بلند شدم ولی از او خبری نبود زودتر از آنچه تصور می کردم رفته بود، قضیه را باید می فهمیدم، کنجکاو شده بودم هنوز صفوف نماز از هم نگسسته بودکه غیبش زد. 🔸شب دیگر از راه رسید، نماز و عبادت. مصمم بودم بدانم علی کجا می رود . طوری در صف نماز قرار گرفتم که جلوی من باشد با سلام نماز بلند شد ، من هم بلند شدم به بیرون از مسجد می رود. 🔹در تاریکی کوچه ای رها می شود و من هم تا به خود می آیم، بر دوش او یک گونی می بینم از کجا آورده بود نفهمیدم  کوچه ها را در تاریکی یکی  پس از دیگری طی می کند . هنوز متوجه من نشده بود.  🔸درب اولین منزل ایستاد گره گونی را باز کرد پلاستیکی را کنار در گذاشت چند مرتبه به شدت در را کوبید و سریع رفت در باز شد زنی پلاستیک کنار در را برداشت به بیرون سرک کشید و برگشت . 🔹من به دنبالش راه افتادم، دومین منزل ، سومین منزل و ..... وقتی گونی خالی شد من به سرعت به طرف مسجد حرکت کردم رودتر از او رسیدم منتظرش ماندم ، علی وارد مسجد شد . جلو رفتم ، سلام کردم جواب داد . گفتم جایی رفته بودی : نه ... مثل اینکه جایی رفته بودی ؟ 🔸با نگاهش مرا به سکوت وا داشت. من جایی نبودم ، همین اطراف بودم ،فایده ای نداشت . به ناچار از او جدا شدم و او را با خدایش تنها گذاشتم . کاری که بعضی شبها تکرار میکرد . می خواست همچنان مخفی بماند.